روایتی از جنون صهیون‌ها در زندان اوین

رژیم صهیونی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به هیچ یک از قوانین جنگی پایبند نبود و به مناطق مسکونی، بیمارستان‌ها، نیروگاه‌های هسته‌ای، حتی زندان نیز حمله کرد و جنون خود را به نمایش گذاشت.
کد خبر: ۷۶۶۳۳۲
تاریخ انتشار: ۰۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۴ - 30July 2025

گروه جامعه دفاع‌پرس- سعید نوروزی؛ رژیم صهیونیستی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به هیچ یک از قوانین جنگی پایبند نبود و به مناطق مسکونی، بیمارستان‌ها، نیروگاه‌های هسته‌ای و ... حمله کرد؛ یکی از این مکان‌ها زندان اوین بود؛ زندانی که فقط محل نگهداری زندانیانی بود که به هر دلیلی از قانون تخطی کرده و جرمی مرتکب شده‌اند. 

دشمن صهیونی در این جنگ سالن ملاقات زندانیان، بیمارستان ۴۸ تختخوابی و ساختمان اداری این زندان را مورد اصابت ۹ موشک قرار داد که دو تا از این موشک‌ها عمل نکرد؛ حمله‌ای که در جریان آن تقریبا نزدیک به صد نفر به شهادت رسیدند. 

روز گذشته هفتم مرداد پس از گذشت ۳۵ روز قوه قضاییه اجازه داد تا رسانه‌های داخلی از محل‌های مورد اصابت موشک بازدید کنند که در ادامه گزارشی از این بازدید را می‌خوانید؛

برای ورود به زندان اوین خبرنگاران را در چند خودرو تقسیم کردند؛ حدودا ۱۰ تا ۲۰ دقیقه منتظر ماندیم تا هماهنگی‌ها انجام شود. در این مدت آفتاب به گونه‌ای می‌تابید که گویی تمام همتش را در همین منطقه متمرکز کرده است.

به سر بلایی اوین می‌رسیم؛ اولین تصویر تابلوی آبی است که با خط سفید روی آن نوشته شده «بازداشتگاه اوین».

خبرنگاران با یکدیگر در رابطه با جنگ ۱۲ روزه بحث می‌کنند. کم‌کم هماهنگی نهایی انجام می‌شود و ماشین‌ها پشت سر هم حرکت می‌کنند؛ برای ورود به محیط زندان می‌بایست، از سه گیت ایست و بازرسی عبور می‌کردیم. در ابتدای ورود به محیط زندان اولین تصاویری که نگاه‌ها را به خود جلب می‌کند، ماشین‌هایی بودند که از شدت موج انفجار مچاله شده بود؛ بعضی از این ماشین‌ها کاملا سوخته و فقط کابین خالی از آنها به جا مانده بود.

روایتی از جنگ ۱۲ روزه؛ اینجا اوین است

جلوتر که می‌رفتیم؛ کم‌کم از دور آثار خرابی و خسارت‌ها دیده می‌شود. اولین مکانی که قرار بود، خبرنگاران از آن بازدید کنند، سالن ملاقات زندانیان است؛ جایی که رژیم صهیونی اصلا به آن فکر نمی‌کرد که ممکن است دختری چشم انتظار دیدن پدر خود است.

خبرنگاران و عکاسان در حال ثبت وقایع رخ داده هستند، در همین حین یکی از شاهدان ماجرا که از کادر زندان است به ما اضافه می‌شود، در ابتدا خود را معرفی می‌کند و از روز حادثه می‌گوید.

او می‌گوید: شدت حادثه به‌گونه‌ای بود که ۹۰ درصد از شهدا از طریق DNA شناسایی شدند.

کمی در صحبت‌هایش مکث می‌کند و با بغضی که سعی می‌کند آن را پنهان کند، دوباره لب به سخن می‌گشاید و می‌گوید: «در زمان ملاقات حدودا ۱۰۰ نفر به شهادت رسیدند.

آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: در بین شهدا خانم و دختری بودند که برای آزادی پدر خانواده سند آورده بودند تا آزاد شود؛ اما هر دو شهید شدند و پدر خانواده زنده و در زندان است.

روایتی از جنگ ۱۲ روزه؛ اینجا اوین است

این شاهد ماجرا با دست قسمتی را نشان می‌دهد؛ حواس همه به آن سمت می‌رود، راهی بین خبرنگاران باز می‌شود، می‌گوید: خانواده زندانیان و همراهان آنها تکه تکه شدند؛ تکه‌ای از بدن سرباز «علیرضا وفایی» را روی برج نگهبانی و تکه دیگری از بدنش را جلوی سالن ملاقات پیدا کردیم.

اشک از چشمان روای روزهای سخت زندان اوین سرازیر می‌شود و می‌گوید: خیلی از همکارانم با توجه به شدت انفجار قطع عضو شدند.

کمی آرام می‌شود و از کمک زندانیان به خانم دکتری می‌گوید که دستش قطع شده بود.

ساعت از ۱۲ ظهر گذشته و هوا بسیار گرم‌تر شده است، شاهد دیگری که از کارکنان زندان اوین است به جمع خبرنگاران اضافه می‌شود: در ابتدا خود را معرفی می‌کند.

او که مسئول سالن ملاقات‌های عمومی اوین است، می‌گوید: ساعت حدود ۱۱:۴۵ دقیقه بود و زمان ملاقات کم‌کم رو به پایان بود که صدای بلندی به گوش رسید؛ من و سه نفر از همکارانم سریع روی زمین دراز کشیدیم که دیواری روی ما آوار شد؛ حدودا چند دقیقه‌ای گذشت اوضاع کمی آرام شد، من به طبقه دوم سالن ملاقات که محل پیگیری‌های قضایی بود، رفتم همه را جمع کردم در همین حین صدای انفجار‌های دیگری بلند شد تصمیم گرفتیم به زیر زمین سالن ملاقات برویم با خانواده‌هایی که برای ملاقات آمده بودند، حدودا ۳۰ نفری بودیم با این تصمیم خوشبختانه هیج آسیبی به آنها وارد نشد.

پس از اتمام موشکباران همگی با توجه به خسارت‌هایی که به سالن ملاقات وارد شده بود به سختی از سالن خارج شدیم؛ در تمام این لحظات با تصاویری رو‌برو شدم که تا پایان عمرم فراموش نخواهم کرد؛ بغض می‌کند و کمی صورتش زرد می‌شود، می‌گوید: یکی از زندانیان در زندان برای همسرش گُلی درست کرده بود و در موقع ملاقات به‌عنوان هدیه به او داده بود، اما در این بمباران پیکر همسرش کاملا سوخته و به شهادت رسیده بود، باز همان جمله را تکرار می‌کند «تا بمیرم این صحنه‌ها را فراموش نمی‌کنم». با گریه می‌گوید: همکارانم که کادر اداری بودند را صهیون‌ها جلاد خطاب می‌کنند و این دردی است که روی سینه من سنگینی می‌کند.

روایتی از جنگ ۱۲ روزه؛ اینجا اوین است

پس از پایان بازدید در محل سالن ملاقات دوباره سوار ماشین می‌شویم و خیابانی را طی می‌کنیم به ساختمان اداری که محل استراحت سربازان، واحد مددکاری و اداری زندان بود، می‌رسیم، جایی که کار زندانیان را برای رسیدن به صلح سازی و آزادی پیگیری می‌کردند؛ رژیم صهیونی با دو موشک این ساختمان را مورد اصابت قرار داده و ۱۱ نیروی مددکاری که همگی خانم بودند و سربازانی که در حال استراحت بودند را به شهادت رسانده است؛ غم‌انگیز تر از این، در ساختمان مذکور فرزند ۵ ساله یکی از نیرو‌های مددکاری نیز به شهادت رسیده است. 

یکی از کارکنان زندان اوین که شاهد این جنایت بوده می‌گوید: پیکر تمام شهدای سرباز به دلیل وضعیتی که داشتند توسط DNA شناسایی شدند.

او ادامه می‌دهد: شهید رنجبری از کارمندان اداری بود که از ساختمان خارج می‌شود، اما زمانی که می‌بیند فرزند ۵ ساله همکارش هنوز زنده است، برای نجاتش وارد ساختمان می‌شود، اما در جریان اصابت موشک بعدی و زمانی که این کودک را در بغل می‌گیرد، به شهادت می‌رسد.

این کارمند زندان اوین می‌گوید: مددکاران اصلا ربطی به جنگ نداشتند و فقط کار زندانیان را انجام می‌دادند. همکار ما آقای جهانبخش فقط و فقط به‌دنبال آزادی زندانیان بود، اما در این جنگ دو چشم خود را از دست داد. خانم خوش‌کردار به‌دنبال آزادی مشروط و مرخصی زندانیان و اصلا ربطی به این جنگ نداشت، اما در این بمباران به شهادت رسید.

راوی بمباران رژیم صهیونیستی ادامه می‌دهد: سنگین‌ترین سلاح ما در زندان اوین کلاشینکف بود و هیچ سلاح دیگری ما نداشتیم و اصلا ربطی به مسائل امنیتی نداشته است.

برای ادامه بازدید مسیر خاکی را پیاده روی می‌کنیم به بیمارستان ۴۸ تختخوابه زندان اوین می‌رسیم؛ اینجا ساعت ۱۱/۵۰ را نشان می‌دهد، ساعتی که گویی نمی‌خواهد جنایت‌های رژیم صهیونیستی فراموش شود؛ در بیمارستان تا چشم کار می‌کند رد خون می‌بینی و شیشه شکسته، رد خونی که نمی‌دانی صاحب آن زنده است یا نه.

روایتی از جنگ ۱۲ روزه؛ اینجا اوین است

به دلیل شرایط ساختمان نمی‌توان خیلی اتاق‌ها را دید، اما آنچه می‌توان متوجه شد، این است دشمن بیمارستان را مورد اصایت قرار داد تا اقدامات اورژانسی برای زندانیان و خانواده‌های آنها انجام نشود.

بازدید از اوین به ایستگاه آخر می‌رسد، اما همچنان بعد از چندین ساعت به آن مادر و دختری فکر می‌کنم که برای آزادی پدرشان آمده بودند، اما دیدارشان به قیامت موکول شد؛ به رد خونی فکر می‌کنم که امیدوارم صاحب آن زنده باشد و به ساعتی که ۱۱/۵۰ دقیقه را نشان می‌داد.

انتهای پیام/ 241

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار