گروه استانهای دفاعپرس_«حدیثه صالحی»؛ برای جمعههایی که پر خبر است؛ برای جمعههایی که تعطیل نیست! برای جمعههایی که تعطیل نمیشود؛ میگفت: جمعهها پر است از خبر! و برای خبرنگاران تعطیلی ندارد! میگویم: جمعهها را گذاشتهاند برای ما که به آسمان برسیم؛ میان ندبهها و انتظارها؛ شاید جمعهها را گذاشتهاند تا شهید بشویم؛ میان واژههای با عطر ظهور؛ که اینجا در شهادت باز است؛ و جمعهها فرشتهها شهید میشوند!
و من از دل همین جمعهای آمدهام که با خود عطر شهادت دارد؛ و شهید در کوچهها و خیابانهای شهرمان بوی بهشت میپراکند! و بوی شهادت از دل کلمات بر جهان میوزد... و من مینویسم برای تو که شهید جمعهای؛ فرشتهای؛ فرشتهای از دنیای ما؛ از دیار باران و غرل؛ از جنس آفتاب و دریا؛ و تو دختر سرزمین عشقی؛ بانوی خبرنگار! فرشته عزیز! چه زود نام تو خبر شد؛ و تیتر شد روی اخبار جهان؛ خبرنگار شهید!
از صبح جمعهای که ستارهها را چیدند؛ تو بال در بال پدر شهیدت به آسمان رفتی؛ و خدا را در آغوش کشیدی! و من خوب به یاد دارم؛ روزی را که پیوند آشناییام با تو رقم خورد؛ و خاطره شد میان دفتر قلبم؛ چه صمیمتی و چه عطوفتی؛ چه وقاری و چه متانتی؛ چه سیره و چه منشی؛ چه رفتاری و چه گفتاری؛ که شک نداشتم از پدرت آموختی؛ از پدرت که حالا دیگر شهید شده است؛ تو از سیره شهدا بهره گرفتی! چه کوتاه بود آشناییمان! چه کوتاه بود خاطراتمان! و گذشت تا تو شهید شدی!
و من حالا میان حجمی از واژههای سرخ و شهیدانه اخبار تو را میخوانم؛ میان خبرها؛ تو را که دیگر به شهدا پیوستی؛ که از جنس شهدا بودی و بوی شهادتت از دور دستها مشام جان را مینواخت! چه بیخبر سفر کردی ای باخبر از همه جا؟! و آسمانی شدی بانو! خبرنگار شهدا!
و خوب میدانم که هر کسی شهید نمیشود؛ که خدا هر کسی را نمیخرد؛ که باید شهیدانه زندگی کرد؛ میدانم که تو همه هر آنجه برای شهادت بوده را داشتی، پس شهادتت مبارک خبرنگار شهید! دختر آسمان؛ فرشته بانو...
حالا من ماندهام و بهت خبرهایی که از تهران میوزد! من ماندم و هق هق خبرهایی از شهادت؛ و قاب عکسی از تو که شهید را به تصویر میکشد؛ و بال در بال کبوتران در آسمان به پرواز در آمدی! برایمان از خودت خبر بفرست بانوی خبرنگار؛ و بگو؛ بنویس؛ از آسمان چه خبر؟؛ خبرنگار شهید!
انتهای پیام/