به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید جاویدالاثر «فرامرز حقگو» آذر سال ۱۳۳۵ نوری در محله فعلی شهید عراقی تهران در خانوادهای نظامی دیده به جهان گشود. از همان کودکی آرام و متین بود. هفت ساله که شد به مدرسه عباس رومی تهران رفت. سالهای عمر او میگذشت در حالی که انقلاب اسلامی در حال شکلگیری بود. دوره دبیرستان را در دبیرستان دکتر محمود شیمی گذراند و همزمان به مبارزات انقلابی پرداخت و با دوستان خود با محوریت مسجد «سید سجاد (ع)» محله مجیدیه جنوبی تهران که یکی از کانونهای مبارزاتی بود به فعالیت پرداخت. بخش زیادی از همراهان مسجدی آن زمان او امروز در مسند مسئولیتهای مختلف کشور قرار گرفتهاند.
پخش اعلامیههای امام و کارهای تبلیغی در مسجد از جمله فعالیتهای او در این دوران بود. پدرش نظامی دوران شاه بود و خانوادهاش گرایش به جریان طاغوت داشتند و این باعث میشد تا همواره با خانواده بر سر این مواضع درگیر باشد. مظلومیت او دو چندان بود. همواره بدنی آماده و ورزیده داشت و دوستان خود را به ورزش و آمادگی جسمی تشویق میکرد.او برای امرار معاش از انجام کارهای سخت هم گریز نداشت و بارها شد که کارگری کرد یا حتی به شغل نقاشی ساختمان هم روی آورد.
با خاطر اخلاق نیکو و پسندیدهاش همواره مورد وثوق دوستان و اطرافیانش بود. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل کمیتههای انقلاب در آنجا مشغول و با تشکیل سپاه پاسداران وارد سپاه شد و همواره در مأموریتهای بیرون شهر شرکت داشت. در آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و این مصادف بود با تغییر عظیمی در وی. تغییری که با وجود همه حسن اخلاقی و صفات نیکوی قبلیاش اما حالا بارزتر شده بود.
در نهایت فراق این عاشق پایان یافت و ظهر عاشورای ۱۳۵۹ در منطقه دالاهو به وصال معشوق رسید، به کاروان عشق پیوست، عاشورایی شد و بدن مطهرش چنان که دوست داشت و در دعاهای خود از خدا خواسته بود، برنگشت همانجا ماند و یاران و همرزمانش در فراق این شهید مظلوم همانند مادرش همواره منتظر خبری بوده و هستند. حالا شهادت فرامرز در خانواده تحول ایجاد کرده بود.
انسان خود ساخته
علیاصغر محمدی معاون اسبق وزیر امور خارجه از دوستان و همراهان این شهید در دوران مبارزات پیش از انقلاب چنین ورایت میکند: «حقگوی شهید را اول بار در صف نماز جماعت دیدم. از جوانانی بود که در مسجد سید سجاد (ع) در خیابان پیروز (شهید حاجیپور فعلی) واقع در مجیدیه جنوبی گردهم میآمدند. آنجا یه کانون مبارزاتی فعال تهران محسوب میشد؛ اما در این میان جریانهای مختلف سیاسی فعال در دوره پیش از انقلاب میکوشیدند تا از فراوانی جوانان پر شور مسجد، برای یار گیری بهره گیرند. بدین ترتیب جریانهای مرتبط با منافقین و همچنین گروهک فرقان و شبه گروه آرمان مستضعفین نیز از هر تلاشی برای جذب این جوانان متدین و انقلابی فروگذار نبودند.
نباید صدق و صفای باطن جوانی، چون فرامرز حق گو رانیز از یاد برد. او که با زحمات فراوان میکوشید تا لقمه نان حلالی به کف آرد، اما از آن سهمی را برای هزینه در را تبلیغ مبانی اسلام و انقلاب اختصاص میداد. همت بلند حقگو موجب میشد تا تمام تلاش خود را برای تعالی روح به کار بندد و در عین حال از هیچ تلاشی برای بهرهمند شدن هر چه بیشتر از مبانی معرفتی فرو گذار نبود.
با دقت و علاقه کتابهای ارزشمند شهید مطهری را مطالعه کرده بود و تقریبا تمام نوشتههای مرحوم شریعتی را خوانده بود. روش عرفانی مرحوم آیت الله هاتفی موجب میشد که اکثریت جوانان مسجد راه آشتی میان سنت و مدرنیسم را خوب بیاموزند. با اندیشههای نو آشنا شوند، امروزی به حرکت در آیند، اما شدیدا به ریشههای عقیدتی خود تمسک جویند. در عزای حسین (ع) بگریند و به ادای واجبات و مستحبات همت گمارند. روشنفکری آنان به هیچ وجه مانعی در راه سنتی بودن و تقید به اسلام رسالهای و مبتنی بر تقلید از مراجع عظام و در راس آنان حضرت امام خمینی (ره) نبود.
حقگوی شهید نمونه بارز انسان خود ساختهای بود که در همه فعالیتهای تربیتی و تبلیغی مسجد در سالهای پیش از انقلاب نقش اساسی داشت. خوب به یاد دارم در بهار سال ۱۳۵۶ نمایشگاه نواری در مسجد راه اندازی شد که در نوع خود کم نظیر بود، چه از نظر تنوع و چه از نظر گستردگی در سطح کشور. حق گوی شهید کوشید تا در حد وسع و توان خویش از نظر مالی در آن شریک شود و در عین حال نهایت تلاش خود را به کار بست تا در تکثیر نوارها نیز کمک کند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی حق گوی ما به جمع یاوران (پاسداران) امام خمینی (ره) پیوست تا به دفاع از این مرز و بوم بپردازد. شیفتگی آن شهید والامقام به حضرت امام حسین (ع) چنان در وجودش نهادینه شده بود که بالاخره در دهه اول محرم به شهادت رسید تا به خیل یاران همیشگی امام حسین (ع) پیوسته باشد.»
عارفی کامل و متقی بود
غلامحسین رضوانی نماینده مردم تهران در دوره یازده مجلس شورای اسلامی و از فعالان گروه منصورن در تهران از دوستان و همراهان این شهید در مبارزات پیش از انقلاب و بعد از آن است، او که بر نهج البلاغه نیز مسلط است، مفاهیم نهج البلاغه را برای تبیین ویژگیهای این شهید استعمال میکند: « شهید حق گو بسیار مودب و موقر و سنگین بود، کمتر حرف میزد و بیشتر با یک متانت خاصی که داشت ظاهر میشد. در مسجد حضور فعال داشت، اما چون کم حرف بود خیلیها به این عمق لطافت روحی او توجهی نداشتند به خصوص در اواخر دورانی که منجر به شهادت ایشان شد. چند مدت قبل از شهادتش او را در مسجد دیدم و با هم هم صحبت شدیم با اینکه همیشه آرام و متین و مودب بود، اما این بار احساس کردم او آن فرامرزی که میشناختم نیست، چون حرفهایی که میزد از یک عارف سطح بالا و تمام و کمال برمی آمد، او در این چند دقیقه صحبت راجع به هدف زندگی فلسفه خلقت و زندگی سخن میگفت و مکررا از من سئوال میکرد: «ملتفت شدی؟»
من احساس کردم که او یک مربی دارد که حالا نمیدانستم این مربی که بوده در جبهه بوده و یا در جای دیگر، من نمیتوانستم قضاوت کنم. احساس کردم که عمیقا تحت تاثیر آموزش یک مربی قرار گرفته و عمیقا پرورشیافته طوری که نسبت به دنیا کاملا بیتوجه بود و کاملا این را میتوانستی احساس کنی که دنبال یک هدف بزرگتر است به تعبیر حضرت مولا (ع) در خطبه متقین، یک امر بزرگ ذهنش را مشغول کرده بود. این را در وصف متقین میفرمایند کسی که به متقین مینگرد میپندارد که مریضاند، اما آنها بیمار نیستند و مردم در اشتباهند، آشفتگی رفتارشان در واقع نشان از امری بزرگ در درونشان میباشد و یک آدم جاهل ممکن است تصور کند که این آدم مریض است.
زمانی که شنیدم که او شهید شده یک مقداری دوزاریم افتاد که علت این تغییر در او چه بوده است. او آماده برای شهادت شده بود و به آن معرفت لازم رسیده بود و حسینی گشته بود. البته او قبل از انقلاب هم مرد خدا بود ولی این اواخر با سایر دفعات قبلی تفاوت داشت.»
حقگو؛ حق جو، حق طلب و با بصیرت
ابراهیم نوری از دیگر یاران این شهید است که درباره او چنین می نویسد: « درباره شهید نوشتن، برای شهید نوشتن، به جای شهید نوشتن، همان قدر سخت است که تحمل درد فراق و احساس دلتنگی دوری از آنان، آن هم زمانی که احساس میکنی هیچ رنگ و بوئی از آنان نداشتهای، جاماندهای، واماندهای و دنیا را با تمام کوچکی و خارو خاشاکش برای تو گذاشتهاند و سر در گم شدهای تا فرصت دلتنگی و بهانه دوری از آنان به تو دست ندهد.
اگر از دوران کوتاهی که لیاقت مصاحبت و همراهی برای زندگی با شهیدان نصیبمان شده بخواهیم برای تعریف و شناساندن آنان استفاده کنیم به نظر میرسد حق آنان را ادا نکردهایم. بهترین معرف شهیدان، خودشان هستند. اگر کمی در احوال شهیدان تامل کنیم کاملا مشخص است، هر کدام ویژگی خاصی داشتهاند، کالای شان مرغوبیت ویژهای داشته است که خریداری مانند خدا پیدا کرده ان دو به بالاترین قیمت خود را عرضه کردهاند و جالبتر اینکه در همین بین عدهای ار آنها نسبت به سایرین از ارزش و مرغوبیت خاصی بر خوردارند، خداوند برای خرید کالایشان زمان و مکان ویژهای را اختصاص داده و مقدر کرده است.
سالار شهیدان، حسین ابن علی (ع) است، در یکی از بهترین روز ها، در یکی از بهترین مکان ها، به همراه بهترین مخلوقات خدا به بهترین شکل و صورت ممکن (به روایت خواهر بزرگوارشان حضرت زینب (س) که فرمودند در واقعه عاشورا که جز زیبائی ندیدم) و به دست شقیترین و پستترین انسانها به آن چنان درجه رفیع رسید که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال دوست و دشمن، مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و سنی، بر آنچه گذشته مات و مبهوت هستند هنوز که هنوز است انسانهای آزاده حسرت آن روز را میخورند و فریادای کاشای کاش آنها برای امکان حضور در آن دوره به آسمان بلند است. هنوز افرادی که جام بصیرتشان لبریز درس صبر و بردباری، تبعیت از امام و رهبری زمانه خویش است، در طول این دوران ۱۴۰۰ ساله آمدهاند و رفتهاند و داغ دل ما را تازه نگه داشتهاند، در بین ما بودند و هستند و برای ما غبطه عدم همراهی آنان باقی مانده است.
هنوز کسانی هستند که لیاقت شهادت در عاشورایی دیکر و کربلایی دیگر را دارند. هنوز کسانی هستند که لیاقت نامگذاری اصحاب امام حسین (ع) را برای خود حفظ کردهاند. شهید ظهر عاشورای ما، فرامرز حق گو را چه کسی میتواند توصیف کند. حق جوئی، حق گویی، حق شناسی، حق پرستی و حق طلبی او به حق او را حقگو کرده بود. امروز اگر حرفی موثر واقع شود، اگر بر عمق جان شنونده نفوذ کرده، اگر در هیاهوی دوران غوغاسالاری و کج اندیشی گم نشود، حرف حق است و به حق گوینده آن حقگو است.
لزوم بازخوانی وصیتنامه شهید حقگو
از همین رو بهترین راه شناخت شهید حق گو را مراجعه به وصیت نامه گوهربار ایشان میدانم و همگان را توصیه میکنم که برای کشف ویژگیهای پنهان این سند با دقت چند سطر وصیت نامه ایشان را مطالعه نمایند. چه زیبا گفتهاند که تا مرد سخن نگفته باشد علم و هنرش نهفته باشد. اگر میخواهیم به علم و هنر، میزان بصیرت، خود آگاهی، خودشناسی، خداشناسی شهید فرامرز حقگو پی ببریم، اگر میخواهیم ایشان را بشناسیم و ویژگیهای با ارزش آن را احصاء کنیم پی به صداقت، سادگی، صفای باطنی او ببریم، بهتر است اثر بازمانده وی را بازخوانی کنیم.
به عنوان فردی کوچک که از دور توفیق بهره مندی از فیوضات این موجود الهی را داشتم، خصوصیات بارز وی را به اختصار ذکر میکنم تا شما مصادیق آن را در مصحف به جا مانده از شهید بازیابی کنید: «صبر و بردباری، جدیت و پشت کار، خوشروئی و گذشت و مردانگی، اهل کار و زحمت کشیدن، بی توجهی به دنیا و عدم عافیت طلبی، مقید بودن به انجام تکالیف الهی، دوری از محرمات و گناهان، شناخت و آگاهی و تلاش برای بالا بردن سطح بصیرت و بینش روز افزون، تبعیت از امام و رهبر زمان خویش، تولی و تبری، آمر به معروف و ناهی از منکر، مبارزه با ظلم و فساد و تباهی، غنیمت شمردن ایام عمر برای کسب معرفت لازم و آزادی از قفس تنگ دنیای مادی، داشتن برنامه و هدف برای زندگی خود، اثر گذاری و مثمر ثمر بودن برای دیگران، ارتباط و دوستی با جوانان و نوجوانان و تشویق و ترغیب آنها برای انجام کارهای مفید و بسیاری ار زوایای پنهان بزرگ مردی مانند شهید فرامرز حقگو».
خلاصه آن که آنقدر لایق بود که در زمره اولیاء و دوستان الهی نام گرفت و ما در نبودش ماتم زده زانوی غم در آغوش گرفتیم و انگشت حسرت بر دهان زدیم و تنها چشم امیدمان به شفاعت و دستگیری اوست.
حجاب توای مادر وای خواهر کوبندهتر از خون من میباشد
«ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
مپندارید آن هائی که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی خوارند.
مدتی است که میخواهم وصیت نامه بنویسم، فرصت نمیشد. امروز از فرصتی که پیش آمده قبل از رفتن به ماموریت استفاده میکنم و چند کلمهای با مادر بزرگوار و پدر بزرگوار، برادرانم. خواهرانم صحبت میکنم. به مادرم میگویم که بر تو بشارت باد که خداوند این سعادت را نصیب تو کردکه فرزندت در راه خدا و برای تحقق آرمانش شهید شد، البته اگر خدا قبول کند. دعا کنید که خداوند فنا شدن این جسم بی ارزش را مورد قبول قرار دهد. مادر مهربانم، پدر بزرگوارم، برادران و خواهرانم آیا میدانید هدف خدا از خلقت ما چه بوده است؟ میدانید که زندگی این دنیا ابدی نسیت؟ و بالاخره میدانید که همه رفتنی هستیم؟ پس چرا وقت را تلف میکنیم؟ چرا با توجه به جنایات فجیعی که آمریکا و عمالش انجام میدهند ساکت نشستهایم؟ عزیزان من مگر بچههای شما با دیگران فرق دارند؟ انتظارم از پدر، مادر، برادران و خواهرانم اینست که؛
۱- در مرگ من ماتم نگیرید و در نظر داشته باشید برادرانی که در پاوه، سنندج و در مکانهای دیگر با چه وضعی شهید شدند.
۲- همیشه گوش یه فرمان امام خمینی (ره) باشید و از این نعمت گران بهائی که خداوند نصیب ما کرده است، حداکثر استفاده را بنمائید.
۳- همیشه به یاد مستمندان و مستضعفان باشید و برنامه زندگی خود را طوری تنظیم کنید که به جای نشست و برخواست با افراد منافق و فرصت طلب با کسانی معاشرت کنید که دلسوز انقلابند، با کسانی که با عمل خود انقلاب را یاری میدهند.
۴- همیشه نماز را بخوانید، با خلوص نیت روزه بگیرید، خمس و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر بنمائید، حجاب اسلامی خود را کاملا حفظ نمائید، چون که حجاب توای مادر وای خواهر کوبندهتر از خون من میباشد.
انتهای پیام/ 119