به گزارش
دفاعپرس از کردستان، «ویدا باغبانی» از نویسندگان فرهیخته کردستانی در متنی خبری روایتگر زندگی شهید «محمد اسلامی» عزیز شدهاند، که دقایقی میهمان قلم و بیان شیوای وی خواهیم بود.
گاه گاهی قلمم به لکنت میافتد، میترسم که بنویسم و حق مطلب ادا نشود، اما باز با خود فکر میکنم که نوشتن بهتر از ننوشتن است، این نوشتن است که هرچیزی را ماندگار میکند.
همیشه نوشتن از بزرگمردان سرزمینم برایم سخت بوده است، قهرمانان این وطن جانشان را با خدا معامله کردند، در بزمی عارفانه به سوی معبود خود پر کشیدند و در پی نام و نشان نبودند.
این بار از قهرمانان جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی با ایران اسلامی برایتان میگویم، مردانی که نامشان جاودانه شد، همانهایی که با خونشان، امنیت این خاک را رقم زدند و هر کدام قهرمان این سرزمین لقب گرفتند.
این روزها در جای جای ایران اسلامی نام بزرگانی بر سر زبانها افتاده است که وقتی دشمن سایه جنگ را روی سرشان کشید، آنها قامتشان را راستتر کردند؛ شهید محمد اسلامی یکی از همان مردان بود.
محمد، کشاورز زادهای از دیار توپآغاج بیجار در استان کردستان بود که کسی چه میدانست روزی برسد که همین پسر در نیروی هوافضای سپاه، یکی از ستونهای امنیت ایران شهید و نامش جاودانه شود.
قصه شهادتش عجیب و کمی متفاوت است، تقدیر به نحوی رقم خورد که فرود و عروج او یکی شد و درست همزمان با روز تولدش و ساعت اذان صبح بیستوسوم خرداد ۱۴۰۴ شهید شد و نامش در ردیف شهدای بزرگ این آب و خاک قرار گرفت.
عیسی اسلامی، برادر شهید والامقام محمد اسلامی، اینگونه برایمان روایت میکند: ما اهل توپآغاج هستیم، کشاورز زادهایم و به کار زراعت مشغولیم. پنج برادر و چهار خواهر هستیم که مادرم در قید حیات است، اما پدرمان سال ۸۲ به رحمت خدا رفت.
وی میافزاید: بعد از فوت پدرم، من قیم برادران و خواهران شدم و بزرگشان کردم. محمد، پنجمین و آخرین برادر ما بود.
برادر شهید اسلامی ادامه میدهد: محمد روز تولدش بیستوسوم خرداد سال ۱۳۶۴ بود، خاطرم است هنگام اذان صبح بود که در داخل خانه خودمان به دنیا آمد و عجیب اینکه همان ساعت و همان روزی که متولد شده بود، به شهادت رسید؛ دقیق در چهل سالگی خود.
وی میگوید: محمد اسلامی دوران تحصیلش را در توپآغاج و بیجار گذراند و دیپلم رشته کامپیوتر را گرفت، بعد از پایان تحصیلش رفت خدمت مقدس سربازی و بعد از پایان سربازی، چند سال پیش خودم کار کشاورزی میکرد.
برادر شهید اسلامی تصریح میکند:، چون رشته محمد کامپیوتر بود، شبها در خانه با کامپیوتر کار میکرد و بعد هم در رشته آیتی لیسانسش را گرفت.
وی اضافه میکند: محمد بعد از گرفتن لیسانس به استخدام هوافضای سپاه درآمد، استخدامی غرب کشور بود و حدود دو سه سال در بانه خدمت کرد، بعد به تبریز انتقالی گرفت و پس از آن هم، حدود چهار سالی بود که در تهران خدمت میکرد.
برادر شهید اسلامی با حسرت ادامه میدهد: محمد سال ۹۸ ازدواج کرد و ثمره ازدواجش یک پسر به اسم امیرعلی چهار ساله و یک دخترش به نام نورا است که یک و نیم سال دارد.
از برادر شهید میخواهم لحظه شنیدن خبر شهادت برادرش را برایم تعریف کند که میگوید: واقعیتش ما خبر نداشتیم که شهید شده است، خواهرم ساعت پنج صبح همان روز جمعه بیستوسوم تیر به بنده زنگ زد و گفت: خانه خراب شدیم، اسرائیل به ایران حمله کرده است...
وی ادامه میدهد: تلویزیون را که روشن کردم دیدم نوشته بود سرداران سلامی و باقری شهید شدهاند؛ لباس مشکی پوشیدم و یک دل سیر گریه کردم. بعدش بلند شدم و بیل مکانیکی را روشن کردم و به سمت صحرا رفتم.
برادر شهید ادامه ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «دیدم مردم روستا میگویند سردار حاجیزاده و تعدادی فرمانده دیگر هوافضا با او شهید شدهاند، اعتنایی نکردم و گفتم نه تنها دو سه نفر شهید شدهاند. مشغول لایروبی کنار رودخانه بودم و دلآشوبه داشتم. خواهرم هم زنگ زد و گفت از محمد خبری نیست و بهظاهر با سردار حاجیزاده با هم بودهاند که دلنگرانی من بیشتر شد.»
اسلامی عنوان میکند: همراه برادر دیگرم و دامادمان همان روز به سمت تهران راه افتادیم، ساعت سه نصف شب رسیدیم نزدیکی محل حادثه. ابتدا اجازه نمیدادند جلو برویم، بعد از معرفی خودم و اینکه برادر محمد هستم، گفتند تعدادی از اجساد را انتقال دادهاند جایی دیگر.
وی ادامه میدهد: من هم به آنها گفتم اگر شهید شده باشد، روزیاش بوده و به ما بگویید و اگر هم شهید نشده که روزیاش نبوده که به ما گفتند احتمال ۹۹ درصد شهید شده است، اما ما هنوز امید داشتیم که زنده باشد؛ روز دوم که رفتیم و محل حادثه را دیدیم که به چه وسعتی ویران شده بود، خدا خدا میکردیم که حداقل پیکر او را پیدا کنیم که چند روز طول کشید تا از زیر آوارها جنازهاش را پیدا کردیم.
خواستم که از خصوصیات اخلاقی شهید اسلامی برایم بگوید «محمد همیشه طرفدار حق بود، خیلی مؤمن بود، از نمازهای یومیه و روزه غافل نمیشد، عضو ستاد نماز جمعه مسجد بود. خیلی دست به کار خیر داشت و بسیار به مستمندان و فقرا کمک میکرد.»
وی خاطرنشان میکند: محمد از سال پیش همیشه میگفت، چهل سالگی یک سن خاص برایم میتواند باشد. به شهادتش فکر کرده بود و وصیت کرده بود که اگر شهید شد در گلزار شهدای دفاع مقدس توپآغاج دفن شود که به وصیتش عمل کردیم.
از حال مادرشان میپرسم که میگوید: راضی است به رضای خدا...
برادر شهید اسلامی همچنان با قاطعیت و استوار، مدافع جان و مال این سرزمین و رهبر انقلاب است، او عنوان میکند: جان و مال ما، خودم و نزدیکانم، همه را فدای رهبر و فدای انقلاب میکنیم، الان هم برای جانفشانی و خدمت به مردم آمادهام.
وی میگوید: از حضرت آقا هم میخواهیم که کوتاه نیاید تا اسرائیل را از بین ببریم، مزدوران و خائنان داخلی باید شناسایی و سرکوب شوند؛ از همه مردم سپاسگزاریم، منت سر ما گذاشتند و تشییع جنازه برادرم بسیار باشکوه بود.
نرگس شفقی، همسر شهید محمد اسلامی در میان ویژگیهای شخصیتی این شهید والامقام، به اهل نماز و روزه، کار خیر و متوکل بودن او اشاره میکند، اینکه شخصیتی صبور، آرام و دائم الوضو داشته است.
همسر شهید اسلامی لحظات شب حادثه را اینگونه تعریف میکند «همان شب تماس گرفتند که باید سریع به محل کار برود که محمد رفت و در کنار سردار حاجیزاده و سایر فرماندهان به شهادت رسید. آنگونه که شواهد نشان میدهد، محمد هنگام اذان صبح و وضو گرفتن شهید شده است، چون انگشتر عقیقی داشت که همیشه در دستش بود و تنها برای وضو آن را در میآورد که بعد مشخص شد این انگشتر عقیق در لحظه شهادت همراه او نبوده است.»
همسرش اگرچه از رفتن محمد سخت دلتنگ است، اما همراهی خود با این شهید را مایه سربلندی میداند و از جوانان میخواهد که همواره مدافع رهبر انقلاب و میهن اسلامی باشند و راه شهدا را ادامه دهند.
پیکر شهید محمد اسلامی یکم تیر به همراه شهید امید پورقرهخان در بیجار و توپ آغاج تشییع شد و همانگونه که وصیت کرده بود در گلزار شهدای دوران دفاع مقدس توپ آغاج به خاک سپرده شد.
جنگ اسرائیل با ایران، اگرچه جان تعدادی از هموطنان ما را گرفت، اما جهانیان را بیدارتر کرد تا بفهمند در این خاک، مردانی زندگی میکنند که حاضرند جانشان را برای آرمانهایشان فدا کنند و همواره مدافع این آب و خاک هستند.
گزارش از ویدا باغبانی
انتهای پیام/