روایت شاهد عینی واقعه ۱۷ شهریور از جنایت رژیم پهلوی

شاهد عینی واقعه ۱۷ شهریور گفت: در کشاکش همین درگیری‌ها حدود ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح هلیکوپتر‌ها (بالگردها) آمدند و به سمت مردم تیراندازی کردند که این دیگر موجب شد جمعیت واقعاً متفرق شود و از رعب به وجود آمده فرار کنند. لودر و کامیون‌ها آمدند شهدا و زخمی‌ها را بار کامیون کردند، آتش‌نشانی آتش‌ها را خاموش کرد و تا ساعت ۴ بعداز ظهر دیگر هیچ آثاری از کشته‌ها، خون‌ها، ماشین‌های سوخته و دیگر وسایل نبود، همه جا را شسته بودند تا آثار جنایت پاک شود.
کد خبر: ۷۷۵۹۶۳
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۲ - 09September 2025

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «قاسم صادقی» شاهد عینی واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ است که در زمان واقعه ۱۹ سال داشت. وی که از رزمندگان دفاع مقدس بوده، در حال حاضر از راویان پیشکسوت این حوزه است.

شاهد عینی واقعه ۱۷ شهریور: همه جا را شستند تا آثار جنایت‌ها پاک شود

به‌مناسبت سالروز قیام ۱۷ شهریور، روایت تاریخ شفاهی این شاهد عینی از آن واقعه را در ادامه می‌خوانید.

گفتند جمعه ۸ صبح میدان ژاله 

به دلیل اعتراضات مردمی علیه حکومت شاه چند ماهی در ایران تظاهرات برپا بود. روز ۱۳ شهریور نماز عید فطر را خواندیم و راهپیمایی شد. به ارتشی‌ها گل دادیم. روز ۱۵ و ۱۶ شهریور هم راهپیمایی از میدان فردوسی تا میدان شهیاد سابق بعد از قرائت بیانیه با حضور شهید آیت‌الله بهشتی برگزار شد و همان‌جا یک‌باره جمعی اعلام کردند که جمعه ۸ صبح میدان ژاله هم تظاهرات است.

ما اهالی میدان شب‌ها در جلسه آیت‌الله نوری جمع می‌شدیم، شب ۱۵ شهریور بعد از جلسه گروهی در میدان ژاله با نیرو‌های نظامی درگیر شده بودیم و یک ماشین جیپ را آتش زدیم که در این درگیری سه نفر شهید شدند، ما هم همه متفرق شدیم تا تظاهرات‌های بعدی اعلام شد.  

جمعه ۸ صبح ۱۷ شهریور میدان (ژاله) داشت شلوغ می‌شد. ما به آن میدان از همان شب‌ها میدان شهدا می‌گفتیم.

اعلام حکومت نظامی کردند

حکومت شاه با توجه به اخباری که درباره تجمع در میدان ژاله داشت، احساس خطر کرد؛ صبح ساعت ۶ از رادیو اعلام شد که تجمع بیش از دو نفر ممنوع است و این یعنی حکومت نظامی.

من صبح روز جمعه تعدادی «کوکتل‌مولوتف» گذاشتم داخل خورجین موتور و از خانه بیرون آمدم در خیابان شهباز سابق دیدم که مردم از همه قشر پیاده یا با موتور و دوچرخه با عجله به سمت میدان ژاله می‌رفتند. طوری شد که ساعت هشت صبح میدان پر از جمعیت مرد و زن، بچه، جوان و پیر بود.

وارد میدان شدم و نگاهی انداختم، دیدم که اطراف میدان و خیابان‌ها ماشین‌های حامل نیرو‌های نظامی که همه مسلح به مسلسل بودند و افسران آنها سلاح کمری و مسلسل یوزی داشتند، همه مستقر و آماده‌اند.

ساعت حدود ۸ و ۳۰ دقیقه را نشان می‌داد که آیت‌الله نوری آمد با افسری صحبت کرد. بعد افسری دیگر با بلندگوی دستی اعلام کرد که حکومت نظامی است، متفرق شوید. در این جمع متوجه شدم که اکثراً نمی‌دانستند حکومت نظامی چیست و عمدتاً همه فریاد زدند؛ برو بابا... یعنی بی‌تفاوت بودند و یک نفر جمعیت را هدایت می‌کرد که بنشینند تا مراسم سخنرانی شروع شود.

در همین حال، مجدداً افسر با بلندگو اعلام کرد که متفرق شوید. همه شعار الله اکبر و ذکر صلوات و اشعار نصر من الله و فتح قریب و... سر دادند. در همین اثنا افسر چند تیر هوایی زد. یک سری هو کردند، آن افسر به نیروهایش فرمان مسلح کردن داد و داد زد: به زانو.

سرباز‌ها نشستند. در همین حین درگیری مختصری به دلیل ازدحام جمعیت بین سربازان با جمعیت رخ داد. آن افسر احساس خطر کرد و به سربازی دستور آتش داد.

بعضی از سربازها از دستور تیراندازی سرپیچی کردند

سربازی سرپیچی کرد، اما افسر با تهدید به همه سرباز‌ها دستور آتش داد و قتل عام شروع شد. شاید ۳۰ ثانیه تیراندازی کردند. من از کوچه پشتی کوکتل‌مولوتف‌هایم را به سمت سرباز‌ها پرت می‌کردم و بچه‌های دیگر با سنگ و چند نفر هم با تیرکمان زدند. سرباز‌ها دنبال‌مان کردند و ما هم فرار کردیم به سمت خیابان، در خیابان تا چشم انداختیم گاز اشک‌آور بود و همه می‌سوختند. داخل جوی هم پر از خون شده بود و کف خیابان همه زخمی و شهید روی هم افتاده بودند. صدای ضجه و ناله در آن شلوغی به گوش می‌رسید. به تدبیر دو سه تا از بچه‌ها آتش‌های بزرگی درست کردیم تا گاز‌ها خنثی شود و تا آنجا که توانستیم مجرو‌ح‌ها را از معرکه عقب کشیدیم که در همین حال هم بعضی‌ها  تیر می‌خوردند، ولی تا توان داشتیم با موتور‌ها مجروحین را به بیرون معرکه و بیمارستان سوم شعبان می‌بردیم.

تعدادی از سرباز‌ها هم فرار کرده بودند و داخل کوچه‌ها می‌رفتند. بعضی از مردم در خانه‌های خود را باز کرده بودند و به این سرباز‌ها پناه می‌دادند و بعضاً لباس شخصی می‌داند که بتوانند بپوشند و فرار کنند. یک‌سری از مردم اسلحه سربازان را هم که افتاده بود یا فرارکرده بودند، برداشته و به سمت سربازانی که تیراندازی می‌کردند، شلیک کردند. این شاید اولین صحنه مقابله مسلحانه بود که می‌دیدم.

مردم مجروحین را از دست ارتشی‌ها نجات می‌داند

آمبولانس‌ها سر رسیدند. هرکجا که ارتشی‌ها مجروحین را می‌بردند یک مأمور هم می‌رفت. اما یک عده از مردم هم با دوز و کلک مجروحین را می‌دزدیدند و می‌بردند در خانه خود تا آنجا رسیدگی کنند که شناسایی نشوند، مردم ملحفه و پنبه برای درمان مجروحین جمع می‌کردند. خیابان‌ها پر از خودروی سوخته و وسایل بانک‌ها بود که آتش زده بودند. هنوز هم به سمت مردم تیراندازی می‌شد.

مردم با تیراندازی بالگردها متفرق شدند و بعد پاکسازی کردند

در کشاکش همین درگیری‌ها حدود ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح هلیکوپتر‌ها (بالگردها) آمدند و به سمت مردم تیراندازی کردند که این دیگر موجب شد جمعیت واقعاً متفرق شود و از رعب به وجود آمده فرار کنند. من هم از دور در محلی امن شاهد ماجرا بودم. لحظه‌ای بعد لودر و کامیون‌ها آمدند شهدا و زخمی‌ها را بار کامیون کردند؛ حدوداً پنج کامیون دیدم که پر شد و رفتند. در همین حال آتش‌نشانی آتش‌ها را خاموش می‌کرد و لودر ماشین‌ها و وسائل سوخته را بار کامیون‌های بعدی می‌کرد. یک اتوبوس دوطبقه هم که سوخته بود را با جرثقیل بار کفی تریلی کردند و تا ساعت چهار بعداز ظهر دیگر هیچ آثاری از کشته‌ها، خون‌ها، ماشین‌های سوخته و دیگر وسایل نبود، همه جا را شسته بودند تا آثار جنایت پاک شود.

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار