وصیت‌نامه‌ای که بوی سیدالشهدا می‌داد

شهید روی ورقه مطلبی نوشته بود؛ طوری‌که هنوز ورقه را باز نکرده بودند، این نوشته رویش بود که «یا حسین، من علاقه‌مند بودم مرقد تو را زیارت کنم و در جوار تو باشم».
کد خبر: ۷۶۲۰۸۸
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۴۰۴ - ۰۴:۱۷ - 16July 2025

 به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محمدحسین سیاوشی»، از پاسداران حاضر در منطقه، از ذهن کربلایی رزمندگان سخت‌کوش دوران دفاع مقدس می‌گوید که به مناسبت ایام شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفایش منتشر می‌شود:

وصیت‌نامه‌ای که بوی سیدالشهدا می‌داد

آشپزی بود در سر پل ذهاب. جوانکی بود که خدا رحمتش کند، شهید شد. ایشان مهارت در آشپزی داشت. گویا از بچه‌های اطراف قزوین بود.

در یک اکیپی با دوستانش آمده بودند به جبهه. ایشان هم آمده بود به‌عنوان آشپز. وقتی به او می‌گفتند «آشپز»، ناراحت می‌شد، می‌گفت: من آشپز نیستم. رزمنده هستم، آمده‌ام بجنگم!

وقتی مسئله‌ای پیش می‌آمد، آتش می‌شد و یا بچه‌ها می‌خواستند تک بزنند، ایشان سریع اسلحه را برمی‌داشت و می‌رفت خط.

بعد‌ها که عملیات شد، ایشان رفته بود خط و در یک درگیری به شهادت رسید و جنازه ایشان در خط ماند.

بعد از قضایای عقب‌نشینی، جنازه ایشان را پیدا کردند. تیر‌ها به سینه ایشان خورده بود و مثل لاله‌های سرخ وحشی، سینه‌اش شکافته شده بود. انگار ایشان هزار سال است به خواب‌رفته است.

جیب‌های او را بررسی کردم. یک‌تکه کاغذ درآوردیم. گویا وصیت‌نامه‌اش بود. یک مطلبی نوشته بود روی ورقه، طوری که هنوز ورقه را باز نکرده بودند. این نوشته رویش بود که:  «یا حسین، من علاقه‌مند بودم که بیایم در صحرای کربلا، مرقد تو را زیارت کنم و در جوار تو باشم. امیدوار بودم که با گرفتن سلاح در دست می‌آییم و ظلم و ستم را از روی زمین برمی‌داریم و ما مردم ایران، پیروزی نهایی را به دست می‌آوریم و چهار دست‌وپا از نوار مرزی ایران تا کربلای تو پیاده به پابوس تو خواهم آمد و اگر نصیبم نشد، از تو می‌خواهم حسین جان! زمانی که شهید می‌شوم، مثل یاران خودت که در روز عاشورا آنها را به دامن گرفتی، سر من را هم به دامن بگیری.»

 منبع: صیفی‌کار، محسن، آن شش ماه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان، تهران ۱۴۰۲، صص ۳۲۲، ۳۲۳

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها