به گزارش گروه بینالملل دفاع پرس به نقل از پایگاه خبری المیادین، عربستان مدتی است که سودای رهبری جهان عرب و بازیافتن نقش و نفوذ خود را در سر دارد اما این بلندپروازی ها با واقعیت جاری منطقه ای یا همان تغییرات ژئو راهبردی همراه شده است که مهم ترین نشانه های آن خروج آمریکا از منطقه و توافق غرب با ایران بر سر پرونده اتمی و نیز بازگشت روسیه به صحنه است.
عربستان برگ برنده ای ندارد
عربستان اکنون خود را رودروی نفوذ تاریخی ترکیه و ایران می بیند اما صندوقچه آن از برگهای برنده ای که با استفاده از آن به یک قدرت منطقه ای مطرح تبدیل شود، خالی نیست.
در این شرایط باید پرسید دلیل عقب گرد عربستان پس از حوادث 11 سپتامبر چیست؟ عناصر قدرت و ضعف ریاض کدام است؟
سوال دیگر اینکه کشمکش قدرت در داخل خاندان سعودی چقدر ثبات عربستان را تحت تاثیر قرار می دهد؟
تغییر شرایط عربستان در زمان ملک سلمان
در اینجا تلاش شده است مسیر عربستان و سرنوشت آن در سال 2016 مورد بررسی قرار بگیرد و در این ارتباط «عبدالله الشمری» کارشناس سعودی مسائل بین الملل به چالش های راهبردی پیش روی عربستان در آینده ای نزدیک اشاره کرده و به توضیح این وضعیت پرداخته است. در زیر دیدگاههای او آورده شده است:
از زمان ملک سلمان شرایط در عربستان تغییر کرد به گونه ای که عربستان اکنون در تلاش برای احیای رهبری خود بر جهان اسلام است.
مهم ترین نقاط قوت عربستان معنوی و مذهبی است و بی تردید عامل اقتصاد و نفت نیز تاثیرگذار است اما پیش از وحدت عربستان این کشور مرکز اسلام و جایگاه حرمین شریفین بوده و هست.
در یک مرحله مشخص عقب گرد ریاض موجب کمرنگ شدن جایگاه معنوی آن شد که البته این وضعیت فقط تحت تاثیر نفوذ ایران نبود بلکه ترکیه نیز از انزوای عربستان بهره برداری کرده و تلاش کرد نفوذ خود را توسعه دهد.
اما عقب گرد عربستان از جایگاه خود دلایل متعددی داشت که برخی از آنان اجباری و برخی دیگر داوطلبانه و خودخواسته بود.
حمله آمریکا به عراق تنش وضعیت را دو چندان کرد
الشمری ادامه داد: به عبارت دیگر شرایطی که پس از حوادث 11 سپتامبر رخ داد، عربستان را مجبور به عقب نشینی کرد، در آن زمان عربستان حالت دفاعی داشت و در این میان حمله آمریکا به عراق بحران را عمیق تر کرد.
اما از زمانی که ملک سلمان بر تخت پادشاهی تکیه زد، شرایط تغییر کرد و اکنون عربستان در تلاش برای احیای رهبری خود بر جهان اسلام است و البته انگیزه های درونی در پس تلاش برای بازگشت به آنچه می توان آن را «عربستان طبیعی» یا «عربستان قدیمی» نامید، قرار دارد.
تغییرات ژئو راهبردی منطقه کدام است؟
روشن است که منطقه با تغییرات ژئو راهبردی روبه رو است و مهم ترین نشانه های آن نیز کاهش نقش آمریکا و پررنگ شدن نقش روسیه و نیز انزوای ترکیه برای دومین بار به اضافه روابط جدید بین ایران و غرب است. این عوامل برای عربستان فرصت و در عین حال خطر ساز است.
موضوع یمن در سال 2016 همچنان عامل نگران کننده برای عربستان باقی خواهد ماند و در این میان برخی مایلند سیاست خارجه عربستان را سیاست هجومی توصیف کنند.
در این خصوص باید گفت که معرفی سیاست خارجه عربستان با رویکرد هجومی دقیق نیست زیرا سیاست خارجه عربستان دو رو دارد: باز و کبوتر؛ ، به عنوان مثال بازگشت عربستان به عراق بخشی از سیاستی است که می توان آن را مثبت برشمرد و اگر ریاض در صدد تنش روابط با ایران بود، پس از غیبتی بیش از 20 سال، در عراق سفیر تعیین نمی کرد.
هیچ انسان عاقلی نیست که تصور کند عربستان با تصمیم برای تنش روابط با ایران سفیر خود را راهی بغداد کرد؛ زیرا از قبل می دانست که بغداد بسیار به تهران نزدیک است.
اما در یمن اوضاع متفاوت است به این معنی که کارشناسان و چهره های دانشگاهی ایرانی می دانند که یمن برای تهران اولویت ندارد اما برای عربستان به مثابه حیاط پشتی است و آنچه در یمن جریان دارد، موضوعی مرتبط با کشورهای عرب خلیج فارس تلقی می شود.
الشمری در ادامه یادآور شد: با توجه به موارد بالا باید گفت که دیدگاه عربستان مبتنی بر این است که عملیات «توفان قاطعیت» با انگیزه های دفاعی صورت گرفت نه هجومی و اگر جنبش انصارالله کنترل صنعا را به دست نگرفته و در صدد پیشروی به سمت عدن برنمی آمد، این عملیات هم صورت نمی گرفت.
عربستان سیاست چماق و هویج را در پیش گرفته است و تلاش دارد تا جایی که ممکن است قضیه یمن، فقط یمنی باقی بماند و صرف نظر از این موضوع، تحول راهبردی در سیاست عربستان معمولا ناگهانی است به این معنی که چه بسا ریاض به قواعد قبلی خود بازگردد و این زمانی است که می بیند شرایطی که آن را به سمت یک موضع سوق داده بود، در حال تغییر است و البته این وضعیت در مورد روابط آینده با ایران نیز مطابقت می کند.
سلاح نفت و عامل اقتصادی
در سطح داخلی نیز عامل اقتصادی در انسجام بین ملت و نظام حاکم بسیار موثر است، اما همه چیز نیست هرچند در مورد عناصر قدرت در عربستان باید به اهمیت عامل اقتصادی و نفت اعتراف کرد.
در این خصوص باید در نظر داشت که به نظر می رسد در گذشته از نفت و عامل اقتصادی به نحو احسن در سطح داخلی و خارجی استفاده نشد به این امید که در آینده این کار انجام می شود.
اما اگر منظور این باشد که عربستان در سیاست های داخلی و خارجی خود مبتنی بر نفت و درآمدهای حاصل از آن است باید تاکید کرد که ارزش اصلی عربستان برگرفته از عامل روحی و معنوی است.
الشمری در این خصوص تاکید کرد که بی تردید عامل اقتصادی بسیار مهم است اما مطمئنا از آن برای توسعه نفوذ استفاده نشد و دلیل آن اینکه نمی توان گفت که نفوذ عربستان در سوریه، لبنان و عراق و حتی مصر با اوضاع اقتصادی این کشورها مرتبط است.
به عبارت دیگر عربستان کشوری نیست که از قدرت اقتصادی برای تاثیرگذاری سیاسی در خارج بهره برداری کند و قاطع ترین دلیل آن لبنان است.
در سطح داخلی نیز عامل اقتصاد در خصوص انسجام بین مردم و نظام حاکم مهم است اما همه چیز نیست زیرا ارتباط اجتماعی در داخل عربستان فراتر و قوی تر از نفت است.
درست است که هرچقدر اوضاع اقتصادی بهتر باشد تاثیر مثبت آن در دو سطح مردمی و دولتی نیز بیشتر می شود اما اقتصاد در مقایسه با کشورهای دیگر مانند ونزوئلا عامل تاثیرگذاری نیست.
اکنون اوضاع اقتصادی به دلیل کاهش بهای نفت، خوب نیست اما بعید است که این موضوع بر انسجام اجتماعی و مردمی عربستان تاثیری داشته باشد و دلیل آن نیز ساده است، سعودی ها در طول سه سال پیش از بحران حاصل از کاهش بهای نفت افزایش بودجه را متوجه نشدند و کاهش آن را نیز متوجه نشدند زیرا کالاها و برنامه های اساسی شهروندان تحت تاثیر این وضعیت قرار نگرفت.
آیا عربستان در کاهش بهای نفت نقش محوری داشت؟
اکنون باید پرسید آیا عربستان در کاهش بهای نفت نقش اساسی داشت و هدف از این اقدام تاثیرگذاری بر ایران و ورسیه بود؟
در پاسخ باید گفت که کاهش بهای نفت را نمی توان به دلایل صرفا اقتصادی ربط داد زیرا هر ناظر زیرک یا بی طرفی متوجه می شود که اگر عربستان در کاهش بهای نفت تاثیر مستقیم نداشت، مانع آن نیز نمی شد و در این خصوص دخالت نمی کرد چرا که به این موضوع واقف است که اگر دخالت کرده و تولید خود را کاهش دهد بی تردید معادله به طور کامل تغییر خواهد کرد.
اگر این فرضیه ثابت شود به این معنی است که دولت به قدرت خود برای افزایش بهای نفت در لحظه ای مشخص اطمینان دارد و بی تردید اگر احساس کند که کاهش بهای آن می تواند اوضاع اجتماعی و داخلی عربستان را تحت تاثیر قرار دهد، این گام را اتخاذ خواهد کرد.
کشمکش بر سر قدرت
خاندان حاکم سعودی محکوم به توافق است زیرا می داند هرگونه تجاوز از قوانین بازی می تواند موجب غرق شدن همه شود.
در این میان موضوع انتقال قدرت به نسل جدید توجه رسانه های بیگانه را به خود جلب کرده است و برخی گزارش های غربی از کسانی است که حتی یک بار هم عربستان را ندیده اند.
به دور از مبالغه و یا جانبداری باید گفت که موضوع قدرت در عربستان همچنان به حال خود باقی است و نظام حاکم پابرجا و قوی است و مطرح کردن موضوع کشمکش بین ولیعهد و جانشین ولیعهد چیزی جز وارد جزییات شدن نیست.
به عبارت دیگر مهم نیست که چه کسی حکومت را در دست دارد و چه کسی جانشین پادشاه می شود، بلکه مهم این است که هیچ نگرانی در مورد آینده حکومت سعودی وجود ندارد.
اینکه نسل جوان مسئولیتهایی را در اختیار گرفته است نشان دهنده قدرت نظام حاکم در روبه رو شدن با واقعیتها است و البته باید گفت که امیران سعودی فرشته نیستند و اختلافات هم اجتناب ناپذیر است اما این اختلافات مانند هر کشور دیگری در چارچوب طبیعی خود جریان دارد.
اما کسانی که به دنبال متشنج کردن موضوع کشمکش بین «دو محمد» هستند باید بدانند آیا ملک سلمان که محمد بن نایف را به ولیعهدی انتخاب کرد نمی توانست پسرش را ولیعهد معرفی کند؟
در پاسخ باید گفت که بله می توانست و این کار بدون کمترین مخالفتی از سوی خاندان حاکم و مردم امکان پذیر بود.
نکته قابل توجه اینکه نظام حاکم سعودی منحصر به فرد است و مشروعیتی که محمد بن نایف به دست آورده است برگرفته از موضع او به عنوان وزیر کشور نیست و فراموش نکنیم که او فرزند امیر نایف بن عبدالعزیز برادر ملک سلمان است و هر دو از خانواده سدیری ها یا هفت برادران سدیری هستند که همگی از یک مادر می باشند.
تخطی از قوانین بازی خاندان سعودی، همه را غرق میکند
به هر حال هر کس در جریان ماهیت نظام حاکم سعودی قرار دارد، معنی دوستی مطلق بین افراد خاندان حاکم را متوجه میشود و دلیل آن اینکه امیر مقرن بن عبدالعزیز که از ولیعهدی کنار گذاشته شد در مراسم بیعت محمد بن نایف و محمد بن سلمان شرکت کرد.
به طور خلاصه باید گفت که آنچه در داخل خاندان حاکم جریان دارد این است که این خاندان در نهایت محکوم به توافق هستند و هرگونه تخطی از قوانین بازی موجب غرق شدن همه می شود.