به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، غلامحسین ابراهیمی دینانی چهره ماندگار فلسفه ایران و عضو مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی به مناسبت سال نو به بیان «تفاوت درون و برون آدمی» پرداخت که در ادامه میآید:
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها/بیخویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل/با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها/وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم/بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن/کوتهنظری باشد رفتن به گلستانها
در این چند بیت سعدی شیرین سخن، بسیار زیبا از چند نکته مثل مِهر، مُهر، سِرّ و سَر صحبت کرده است، اینها یعنی مِهر دل، مُهر بر زبان، عقل در سَر و سِرّ در باطن.
نکته اول، تنها دل است که مِهر میورزد و مُهر بر زبان زدن هم یعنی حرف بیهوده نزدن و محبت را نشان دادن، فقط با پرحرفی نیست که میتوان مِهر را نشان داد، بلکه با علائم خاصی هم این مهر منتقل میشود، بنابراین محبت اگر بر دل باشد، با نگاه و سکوت هم دیده میشود.
نکته دیگر این است که مظهر تعقل و تفکر سَر است و سِر هم در دل است، بنابراین اینجا ما یک سِّر، سَر و مُهر و مِهر داریم، باید بررسی کنیم که این چهار مفهوم چه ارتباطی با هم دارند. آیا اندیشه و تفکر اصل است و این مِهر است که از اندیشه و تفکر زاده میشود یا بالعکس؟ این مسأله کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
اندیشیدن به هر چیزی و فهمیدن آن آسان است، ما هر چیزی را اگر برخورد درستی با آن شود، میتوانیم بفهمیم اما آنچه مهم است فهمیدنِ خودِ فهمیدن است! حال اگر ما بتوانیم خود شناختن و فهمیدن را بفهمیم آن زمان می توانیم بین مِهر و مُهر و سِرّ و سَر ارتباط برقرار کنیم و به عبارت دیگر رابطه بین ظاهر و باطن انسان را بیابیم.
آیا درون انسان گسترده است یا برون؟ گستردگی بیرون را تا کهکشانها میتوانیم ببینم و بیش از آن هم هست، اما آیا وسعت درون نیز به این اندازه هست؟ یا بیشتر از آن است؟ از این حدیث میتوانیم کمک بگیریم که حضرت علی(ع) فرمود: «هر انسانی در این کره زمین یک معدن است».
بنابراین اگر هر انسانی در باطنش یک معدن دارد، میتواند آن معدن را استخراج کند، اما یک تفاوتی بین معدن درون و معادن بیرون جهان وجود دارد، معدنهایی که در بیرون انسان است را می توان با وسائل تکنیکی جهان مورد استخراج قرار و مالک آن شویم، اما معدن درون آدمی، معدنی است که هر آنچه بکاوی و استخراج کنی، پرده دیگری ظاهر میشود؛ یعنی اگر یک قسمت را کشف کنی دیگر تمام نمیشود، به لایه دیگری انسان میرسد، این لایههای معدن درون تمام نشدنی و لایه اندر لایه اندر لایه است.
حال باید یک تطابقی بین درون و بیرون قائل بشویم، لازم است چنین کاری را انجام دهیم، هم درون و هم بیرونمان را متناسب با هم کنیم، شخصیت هر شخصی به اندازه درونش است و اگر بخواهیم شخصیت اشخاص را ارزیابی کنیم تنها نحوه کردار و رفتار و گفتار آدمی کافی نیست و این بخشی از باطن است، در حالی که باید عمق باطن را شناخت.
بنابراین شخصیت هر انسان به میزان ادراک و باطنش است، اگر بتوانیم به ادراکات باطنی و سِر سویدای او و این لایههایی که مدام عمیقتر میشود، دست یابیم به شخصیت او آگاه شدهایم، اگر به لایههای درونی وجود آدمی پی نبریم او یک فرد برای ما است، اما ما از واقعیت او آگاهی نداریم.
سعدی در این شعر میگوید که بلبل یک ناله به شکل نعره دارد و گل با باز شدن انگار جامه میدرد و این واژگان بسیار لطافت دارد، با وجود اینکه دو نگاه نسبت به گل و بلبل وجود دارد، نغمه و جامه دری با هم تا حدودی تفاوت دارد، چرا که جامه دری علامت حزن و نشانه باطن در حالی که نغمه زیبایی و شادی است و در ادامه میگوید که اگر به یاد حق تبارک باشم همه این نالهها به نغمه تبدیل میشود و اگر به یاد او نباشم نغمه ناله است، بنابراین اصل یاد پروردگار است.