یادداشت/

حاج «جوشن» حماسه‌نامی که باید روایت شود

و حالا حاج «جوشن» قصه ما روایتی است بلند از دامن پرشکوه دفاع مقدس که باید خوانده شود و در محافل و مجالس روایت شود؛ روایتی که نور و روشنایی را به چشمان زلال کودکان سرزمینم هدیه می‌کند.
کد خبر: ۷۶۷۳۵۶
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۲۵ - 03August 2025

گروه استان‌های دفاع‌پرس_ «حدیثه صالحی»؛ حاج «جوشن» از آن یادگاری‌های ذی‌قیمتی که پر از حماسه بود و ایثار؛ پر از خاطره بود و جهاد؛ و پر از هشت سال دفاع مقدس! حاج «جوشن» را حتی دهه هفتادی و هشتادی و نودی نیز به خاطر دارند؛ همچنانکه در یاد و خاطره یادگاران دفاع مقدس ماندگار شده است.

حاج «جوشن» حماسه‌نامی که باید روایت شود

هم او که سن شناسنامه‌ای‌اش با هیبت و قیافه ظاهری همخوانی نداشت، دریادلی بود از خطه شمال همیشه سبز و بارانی که در جنوب قصه‌های رزم و نبرد آفتابی شده بود؛ در دل جنگ تحمیلی! از آن مردان مردی که نوربالا می‌زدند در کهکشانی‌ترین جغرافیای عاشقی؛ هشت سال دفاع مقدس!

اصلا سال‌های دفاع مقدس را که ورق بزنی همه شور است و شعور و حماسه، عشق است و ایثار، و پر از حماسه نام‌هایی که اگر روایت بشوند کتاب‌هایی نفیس نوشته خواهد شد که حاج «جوشن» از آن جمله است؛ از آن نام‌هایی که با هشت سال دفاع مقدس گره خورده است؛ حماسه نامی که در دفاع مقدس قد کشید و بزرگ شد؛ این گیله مرد مجاهد که در دل فرماندهان و رزمندگان و مردم دیار علویان خانه داشت؛ و او را نه یک گیلانی که مازندرانی می‌خواندند؛ بواسطه سال‌های حضور بابرکتش در لشکر ویژه ۲۵ کربلا.

نام لشکر خط شکن ۲۵ کربلا که می‌آمد دلش می‌رفت پیش طوسی و بصیر و کشوری و شیرودی و همه شهدای دیار سبزِ سرخ؛ به ایستگاه صلواتی‌ای که او سقایش بود؛ راستی که هنوز طعم شیرین شربت‌های، چون عسلش در دهان رزمندگان این استان مانده؛ و همچنان خاطره‌هایی که بوی شهادت می‌دهند، و راز و رمز جاودانگی را در ترنم بارانی‌ترین حضور به نمایش می‌گذارند، عطرآگین و دل‌انگیز است.

تدارکات لشکر ویژه ۲۵ کربلا تنها مقرّ خدمت‌رسانی پرخاطره‌ای که با نام این پیر بسیجی جبهه‌ها پیوند خورده بود. چه بسیار جوانان عاشق شهادت که شربت نوش دستانش بودند وقتی که حق پدری را برایشان تمام کرده بود، و از قاب بدرقه پدرانه‌اش در آخرین خداحافظی بغل بغل شوق و ستاره می‌ریخت؛ و اینگونه ۷۸ ماه و ۱۲ روز از بهترین ایام زندگی‌اش در سنگر دفاع مقدس به خاطره تبدیل شد؛ خاطره‌های نابی که کتاب شد!

و حالا حاج «جوشن» قصه ما روایتی است بلند از دامن پرشکوه دفاع مقدس که باید خوانده شود و در محافل و مجالس روایت شود؛ روایتی که نور و روشنایی را به چشمان زلال کودکان سرزمینم هدیه می‌کند؛ و من باید بنویسم برای او که حالا دیگر به قافله شهدا و همه همرزمان شهیدش پیوست؛ برای او که لحظه لحظه عمرش را شهیدانه زیست؛ برای او که مازندرانی نبود، اما برای ما مازندرانی‌ها قداست داشت؛ بزرگ بود؛ دلش اندازه دریا وسعت داشت؛ که او مرد دریا بود؛ و او حاج «جوشن» قصه‌های دفاع مقدس بود که بوی شهید می‌داد؛ و عطر ناب شهدا در خاطره‌هایش راه می‌رفت و در خنده‌هایش جاری بود.

حالا دیگر سقای لشکر شهدا در باغ‌های بهشت است؛ او حاج «جوشن» بهشتیان و طرح لبخند‌های شیرینش بر قاب شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا حک شده است.

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار