گروه بینالملل دفاعپرس - سعید شهرابی فراهانی، تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی، امنیتی و بین الملل؛ در روزهای اخیر، تحولی خزنده، اما بسیار معنادار در جغرافیای امنیتی اقلیم کردستان عراق و قفقاز جنوبی در حال وقوع است که نشان از بازچینی یک سناریوی مهندسیشده برای تضعیف کمربند دفاعی جمهوری اسلامی ایران دارد. در این چارچوب، دو رخداد به ظاهر مجزا، اما در حقیقت پیوسته و هدفمند، از اهمیت راهبردی بالایی برخوردارند:
پدیده خلع سلاح برنامهریزیشده گروهک پ. ک. ک در نقاط مرزی ترکیه، همزمان با تجهیزات گستردهای که بهصورت هدفمند از همین منابع به شاخه ایرانی آن، یعنی گروهک تجزیهطلب پژاک، تحویل داده شده است. این حرکت، نه یک انتقال لجستیکی ساده، بلکه ترجمه صریحی از «اولویتبندی جدید تهدیدات» در دستورکار اتاق عملیات مشترک سرویسهای اطلاعاتی غربی-صهیونیستی-ترکیهای است؛ تغییری که به وضوح جمهوری اسلامی ایران را به مرکز ثقل جدید عملیاتهای خرابکارانه در منطقه بدل میسازد.
تحرکات نگرانکننده گروههای تکفیری، سلفی و تروریستی در محور قفقاز جنوبی است. تمرکز ناگهانی و سنگین عناصر آموزشدیده و سازمانیافته داعش و هیئت تحریرالشام در نواحی پیرامونی قرهباغ و مناطق مرزی جمهوری آذربایجان، که به فاصلهای اندک از مرزهای ایران واقع شدهاند، نمایانگر آغاز مرحلهای جدید از پروژه «بیثباتسازی حلقوی» ایران است.
این روند در حالی صورت میگیرد که همزمان، خطوط موازیای در مرزهای شرقی سوریه (ابوکمال)، شمال عراق و شمال لبنان نیز فعال شدهاند؛ خطچینهای بهظاهر جداگانهای که در صورت اتصال ژئوپلیتیکی، کریدوری تروریستی را از مرزهای مدیترانه تا دروازههای قفقاز جنوبی تشکیل خواهند داد.
در این میان، سفرهای غیرعلنی و چندلایه جولانی - رهبر هیئت تحریرالشام - به امارات، عربستان و نهایتاً باکو، از حیث «نشانهشناسی دیپلماتیک»، حائز اهمیت ویژهای است. جولانی اکنون دیگر صرفاً یک بازیگر میدانی نیست؛ بلکه به ابزاری بدل شده که در قالب یک «پروکسی موقت دیپلماتیک»، هدف بزرگتری را در دستور دارد: ایجاد ناتوی تکفیری-ترکی-صهیونیستی در امتداد مرزهای شمالغربی ایران.
توافقات پنهان جولانی با دولت ترامپ درباره اخراج نیروهای تکفیری خارجی از سوریه، ظاهراً بیش از آنکه برای آرامسازی دمشق باشد، زمینهای برای جابهجایی سازمانیافته و جهتدار این نیروها به نقاط هدفمند دیگر است؛ شواهد نشان میدهد برخی از این عناصر به سمت آذربایجان و قرهباغ هدایت شدهاند.
همزمان، گزارشهایی از تخلیه هدفمند روستاهای رایون آستارا و اسکان گروههای تکفیری در نزدیکی مرز ایران، ابعاد فاجعهبار این طرح را به نمایش میگذارد. این اقدامات، در تقارن با خرید تسلیحات اسرائیلی توسط باکو، مونتاژ پهپادهای شناسایی و هجومی در خاک آذربایجان، و تقویت پایگاههای شنود اسرائیلی در مرزهای شمالغربی ایران، منظومه تهدیدات امنیتی را کامل میسازد.
در این میان، الگوی ترکیبی ضربات اخیر اسرائیل به مراکز دفاعی و امنیتی ایران در استانهای آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه نیز باید در همین پازل راهبردی تحلیل شود. این حملات، صرفاً اقداماتی مقطعی نبودهاند، بلکه بخشی از آزمون مرحلهای یک جنگ ترکیبی با مؤلفههای سایبری، پهپادی، اطلاعاتی و تروریستی محسوب میشوند.
نکته کلیدی دیگر، تلاش مستمر محور عبری-غربی-سعودی برای خلع سلاح گروههای مقاومت در عراق، بهویژه حشد الشعبی از طریق پروژههایی، چون طرحهای سیاسی مقتدی صدر و فشار بر دولت مرکزی عراق است. این تلاشها، مکمل نظامی عملیاتهایی هستند که قرار است در محورهای دیگر علیه ایران اجرا شوند.
در کنار این سناریوهای همافزا، مکانیزم ماشه بهعنوان یک ابزار حقوقی-روانی در حال فعالسازی است. این مکانیزم، صرفاً بازگشت تحریمها نیست؛ بلکه بهانهای مشروعنما برای شکلدهی به ائتلاف نظامی بینالمللی علیه ایران تحت پوشش قطعنامههای شورای امنیت و منشور ملل متحد است.
مکانیزم ماشه در چهار سطح به کار گرفته شده است:
▪️سطح روانی/ تبلیغاتی: کمپین گسترده رسانهای با هدف القای بحران درونی، ناتوانی حکمرانی، بیثباتی اجتماعی و تهدید حتمی جنگ.
▪️سطح اقتصادی: ایجاد قحطی مصنوعی، بحران کالاهای اساسی، و افزایش شدید قیمتها از طریق خرابکاری در حلقههای زنجیره تأمین و توزیع.
▪️سطح بینالمللی: تولید مشروعیت برای مداخله احتمالی، از طریق ابزارهایی مانند شورای حکام، قطعنامههای حقوق بشری و گزارشهای اطلاعاتی جهتدار.
▪️سطح امنیتی/ نظامی: فعالسازی شبکه ترورها، ایجاد اغتشاش، جنگ نیابتی، کودتای خاموش، و هدفگیری چهرههای کلیدی امنیتی، نظامی و حتی قضایی.
نتیجهگیری:
آنچه در حال وقوع است، نه یک بحران منفصل بلکه نقشهای چندوجهی برای آغاز مرحله دوم جنگ ترکیبی علیه ایران است.
انتهای پیام/ ۱۳۴