روایت حضور جهادگران در خرمشهر

حرف دل بچه های روستا و گروه جهادی؛ "کاش می شد اینجا بمانیم"

یکی از وسط جمعیت بچه ها می گوید خاله می شود همینجا بمانید نکند قراره دوباره برگردید؟ همین حرف ها را گروه جهادی هم میزنند، اینکه کاش می شد اینجا می ماندیم.
کد خبر: ۷۶۳۰۳
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۱ - 05April 2016

حرف دل بچه های روستا و گروه جهادی؛

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، بین جهادگران رسم است که روز خود را با نوای دلنشین دعای عهد آغاز می کنند، صبح زود بعد از خواندن نماز و خوردن صبحانه، جلسه هماهنگی برنامه های روز برگزار می شود. کارگروه های مختلف به همراه سرگروه و اعضا با ارزیابی موضوعات، برنامه های روز را تعیین می کنند.

ساعت 9 است و بچه های روستا درب های حسینیه را محکم می کوبند. خانم های جهادگر برای دیدن دوباره بچه های روستا آماده می شوند. بچه ها جهادگران را به اسم خاله صدا می زنند. بچه های کوچکتر از سر و کول جهادگران آویزانند! یکی از صحنه های بامزه ی اردوهای جهادی همین دلبستگی بین جهادگران و اهالی است. همه ی بچه های روستا در قالب گروه همسالان تقسیم می شوند. مفاهیم دینی به صورت و شعر و نقاشی و کارکردن دروس پایه از برنامه های امروز جهادگران است.

5 تا از بچه ها مشغول نوشتن و حفظ کردن شعر هستند. ام البنین یکی از همین بچه ها کلاس دوم است. دفترش را می گیرد جلوی صورت و با شوق خاصی که در چهره دارد شعر را چند بار برایم می خواند. از بچه ها سوال می کنم دوست دارند در آینده چه کاره شوند؟ اکثرا می گویند معلم، آنهم معلم قرآن. قرآن را با همان لهجه عربی زیبا و روان می خوانند. بین درس های مدرسه هم بیشتر درس قرآن را دوست دارند.

اینجا در روستاهای خرمشهر اکثر دخترها تا 16 یا 17 سالگی بیشتر درس نمی خوانند و ترک تحصیل می کنند با وجودی که استعداد خوبی هم دارند اما فرهنگ غالب منطقه به گونه ای است که دخترها در سن پایین ازدواج می کنند.

گه گاهی صدای خنده های بچه ها بالا می گیرد. با خدیجه یکی دیگر از دخترهای روستا هم صحبت می شوم تا نظرش را درباره حضور جهادگران بدانم که می گوید دوست دارم خاله ها همیشه اینجا باشند که به ما کمک کنند تا خوب درس بخوانیم.

با صورت های سبزه و بانمک کنار هم نشسته اند و به صورت خاله جهادگرشان خیره شده اند. همه باهم حرف میزنند و سوال می کنند. خانم جهادگر هم مانده به سوال کدامشان پاسخ دهد. یکی از وسط جمعیت بچه ها می گوید خاله می شود همینجا بمانید نکند قراره دوباره برگردید؟ همین حرف ها را گروه جهادی هم میزنند، اینکه کاش می شد اینجا می ماندیم.

ساعتی بعد کار گروه جهادی و جهادگران به پایان می رسد. کم کم بچه ها حسینیه را به سمت خانه هایشان ترک می کنند خوشحالی عجیبی توی چهره شان است مثل یک برنده که از مسابقه ای سخت برگشته اند خسته اما خندان.

اذان ظهر از حسینیه های روستا به گوش می رسد. همه جهادگران در حسینیه محل اسکان جمع می شوند. بعد از خواندن نماز،  صرف نهار و کمی استراحت باز درب حسینیه زده می شود. اینبار گروه دیگری از دخترها و خانم های محل وارد حسینیه می شوند. کلاس این ساعت چرم دوزی و نمد دوزی است.در این چند روز حضور جهادگران و آموزش دوخت چرم و نمد دخترهای روستا پیشرفت خوبی داشتند این را می شود از قلک و کیف پولی دید که توی دستشان گرفته اند و با دقت مشغول دوختن آن هستند.

قرار است کارهای دستی دختران روستا به تهران منتقل و در بازارچه های خیریه به فروش گذاشته شود. یکی از دخترهای روستا عنوان می کند که سال گذشته هم گروهی دیگر به این روستا آمدند و همین آموزش را دادند اما پیگیر کار ما نشدند. یکی از جهادگران در ادامه ی صحبت های دختر پیگیری برنامه های گروه جهادی را یکی از بخش های مهم کار جهادی می داند که باید بیشتر به ان توجه شود صرف حضور جهادگران در یک بازه ی زمانی و در منطقه محروم مشکلی را حل نخواهد کرد.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار