مدال «مادر شهید» کم چیزی نیست!

مادر شهید سعید عقیقی گفت: پس از سال‌ها توفیق حضور در جوار امام حسین (ع) را داشتم. من بعد از زیارت کربلا به شهرستان رفتم تا به مادرم که بیمار بود سر بزنم. همان روز‌ها خبر آوردند که سعید زخمی شده است. با عجله خودم را رساندم، اما وقتی رسیدم، دیدم سعید دیگر زخمی نیست؛ لباس شهادت بر تن کرده بود.
کد خبر: ۷۷۹۳۴۴
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۳ - 22September 2025

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پاسدار شهید «سعید عقیقی» در سیزدهم بهمن‌ماه سال ۱۳۷۷ در تهران دیده به جهان گشود. او جوانی مؤمن و متعهد بود که در کنار تلاش برای ساختن آینده‌ای روشن، زندگی مشترک خود را نیز با عشق و آرامش آغاز کرده بود. تنها دو سال و هشت ماه از این زندگی مشترک گذشته بود که در پی حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ بیست‌وپنجم خردادماه ۱۴۰۴ در منطقه پیروزی، به مقام رفیع شهادت نائل آمد. امروز مادر شهید عقیقی روایتگر خاطرات و لحظاتی است که نه تنها از فرزندی رشید و فداکار حکایت دارد، بلکه نماد استقامت و ایمان یک خانواده در مسیر آرمان‌های بلند الهی و میهنی است.

مدال «مادر شهید» کم چیزی نیست!

از کودکی با دیگران فرق داشت

مادر شهید «سعید عقیقی» سخنانش را با اشاره به آیه نورانی از کلام‌الله مجید «مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالࣱ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلࣰا» (احزاب، آیه ۲۳) آغاز کرد و با نگاهی پر از دلتنگی و در عین حال غروری که در چشمانش موج میزد بیان کرد: من با افتخار مادر شهید سعید عقیقی هستم. خدا به من دو پسر عطا کرد و سعید یکی از گوهر‌های درخشان زندگی‌ام بود. فرزندی که از همان کودکی با بچه‌های دیگر فرق داشت، گویی خداوند از همان ابتدا روحی آسمانی در وجودش دمیده بود. 

مادر این شهید والامقام از سال‌های کودکی فرزند که ریشه‌های معنویت و دینداری در او شکل گرفت، روایت کرد: سعید از همان بچگی توجه ویژه‌ای به نماز داشت. وقتی هنوز سن کمی داشت، برای وضو و نماز جدی بود. حتی به من و پدرش توصیه می‌کرد که مراقب اعمالمان باشیم. به پوشش و ظاهر اهمیت زیادی می‌داد. گاهی به من هم تذکر میداد. او نه‌تنها مراقب خودش، بلکه مراقب ما هم بود.

روحیه ولایی و هیئتی

وی با لبخندی تلخ ادامه داد: دوره ابتدایی را در مدارس اسلامی گذراند و دبیرستان را در مدارس شهدا. همان‌جا زیر نظر اساتید مؤمن و برجسته رشد کرد. خیلی از معلمانش می‌گفتند: «این بچه‌ها سرانجام به مقام شهادت می‌رسند.» انتخاب مدرسه برای ما خیلی مهم بود. همیشه سعی می‌کردیم محیطی را انتخاب کنیم که روحیه جهاد، شهادت و ولایت در سعید تقویت شود. بهترین سرمایه‌گذاری والدین این است که فرزندشان را در مکتب اهل بیت و شهدا تربیت کنند. واقعاً سعید در همین مکتب بزرگ شد و رشد کرد.

خانم عقیقی درباره دوران جوانی پسرش اظهار داشت: سعید روحیه‌ای ولایی و هیئتی داشت. عاشق مجالس امام حسین (ع) بود. هر وقت هیئتی خوب پیدا می‌کرد، ما را هم با خودش می‌برد. اخلاقش همان اخلاق بچه‌های هیئتی بود؛ متواضع، مهربان و در عین حال استوار و محکم. همیشه دغدغه انقلاب و رهبری داشت. هیچ‌گاه نسبت به آینده کشور بی‌تفاوت نبود. او معتقد بود باید جوان‌ها پای کار باشند تا پرچم انقلاب بر زمین نماند.

نگاهش به آرمان‌های بزرگ بود

مادر شهید در حالی که بغض راه گلویش را گرفته بود، ادامه داد: وقتی وارد دانشگاه نظامی شد، چهار سال آموزش دید. بعد هم به کار مشغول شد. اما در تمام این سال‌ها، نگاهش همیشه به آرمان‌های بزرگ بود. همیشه می‌گفت باید آماده باشیم تا هر وقت لازم شد، در راه اسلام جان بدهیم.

مادر این شهید گرانقدر با شور و شوقی خاص از ازدواج پسرش یاد کرد و گفت: سعید حدود دو سال و هشت ماه قبل ازدواج کرد. یک سال و نیم بود که در خانه خودش زندگی می‌کرد. در انتخاب همسر، تنها معیارش ایمان و ولایت بود. می‌گفت: «مادر، همسرم باید مؤمن و ولایی باشد، کسی که زیر پرچم رهبری حرکت کند.» در دوران آشنایی که چهار ماه و نیم طول کشید، مدام از شهادت حرف می‌زد. به همسرش می‌گفت: اگر من روزی شهید شدم تو در این مسیر همراهم خواهی بود؟» این‌طور نبود که ناگهانی تصمیم بگیرد؛ شهادت آرزوی همیشگی سعید بود.

مدال «مادر شهید» کم چیزی نیست!

روزی که ولایت تثبیت شد، شهید شد!

خانم عقیقی در حالی که اشک از چشمانش جاری شده بود از روز شهادت فرزندش سخن گفت: پس از سال‌ها توفیق حضور در جوار امام حسین (ع) را داشتم. من بعد از زیارت کربلا به شهرستان رفتم تا به مادرم که بیمار بود سر بزنم. همان روز‌ها خبر آوردند که سعید زخمی شده است. با عجله خودم را رساندم، اما وقتی رسیدم، دیدم سعید دیگر زخمی نیست؛ لباس شهادت بر تن کرده بود. درست در روز عید غدیر، روزی که ولایت تثبیت شد، سعیدم پر کشید.

مادر شهید سعید عقیقی با صدایی بغض‌آلود ادامه داد: سعید همیشه آرزو داشت با صهیونیست‌ها بجنگد و همان‌جا به شهادت برسد. باور نمی‌کردم خداوند این‌قدر زود آرزوی او را مستجاب کند. پسرم رفت، اما راهی را انتخاب کرد که پر از افتخار است. امروز هرچه زمان می‌گذرد، داغش تازه‌تر می‌شود. اما من به مدالی که خداوند بر سینه‌ام زد افتخار می‌کنم. مدال «مادر شهید» کم چیزی نیست.

هرچه بیشتر خون بریزد مستحکم‌تر می‌شویم

مادر شهید عقیقی با قاطعیتی وصف‌ناپذیر خطاب به دشمنان گفت: امروز به آمریکا و اسرائیل می‌گویم؛ «فرزندان ما به آرزویشان رسیدند. شما خیال باطل دارید اگر فکر کنید می‌توانید یک وجب از خاک ایران را اشغال کنید. خون شهدا پاسدار این کشور است. هرچه بیشتر خون بریزد، ریشه‌های این ملت محکم‌تر می‌شود.»

وی در پایان، با نگاهی پر امید خطاب به جوانان بیان کرد: از همه جوانان می‌خواهم به قطعه ۴۲ بهشت زهرا بروند، با شهدا آشنا شوند و درباره زندگی‌شان تحقیق کنند. سعید من در ۲۶ سالگی آگاهانه این مسیر را انتخاب کرد. هر قطره خون شهید، صد‌ها شهید دیگر می‌آفریند. پرچم شهدا نباید بر زمین بماند. امروز نوبت جوانان است که این پرچم را بلند نگه دارند.

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار