به گزارش گروه فرهنگ دفاعپرس، با توجه به این که باورها بخش زیرین و بنیادی هر فرهنگی را تشکیل میدهند و هرگونه خدشه به این عنصر فرهنگی، کل نظام اعتقادی فرهنگ را در هم ریخته و به چالش میکشاند، مهمترین چالشهایی که جهانی شدن در ارتباط با فرهنگ مهدوی به دنبال میآورد چالشهایی است که باورهای این فرهنگ را زیر سؤال برده و در تعارض با آن قرار میگیرند.
اما، مهمترین بخش باورها، مسائلی است که به هستی شناسی و معرفت شناسی و انسان شناسی هر مکتبی پاسخ میگوید. پاسخی که جهانی شدن به این گونه سؤلات میدهد به نگرش جریاناتی که بر فرایند جهانی شدن سوار شده و افسار آن را به دست میگیرند بستگی دارد.
در شرایط کنونی دو جریان اصلی مدرنیزم و پسا مدرنیزم بیش از سایر جریانات، متولّی امر جهانی شدن بوده و دیدگاههای خویش را به دیگران دیکته مینمایند. این هر دو دیدگاه در بسیاری از مسائل زیربنایی، در تعارض آشکار با فرهنگ مهدوی قرار میگیرند. برای مثال یکی از مهمترین ویژگیهای هستی شناسی مدرنیزم فردگرایی میباشد.
فردگرایی یعنی نفی هرگونه اصل عالیه و برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن در جمیع شئون به عواملی است که جنبه انسانی صرف دارد... فردگرایی یعنی خودداری از پذیرفتن یک اقتدار برتر از فرد و نیز یک معرفت برتر از عقل و استدلال فردی. در اندیشه مدرن، انسان محوری جایگزین خدامحوری میگردد. در فرهنگ مهدوی، خدا محوری ریشه تمامی اعمال و عملکردهای انسان بوده و انسان بدون آفریدگار خویش هیچ جایگاه و ارزشی نخواهد داشت.
پست مدرنها معتقدند؛ هیچ حقیقت عالیه و غایت متعالی برای زندگی وجود ندارد، چنین نگرشی نیز با باورهای فرهنگ مهدوی در تعارض آشکار قرار دارد. در اندیشه مهدوی خداوند نه تنها ابتدا، بلکه انتهای هر چیز نیز میباشد و سرانجام هر چیز به او ختم میشود. بنابر این دیدگاه، برای هر چیزی غایتی است و غایت جهان به عنوان یک کل راجع به اصل توحید است؛ یعنی جهان به رغم تکثرهای مختلف از ریسمان مشترک و وحدت بخشی نیز برخوردار است.
یعنی همان وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت با جهان بینی توحیدی، نسبیت گرایی در حقیقت چه به لحاظ هستی شناختی و چه به لحاظ معرفت شناختی نمیتواند قابل دفاع باشد. با نگاه به عالم به مثابه یک کل نمیتوان از ذات زدایی و غایت زدایی از انسان دم زد. اصول گرایی دینی با هیچ انگاری هستی شناختی و معرفتی و با نفی فراروایتهای پست مدرنیستی و عقل مفاهمهای متفکرانی همچون هابرماس که حقیقت را دست نایافتنی و یا آن را معلول تفاهمات بشری میدانند، سازگاری ندارد.
در بعد هستی شناسی، فرهنگ مهدوی با هر دو نگرش مدرنیستی و پست مدرنیزم در تعارض قرار میگیرد. باورهای مرتبط با هستی شناسی این فرهنگ همچون؛ خدامحوری، بعثت رسول اکرم، و امامت معصومان و در رأس آن امامت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مورد سؤال میگیرد. با این وصف روند کنونی جهانی شدن که به تسلّط اندیشههای مخالف، انجامیده است، امامت امام عصر و به تبع آن، زنده بودن آن حضرت را نیز مورد مناقشه قرار میدهد.
در بعد معرفت شناختی تعارضات، بسیار روشن و بدیهی است در فرهنگ مهدوی اوّلاً حقیقت وجود عینی دارد، ثانیاَ، دستیابی به آن امکان پذیر است و ثالثاً، راههای رسیدن به آن متعدّد بوده و شامل؛ حس، عقل، شهود و وحی میباشد. این در حالی است که اندیشه مدرنیزم و پسامدرنیزم، با چنین نگرشی همخوانی نداشته و حتی در تقابل با آن قرار میگیرند.
در فرایند جهانی شدن از اصلیترین اصول مدرنیسم خردگرایی ابزاری است، که در مسیر تکاملی خویش به پوزیتویسم منطقی و سپس به ابطال گرایی منتهی میگردد، تنها به معرفت تجربی بها داده و تنها روش دستیابی به حقیقت را از راه حس و تجربه قلمداد مینماید و هر گونه شناخت متافیزیک و مابعدالطبعه را نفی میکند.
گرایشات پسامدرنیستی جهانی شدن بر اساس تعریف ما از جهانی شدن گرایش به نوعی «تکثرگرایی» دارد که در رویکردهای نسبی گرایانه در آن، هرگونه «مطلق گرایی» و «فراروایت گرایی» را طرد و نفی میکند. بر اساس این دیدگاه هیچ چیز قطعی وجود ندارد، و حقیقت، متکثّر و چند لایه میگردد.
برای مثال، پست مدرنهای اولیه، معتقد بودند که دانش محدود به ساختار زبان میباشد، به گونهای که فراتر از آن معرفتی حاصل نمیشود. «زبان برای پست مدرنها بسیار مهم است و تقریباَ جایگزین عقل میشود؛ یعنی اندیشه و حتی ذهنیت انسان را بر حسب زبان باید توضیح داد.» در نتیجه ذهنیت و به دنبال آن دانش نیز بسته به ساختار زبان دگرگون میگردد.
اما متأخرین آنها نیز، تأکید بر فضای گفتمانی دارند. به اعتقاد ایشان علایق و پیش فرضهای دانشمند در تدوین آن چه که ما آن را دانش میدانیم، بسیار مؤثر میباشد «دانش بازتاب علایق و ارزشهای کسانی است که آن را پدید میآورند.» این علایق و سلایق و ارزشها ریشه در فضای گفتمانی دارد که دانشمند در آن محصور است. در نتیجه هیچ حقیقت ثابت و بنیادینی وجود ندارد و همه چیز حتّی دانش نیز محصول تفسیرهای ما میباشد.
مدافعان پست مدرنیزم مدعیاند که تفسیر یکنواخت و ثابتی از حقیقت کافی نیست. حقیقت جدا از تفسیر چیزی بی معناست بر این اساس هر دانشی تنها به واسطه حضور آدمی قابل درک است. به دیگر سخن از آنجا که ذهن و واقعیت درهم پیچیدهاند، حقیقت استقلال لازم برای محدود کردن اندیشه را ندارد.
پست مدرنیزم، یا قائل به هیچ حقیقتی نیست و یا هر آنچه که فرهنگهای مختلف بیان میدارند را برداشتی از حقیقت میداند. این نگرش، نه تنها با زیر بنای فکری اندیشه مهدوی سازگار نیست، بلکه حتی آن را با مخاطرات جدّی روبه رو میگرداند، به گونهای که اساس و شالوده فرهنگ مهدوی را نشانه میرود. چرا که «فرهنگ مهدوی» همواره پای بند به فرا روایت کلان اسلام به عنوان تنها حقیقت ممکن میباشد. «عدم ایمان به فراروایت که توسط پست مدرنها مطرح میشود؛ چالش جدی در برابر ادیان محسوب میگردد. زیرا فراروایتها همان چیزی است که در ادیان «جهان بینی» نامیده میشود.»
در نگرش مهدوی، همه چیز از باورهای یقینی و قطعی سرچشمه میگیرد؛ وجود خدا، پیامبران، و امامان معصوم خصوصاًَ آخرین آنها که زنده و ناظر میباشد، قطعی و بلاشکّ است، و لذا چنین قطعیتی با سیالیت نهفته در فرایند جهانی شدن همخوانی ندارد. بر این اساس کثرت گرایی و سیالیتی که ویژگی این نگرش است، با نگرش مبتنی بر اصول اعتقادی فرهنگ مهدوی قابل جمع نمیباشد، زیرا در نگرش مهدوی «حقیقت واحد فراتر از اندیشه آدمی وجود دارد و میتوان معنی واحدی از اسلام را ارائه کرد. از این منظر جهانی شدن اسلام دقیقاَ به مفهوم ارائه این مفهوم واحد از اسلام است.»
در نتیجه، با قرائت پست مدرنیستی، فرهنگ مهدوی نیز همانند هر فراروایت دیگر، سوژه نقد پسامدرنیسم قرار میگیرد. همه محاسبات و برداشتهای الهی و خدایی از واقعیت، مورد تهدید واقع میشود و این اندیشه که حقیقت واحدی وجود دارد، مورد تهدید و تهاجم ساخت شکنانه قرار میگیرد. بر این اساس، وارد شدن به یک دنیای جهانی شده به معنای وارد شدن به یک رابطه ساخت شکنانه با اسلام نیز تلقی میشود.
جهانی شدن که بیش از همه، طالب تنوع و تکثر است، تحت تأثیر نگرشهای پست مدرنیستی، تنوع طلبی و شک و تردید را وارد فضای فرهنگی جوامع شیعی نموده و به ترویج آنان میپردازد. این در حالی است که در فرهنگ مهدوی مؤمن حقیقی کسی است که بیش از سایرین به ایمان قلبی و یقین نائل آمده باشد.
پس از بررسی ابعاد هستی شناسی و معرفت شناسی، نوبت به بحث انسان شناسی میرسد. شناخت خود، اولین گام برای رسیدن به شناخت جهان و هستی میباشد؛ و لذا نوع نگرشی که فرد نسبت به انسان دارد شناخت او را نسبت به جهان پیرامون شکل داده و قالب بندی میکند.
در حالی که فرهنگ مهدوی به انسان به عنوان موجودی چند بعدی مینگرد که هر یک از ابعاد وجودیش نیازمند به تغذیه و تکامل و رشد و نموّ میباشد. جهانی شدن با نگرش مدرنیستی و حتی پست مدرنیستی اش، به دلیل نگاه مادّی گرایانهای که در آنها نهفته است، تنها بعد مادّی وجود انسان را در نظر آورده و تکامل بشر را در گرو تکامل همین بعد مادّی میداند. بر این اساس، انسان مساوی با غرایزش تعریف میگردد و لذا در راستای بهره مندی هر چه بیشتر از غرایز خویش؛ طبیعت را نابود میکند، ضعفا را به بند میکشد و امنیت و آرامش دیگران را بازیچه تمایلات درونی خویش میانگارد.
غلبه یافتن مادّیت بر دیگر ابعاد وجودی انسان؛ سیطره پیدا کردن ساختارهای پنهان با ظاهری مداراگرا بر اراده و انتخاب و عمل فردی، وارد آوردن سختترین ضربات به آزاداندیشی درونی به بهانه معطوف ساختن توجهات به آزادیهای صوری و بیرونی، و اداری انسان به مخاصمه جویی با هم نوعان به عنوان شرط بقا و بالاخره رسوخ نامحسوس به خصوصیترین عرصههای زندگی شخصی و سلب امنیت و آرامش از بشر، تنها برخی از جبرهای تحمیل گر دنیای جدید است.
اینها ارمغان فرد گرایی انسان مدرن است که در روح فرایند جهانی شدن نیز رسوخ نموده است. جهانی شدن با هر دو رویکرد مدرنیستی و پست مدرنیستی اش، در باورهای ریشهای و لایههای زیرین خود با فرهنگ مهدوی در تعارض و تقابل قرار میگیرد. آری، مدرنیزم، خدامحوری، پسا مدرنیزم و غایت گرایی، را زیر سؤال میبرد و جایی برای بحث از نبوّت و امامت و مهدویت گرایی باقی نمیگذارد. بحث از این مفاهیم، زمانی معنا مییابد که ما آن مبانی زیربنایی را باور داشته باشیم.
جهانی شدن با از میان برداشتن مرزها، باورهای متضادّ با فرهنگ مهدوی را، در سراسر دنیا و حتّی در جوامع شیعی گسترش میدهد و در اولین گام، فرهنگ مهدوی مورد نظر ما را به چالش فرا میخواند. با گسترش این دیدگاه، در باورهای افرادی که از ایمان ضعیف برخوردارند ایجاد تردید نموده و ریشههای اعتقادی این افراد را سست مینماید. وقتی با سست شدن وجوه اعتقادی عناصر فرهنگ مهدوی مورد تردید واقع شده تا جایی که ممکن است منجر به انکار وجود مقدّس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف گردد.
جهانی شدن و فرهنگ مهدوی/ زینب متقی زاده