راز خودداری شهید بروجردی از اقدام برای ترور «ژنرال هایزر»

همرزم شهید بروجردی گفت: در وصف او باید بگویم، بروجردی یک انقلابی مصلح بود. ویژگی‌های بسیاری داشت که شاید تصور شود این‌ها با هم در تضاد است.
کد خبر: ۷۴۸۵۶۵
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۲۹ - 25May 2025

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اول خرداد ماه سال ۱۳۶۲ وقتی که در جاده مهاباد به نقده به شهادت رسید، شاید کسی نمی‌دانست که یکی از موسسین سپاه، فرمانده نامدار و مردمدار سپاه غرب کشور موسوم به «مسیح کردستان» خانواده‌اش در یک خانه محقر اجاره‌ای در یک محله قدیمی تهران در حال زندگی هستند و رسیدگی به مردم غرب کشور فرصت را برای رسیدگی به خانواده گرفته و حتی محمد بروجردی دو سه ماهی است که نتوانسته برود حقوق خود را بگیرد و به خانواده برساند.

شفیعی: شهید بروجردی یک انقلابی مصلح بود

اصلا کسی نمی‌دانست خانواه این مرد بعد از شهادت سال‌ها در یک خانه محقر و نیمه مخروبه زندگی می‌کردند. بروجردی به مولایش علی اقتدا کرد و همه عمر فرماندهی‌اش در خدمت مردم بود. این سیره را خانواده هم در پیش‌گرفتند. 

مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود اردیبهشت ماه امسال با دعوت از جمعی از یاران همراه شهید بروجردی اقدام به ضبط خاطرات و احوالات این شهید از زبان این بزرگواران کرده که خبرگزاری دفاع مقدس با حضور در این جلسات بخشی از این ناگفته‌ها و کمتر گفته شده‌ها از زندگی شهید بروجردی را منتشر خواهد کرد. 

در ادامه روایت «غلامرضا ظریفیان شفیعی» یار همراه شهید و مسئول دفتر سیاسی سپاه غرب کشور در دوران فرماندهی شهید بروجردی را می‌خوانید:

«در ابتدا باید بگویم هر وقت سراغش رفتیم - شهید بروجردی - مطالب شهید مطهری را مطالعه می‌کرد؛ یا گوش می‌داد یا می‌خواند. این پیوند خیلی عجیب بود، با شهید مطهری مانوس بود.

آغاز انقلاب و ارتباطم با شهید بروجردی به غلام شفیعی معروف بودم، ارتباط من با شهید بروجردی از پادگان ولیعصر شروع شد. به عنوان یک فرد عادی و کسی که دوست داشت با سپاه همکاری کند وارد شدم و ویژگی خاصی هم نداشتم.

انسان مافوق بود

قصد اغراق ندارم، لذا باید بگویم شهید بروجردی برایم مافوق انسان نیست، او حقیقتا انسان مافوق بود. شخصیت او از انسان‌های معمولی آدم می‌ساخت. برخلاف من که متاسفانه از این ویژگی استفاده نکردم و وصل نشدم.

مثلا شهید همت یک فرد کاملا معمولی بود؛ یک معلم که در اصفهان درس می‌داد. آمد پادگان ولیعصر و گفت می‌خواهم بروم کرمانشاه کار فرهنگی کنم، من همت هستم، آقای بروجردی من را فرستاده پیش شما، من هم به ایشان امکاناتی مثل کاغد و دفتر و لوازم دادم برود. او هم رفت پاوه، دم‌خور آقای بروجردی بود. الآن که می‌گوییم شهید همت، این کشف محمد بروجردی است که از پاوه و همراهی با احمد متوسلیان اوج گرفت. 

مسئول دفتر سیاسی سپاه کردستان شدم

عرض کردم که آشنایی من با شهید محمد بروجردی از پادگان ولیعصر بود و بعد ادامه پیدا کرد. یک گروه و جمعی با ایشان رفتیم کردستان و ایشان بنده را به عنوان دفتر سیاسی کردستان انتخاب کردند، آمدم در تهران خدمت مرحوم آقای محمدزاده آموزش دیدم و تا زمان شهادت ایشان با لطفی که به من داشت و بزرگواری می‌کرد، من را به عنوان دوست و رفیق خودش در کنارش داشت و همیشه راهنمایی می‌کرد.

انقلابی مصلح

در وصف او باید بگویم، بروجردی یک انقلابی مصلح بود. ویژگی‌های بسیاری داشت که شاید تصور شود این‌ها با هم در تضاد است. چریک هست، اما اهل گفت‌و‌گو هم است، معمولاً چریک‌ها اهل گفت‌و‌گو نیستند. شجاع است ولی در عین حال اعتدال دارد. از این تضادها زیاد است و به همین دلیل شهید بروجردی از دیگرانی که می‌دیدیم متمایز است. در خاطراتی که دوستان حاضر در جلسه تعریف خواهند کرد این موارد را حتما می‌بینید.

سراسر عمرش با فقر دسته پنجه نرم کرد

او متولد ۱۳۳۳ هست در یکی از روستا‌های بروجرد متولد شد و پدرش کشاورز بود و به دلیل مشکلاتی که پیدا می‌کرد از کشاورزی دست کشید و بعد محمد بروجردی یتیم شد. فکر می‌کنم در پنج سالگی یتیم شد. او فرزند سوم است، با برادر و خواهرهایش پنج فرزند بودند. 

مادر ایشان خانواده را به تهران می‌آورد و در یک خانه استیجاری زندگی می‌کنند و از کودکی و البته در همه عمر طعم فقر را می‌کشد. این که می‌گویم همه عمر دلیل دارد، چون ما بخشی از این را دیدیم حتی وضعیت خانواده را وقتی فرمانده بود و وقتی شهید شد.

از همان اوان نوجوانی هم مشغول کار می‌شود، در یک تشک دوزی مشغول شده و درس را بصورت شبانه می‌خواند، به خاطر اینکه نان‌آور خانواده بوده تا هفت یا هشت پایه درس را ادامه می‌دهد.

آغاز شناخت عمیق نهج‌البلاغه

در این دوران با فردی که روحانی بوده، اما با لباس شخصی - بنا به‌دلایلی - رفت و آمد داشته، دم‌خور می‌شود، ایشان آقای «بوذری» نامی بودند. این آقای بوذری تاثیر عمیقی بر روح و روان آقای بروجردی داشت، البته با بحث نهج البلاغه. شهید بروجردی به دلیل تنگنا‌های اقتصادی فرصت تحصیل زیادی پیدا نکرد، اما به شدت در همین زمان مفتون نهج البلاغه شد. 

دقیق یادم است اولین برخورد من با شهید بروجردی در پادگان ولیعصر بصورتی که انگار می‌خواست گزینش کند اینطور بود؛ وقتی رسیدن و خودم را معرفی کردم و گفتم که من را پیش ما فرستادند، برعکس خیلی‌ها وقتی با من جوان لاغر مردنی مواجه شد و معرفی کردم اولین سوالی که پرسید این بود: نهج البلاغه را خواندی؟ از من نپرسید سابقه مبارزاتی داری؟ نماز شب می‌خوانی؟ مثلاً، رساله امام را بلدی؟ سرباز رفتی کار با سلاح را بلدی و...

من گفتم بله نهج البلاغه را می‌خوانم و آشنا هستم. گفت خطبه قاصعه می‌دانی چیست؟ و گزینش من سرپا همانجا بود.

وقتی دید که من تا حدی با نهج البلاغه آشنا هستم و من را فرمانده حفاظت راه آهن کرد.

مفتون نهج البلاغه بود

واقعا مفتون نهج البلاغه بود. دیگر ویژگی او برآمده از همین دلبستگی ویژه به نهج البلاغه بود، او در زندگی‌اش کاملا نگاه عدالت محور داشت به اعتباری با اینکه سواد کلاسیک چندانی نداشت، اما از یک روشن بینی، آن‌هم مبتنی بر نهج البلاغه برخوردار بود، به نهج البلاغه بسیار عشق می‌ورزید.

پدر من هم در چهار راه سیروس تهران کار می‌کرد و خود من هم مدتی آنجا باربری می‌‎کردم، از این جهت به غلام سیروس هم معروف بودم. با اینکه هم ما و هم شهید بروجردی در همین منطقه چهارراه سیروس بودیم، اما تا قبل از حضور در پادگان ولیعصر ایشان را نمی‌شناختم و خدا را شکر می‌کنم که در آن برهه مهم زندگی شهید بروجردی را جلوی راه ما گذاشت. 

درباره آقای بوذری که قبلا توضیح دادم و تاثیر بالایی که در شهید بروجردی با بحث نهج البلاغه داشت. این ارتباطات در واقع در هیئتی به نام هیئت چهارده معصوم بود و روحیات شهید بروجردی در این مجموعه شکل گرفت. 

از پادگان فرار می‌کند

ایشان به دلیل روحیه عدالت‌خواهانه و درکی که از وضعیت دوره ستمشاهی داشت کم‌کم روحیه مبارزاتی پیدا می‌کند و با این روحیه وارد دوران سربازی می‌شود، در سربازی به خاطر همین روحیه مبارزاتی‌اش به خاطر تضاد اندیشه و فضای ارتش شاه، فرا می‌کند و قصد می‌کند که به نجف رفته و با حضرت امام دیداری داشته باشد، اما در مسیر در استان خوزستان بازداشت می‌شود، بعد از شش ماه زندان دوباره او را به ارتش معرفی می‌کنند و ادامه سربازی را تا پایان آن داشته.

بعد از سربازی از آن‌جایی که خیلی انسان با روحیه ارتباطی گسترده است و با همین روحیه و هوش ارتباطی یک تشکیلات از نیرو‌های انقلابی ایجاد و آن را راهبردی و فرماندهی می‌کند.

گروه توحیدی «صف» را تشکیل می‌دهد

او موسس یک جریان انقلابی به نام توحیدی صف یا همان صف می‌شود. نام صف را هم با تفال به قرآن انتخاب می‌کنند. 

در این مدت با شهید بهشتی و گروه‌هایی مثل فجر اسلام و سایر گروه‌ها ارتباط داشت. به دلیل شجاعت و روحیه تاسیسگری و مدیرت بالای امنیتی اعضای گروه او بالعکس مابقی گروه‌ها کمتر بازداشت شدند، نوع چینش و نوع سازماندهی شهید بروجردی طوری بود که برای ساواک قابل شناسایی نباشند، این را درست درک کرده بود که از چه مسیری گروه‌ها شناسایی می‌شوند. عمدتاً کسانی که از گروه‌های منحل شده یا از هم پاشیده به گروه‌های دیگر می‌‎رفتند به ساواک کمک می‌کردند تا ارتباطات جدید را با تعقیب آنها به دست بیاورند، او اصلا از این نیرو‌ها استفاده نمی‌کرد. عموماً از کسانی استفاده کرد که اینگونه نبودند و ساواک شناسنامه اینها را کمتر داشت یا اصلا نداشت و مشخص نبودند. کمتر افرادی از بچه‌های گروه او دستگیر شدند. 

مبارزات مسلحانه علیه رژیم و مستشاران نظامی آمریکایی

به هر حال مجموعه‌ای از فعالیت‌های نظامی را در مورد او در این دوران داریم. او شجاع و مبارز است، اما نکته کلیدی‌اش این است که او مبارزه برایش مثل بسیاری از جریاناتی که دچار انحراف شدن هدف نبود.

او به دنبال یک حقیقت بود، آن هم عدالت و فهم درست از دین و تعریف عدالت در دین؛ بنابراین مبارزه را هدف نمی‌دانست که به خاطر مبارزه اعتقاداتش و اخلاقیات را زیر پا بگذارد. با اینکه به شدت آدم مبارزی بود هر کجا بین اعتقاد، اخلاق و مبارزه تعارض بود اخلاق و اعتقادش را انتخاب می‌کرد. 

ولی به هر حال اقدامات نظامی متعددی دارد از انفجار چند رستوارن تا چند اقدام به ترور به ویژه ترور مستشاران آمریکایی، حتی اقدامات لازم برای انفجار باشگاه افسران ارتش را هم انجام دادند، در این مورد افسران ایرانی ارتش مورد هدف بودند، اما آخر کار با این فکر که آیا حضرت امام نسبت به این اقدام راضی هستند یا نه از شهید عراقی استعلام گرفت و پیگیری کرد و پاسخ امام منفی بود. درنگ نکرد و کل موضوع را لغو و همه نیرو‌ها را به سرعت فراخواند. اینجا تدبیر و حکمت حضرت امام مشخص شد، چون بعدا شهید کلاهدوز که این را از شهید بروجردی شنید گفت خدا حضرت امام را حفظ کند که جام من و چندین نفر دیگر از افسران و فرماندهان انقلابی امروز ارتش را نجات داد. 

وقتی نظر امام شرط است

او حتی قصد ترور «هایزر» را داشت و تمرینات و طراحی‌ها هم انجام شده بود، این را هم از حضرت امام استعلام کرد از طریق شهید عراقی سوال کرد که ایشان پاسخ منفی را دادند که مناسب نیست، بی درنگ برنامه را متوقف کرد. حقیقتا مامور به تکلیف و ولایتمداری بود. با همون انگیزه و با همون سرعت همه عوامل را جمع می‌کند تغییری در حالش رخ نمی‌دهد. 

خیال شهید مطهری را راحت می‌کند

زمانی که بحث آمدن حضرت امام هست مرحوم آیت الله طالقانی که خیلی عالی مقام بودند، با ارتباطاتی از قبل انقلاب در زندان با جریان مجاهدین خلق پیدا کردند و آنها را می‌شناختند، تصمیم می‌گیرند که حفاظت امام برای آمدن به ایران را به مجاهدین خلق بدهند. شهید مطهری در این جلسه خیلی ناراحت می‌شود، وقتی شهید عراقی دلیل تکدر را می‌پرسد، شهید مطهری می‌گوید به مجاهدین خلق نمی‌توانیم اطمینان، همانجا شهید عراقی می‌گوید من جلسه بعد فرد مناسبی را می‌آورم که با گروهش توانایی این کار را دارند. جلسه بعد شهید عراقی با آقای بروجردی به جلسه می‌آید، آنجا مجاهدین خلق می‌گویند ما اسلحه به تعداد کافی نداریم بچه‌هایمان هم در زندان هستند، شهید بروجردی می‌گوید خیالتان راحت ما ۴ هزار نیروی سازماندهی شده داریم، همه مسلح هستند و حفاظت امام را همراه با موتلفه، یعنی شهید عراقی و محسن رفیق دوست به دست می‌گیرند.

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها