گروه استانهای دفاعپرس- حجتالاسلام والمسلمین «غلامرضا رضایی تربقان» کارشناس دینی؛ با بررسی دقیق شرایط پس از خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، نشان میدهد که با به قدرت رسیدن بنیامیه، اسلام از درون دچار انحراف شد. حکومتی که در ابتدا در برابر پیامبر (ص) ایستاده بود، پس از ظاهر شدن در لباس دین، با استفاده از تزویر و تبلیغات، حقیقت اسلام را وارونه جلوه داد. معاویه با نقض صلحنامه و سرکوب شیعیان، پایههای تحریف دین را بنا گذاشت و فرزندش یزید با فسق علنی، این انحراف را به اوج رساند.
در چنین شرایطی، امام حسین (ع) برخلاف کسانی که به سکوت یا سازش پناه برده بودند، تصمیم به قیامی گرفت که هدفش نه کسب قدرت، بلکه اصلاح امت، احیای عدالت، و بازگرداندن اسلام به مسیر اصیل خود بود. او با تأکید بر اصل امر به معروف و نهی از منکر، راهی مکه شد تا با روشنگری و افشاگری، چهره واقعی حکومت یزید را برای امت آشکار سازد.
امام حسین (ع) در وصیتنامه خود به محمد حنفیه، بهصراحت هدف قیام را بیان کرد: اصلاح در امت پیامبر، مبارزه با ظلم و فساد، و نه جاهطلبی یا تعصب قبیلهای. خطبهها و مواضع امام، بهویژه در روز عاشورا، نشان میدهد که او آگاهانه و با بصیرت، خود را میان مرگ و ذلت مخیّر دید و فریاد زد: هیهات منّا الذلة!
قیام عاشورا، تنها یک حادثه تاریخی یا مبارزه سیاسی نبود؛ بلکه نقطه عطفی بود برای روشن ساختن مرز بین حق و باطل، و الگویی بیزمان برای همه آزادگان تاریخ. حسین (ع) جان داد، اما دین را زنده کرد؛ و این پیام، همچنان برای هر جامعهای که گرفتار فساد قدرت و تحریف دین باشد، زنده و راهگشاست.
در گستره تاریخ اسلام، دورهای تاریک و پیچیده وجود دارد که با تحولات سیاسی و دینی بنیامیه گره خورده است؛ دورانی که پس از خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، مسیر حکومت الهی به سلطنت موروثی و قبیلهمحور تغییر کرد و ارزشهای اصیل اسلام به تدریج رنگ باخت. «از صلح تحمیلی تا قیام عاشورا» روایتی است از چگونگی مقابله امام حسین (ع) با فساد سیاسی و انحراف دینی حکومت بنیامیه؛ قیامی که نه صرفاً یک اعتراض سیاسی، بلکه فریادی بود برای بازگشت به اصول ناب اسلام و احیای عدالت، حقطلبی و ایستادگی در برابر ظلم. این حرکت تاریخی، الگویی بیزمان برای مقاومت در برابر انحرافات قدرت و پاسداری از حقیقت دینی است که پیام آن تا امروز زنده و اثرگذار باقی مانده است.
برای درک صحیح واقعه عاشورا، ضروری است بخشی از تاریخ اسلام، بهویژه دوران سلطه بنیامیه (سالهای ۴۰ تا ۶۰ هجری) را مرور کنیم؛ دورانی که حکومت اسلامی به سلطنت موروثی و قبیلهمحور بدل شده بود. پس از خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، مسیر رهبری جامعه اسلامی بهکلی تغییر کرد و حکومت از ساختار الهی و ارزشی خود فاصله گرفت. با رویکارآمدن بنیامیه، دولتی نژادپرست و کاملاً عربمحور، در پوشش اسلام، بر جامعه مسلمانان چیره شد؛ حکومتی که مظاهر جاهلیت را احیا کرد، ارزشهای دینی را دگرگون ساخت و دین را ابزاری برای تثبیت قدرت خود ساخت.
تاریخ اسلام گواه آن است که هرگاه مسلمانان با دشمن آشکار درگیر شدند، پیروز میدان بودند. اما شکستهای تاریخی امت اسلامی زمانی رخ داد که دشمنان در لباس دوست ظاهر شدند. نمونه بارز آن، ماجرای بنیامیه است. آنان که در ابتدا با شمشیر در برابر اسلام ایستادند و در بدر و خندق شکست خوردند، پس از آنکه لباس توحید بر تن کردند و در صفین قرآن بر سر نیزهها نمودند، توانستند شکستهای گذشته را جبران کرده و ضربههایی مهلک از درون به پیکره اسلام وارد سازند.
مسلمانان در برابر این نقشه پیچیده دچار غفلت شدند. پس از شهادت علی (ع)، اسلام اصیل رو به ضعف نهاد و جاهلیت نوین تقویت شد. امام حسن (ع) وارث حکومتی بود که نفاق در لایههای آن نفوذ کرده بود. بسیاری از نزدیکترین یارانش به معاویه گرایش یافته و برخی فرماندهان سپاه برای توطئهای بزرگ، با دشمن معامله کرده بودند. شرایط بهگونهای پیش رفت که امام ناچار شد صلح تحمیلی را بپذیرد تا جان شیعیان حفظ شود.
انتهای پیام/