به گزارش خبرنگار دفاعپرس از البرز، «صدیقه صباغیان» به مناسبت ایام اربعین حسینی در یادداشتی آورده است: این روزها، جهان رنگ دیگری دارد. تقویمها، تنها اعداد و ماهها را نشان میدهند، اما دلها فصلی نو را آغاز کردهاند. فصلی که با بوی خاک و قدم آغاز میشود و با عطر سیب و عشق به پایان میرسد؛ این فصل، فصل اربعین است.
اربعین فقط یک تاریخ نیست، یک قرار است؛ قرارِ عاشقانِ بیقرار، با معشوقی که دلها را برای خود بیابانگرد کرده است. این سفر از همان لحظه اول، با دلتنگی آغاز میشود؛ دلتنگی برای جایی که هنوز نرفتهای یا بارها رفته ای اما هر روز هوای رفتن به سرت می زند، برای هوایی که هنوز نفس نکشیدهای و برای زیارتی که هنوز در رؤیاهای توست.
از همان لحظهای که کولهپشتیات را میبندی، دلتنگی، همسفرت می شود، بغض در گلویت مینشیند و هر «لبیک یا حسین» که از زبان دیگران میشنوی، آن را سنگینتر میکند. این دلتنگی، درد نیست، اشتیاق و شعلهای است که تو را به حرکت وامیدارد و آرام و قرار را از وجودت میگیرد. این حالِ بد، این بیقراری، همان حال خوشی است که عاشقان حسین آن را خوب میشناسند.
از همان لحظه که قدم در جاده نجف میگذاری، دیگر خودت نیستی، یک زائر هستی، دیگر نام و نشان و عنوان و مقام، معنایی ندارد، در این مسیر، همه یکی هستند؛ عرب و عجم، فقیر و غنی، پیر و جوان، همه در یک صف، به سوی یک مقصد. اینجا، دیوارهای فاصله فرو میریزد و انسانیت، در نابترین شکل خود تجلی مییابد.
در موکبها، ثروتمند و کارگر، هر دو به یک اندازه خدمت میکنند. یکی ظرف میشوید، دیگری چای میریزد و آن دیگری، با اصرار، از تو میخواهد که چند لحظهای زیر سایهبان او استراحت کنی. اینجاست که میفهمی، عشق به حسین (ع)، مرز نمیشناسد و همه را به یک خانواده تبدیل میکند.
قدمها، در این مسیر، خسته میشوند، پاها تاول میزنند و گاهی دیگر توان حرکت ندارند. هر قدم، یک درد جدید است، یک یادآوری از رنج و مصیبتهای کربلا اما این خستگی، شیرین و این تاولها، مدالهای افتخار زائران است. این درد، از جنس درد فراق نیست، از جنس درد وصال است.
در این مسیر، گاهی میبینی پیرزنی با قامتی خمیده، با تمام وجود، کفش زائران را واکس میزند یا کودکی با چشمان معصوم، با یک لیوان آب، از خستگیات کم میکند. این خدمتها، بیمنت و خالصانه است. اینجا، هر لیوان آب، از صد سخنرانی مؤثرتر و هر تکه نان، از هزار خطابه عمیقتر است.
اربعین، فقط راه رفتن نیست، یک مکتب و مدرسهای است که در آن، ایثار، گذشت، صبر و عشق را درس میدهند. اینجا میآموزی که زندگی، فراتر از خودخواهیها و منفعتطلبیهاست. در این مسیر، به خودت بازمیگردی؛ به آن انسانی که در هیاهوی زندگی روزمره گم شده بود.
با هر قدم، یک لایه از غفلت از وجودت پاک و با هر «یا حسین»، یک لایه از ایمان و عشق به وجودت اضافه میشود. این سفر، تو را از دنیای مجازی و هیاهوهای پوچ، به دنیای واقعی و حقیقت میرساند اما اوج این سفر، آن لحظهای است که گنبد طلایی حرم از دور نمایان میشود.
آن لحظه، تمام خستگیها، تمام دردها، تمام تاولها و تمام دلتنگیها، به یکباره فراموش میشود. بغضهای فروخورده، ناگهان میترکند و اشکها سرازیر میشوند؛ اشکهایی که حکایت از یک عشق دیرینه دارند، از یک وصل پس از یک فراق طولانی.
در آن لحظه، میفهمی که این تو نبودی که حسین را پیدا کردی، این حسین بود که تو را صدا زد و به سوی خود کشاند. در این سفر، تو مهمان نیستی، خودِ میزبان، تو را دعوت کرده است. اربعین، پایان سفر نیست، آغاز یک دلتنگی جدید است؛ دلتنگی برای بازگشت به جایی که دل، به آرامش ابدی رسید.
انتهای پیام/