همسر سردار سرلشکر شهید «علی باباخانی» که در پی حملات رژیم صهیونیستی به کشورمان به شهادت رسید، در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اظهار داشت: خیلی خوش اخلاق بود، بهگونهای رفتار میکرد که بچه، بزرگ، پیر و جوان را به خود جذب میکرد.
همسر شهید باباخانی درباره نحوه آشنایی با این شهید والامقام گفت: آشنایی ما از طریق خانوادهها بود. فکر میکنم سال ۱۳۶۰ و در زمان تظاهرات و انقلاب بود. جنگ هم آغاز شده بود. شهید باباخانی همه هشت سال دفاع مقدس را جبهه حضور داشت.
وی ادامه داد: شهید باباخانی بیشتر در جبهه بود و ما خیلی کم ایشان را میدیدیم. در عملیات فاو شرکت کرده بود که خبر دادند شهید شده است، ما از همسرم اصلاً خبر نداشتیم کجاست؛ خبر شهادتش را در عملیات والفجر ۸ آوردند. خیلی اذیت شدیم و تا یک ماه فکر میکردیم شهید شده است.
همسر شهید باباخانی با اشاره به مسئولیتهای ایشان اظهار کرد: خیلی از کارهایش را برای ما تعریف نمیکرد؛ نمیگفت، کجا هست و چه مسئولیتی دارد. ما هم بیخبر بودیم. فقط میدیدم که در کارش سعی و تلاش خالصانه دارد. مرتب دعا میکردم که خدا مراد دلش، یعنی شهادت را به او بدهد، ولی میگفتم انشاءالله در صد سالگی. اما او پاسخ میداد: در صد سالگی بدن من دیگر ارزشی ندارد که بخواهم در راه خدا بدهم. نه، اینجوری دعا نکن.
وی از آخرین دیدارشان گفت: روز یکشنبه قبل از شهادت خداحافظی کرد و رفت. جمعه خبر شهادتش آمد. روزی که حاجی شهید شد، یکی از همکارانش تماس گرفت، چون خودمان به حاجی دسترسی نداشتیم. خبر را به ما داد و هر دو گریه کردیم. بعد گوشی را به دخترم دادم تا خودش خبر را بشنود.
همسر شهید در ادامه با اشاره به نگرانیهای خود اضافه کرد: خیلی وقتها به ایشان میگفتم حداقل در حد یک تماس کوتاه یا پیامک از وضعیت خودت به ما خبر بده. اما در نهایت خبر شهادتش همینطور ساده به ما رسید.
وی درباره پیشینه ایثارگری خانواده باباخانی گفت: پدر حاجی دیماه سال ۱۳۶۳ شهید شد و برادرش همان زمان جانباز شده بود. همان برادر در سال ۱۳۹۵ به شهادت رسید.
وی درباره واکنش خود به خبر شهادت همسرش خاطرنشان ساخت: وقتی خبر شهادت همسرم را شنیدم، سعی کردم دیگر گریه نکنم. بچهها هم میدانند که اصلاً گریه نکردم، چون واقعاً لیاقتش را داشت.
همسر شهید باباخانی با یادآوری زندگی سخت اما سرشار از ایمان خود با این شهید تصریح کرد: ما حاجی را در خانه نمیدیدیم. بعضی وقتها میگفتم مثلاً فردا جمعه است، سر کار نرو، بچهها میآیند، دور هم جمع باشیم. اما اصلاً نمیتوانست کارش را رها کند، چون واقعاً کارش حساس بود. میگفت: نباید پشت آقا را خالی کنیم. هرچه آقا بگوید، ما باید بیشتر برای تحققش تلاش کنیم تا خوشحال شود.
وی در بخش دیگر سخنان خود تصریح کرد: ما دشمنان را نابود میکنیم. با خون ریختهشده شهدا، نه فقط این یک شهید من، بلکه اگر لازم باشد چهار فرزند دیگرم را هم راهی میدان میکنم. اسوه ما حضرت زینب (س) است که در یک روز ۱۸ تن از جگرگوشههایش و یاران برادرش را از دست داد، اما ایستاد.
همسر شهید باباخانی در سخنانی استوار خطاب به دشمنان اعلام کرد: دشمنان ما خیال نکنند ما بریدهایم یا اکنون که عزیزانمان را از دست دادهایم، ناامید شدهایم. همیشه تابلوی عاشورا جلوی چشم ماست. قیام حسینی و صبر زینبی داریم و پشت رهبر و امام خود ایستادهایم.
انتهای پیام/ 112