فرزند شهید ترکاشوند: شهادت پدرم پایان راه نبود، بلکه پاداش ایمان و مجاهدت او بود

فرزند شهید ترکاشوند گفت: وقتی متوجه شهادت پدرم شدم، آنچه بیش از همه در ذهنم مرور می‌شد کلام امام حسین (ع) در کربلا بود؛ «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک ...» انگار تنها پناه بود برای آرام کردن دلم؛ اینکه بدانم شهادت پایان راه بابا نبود، بلکه پاداشی بود برای سال‌ها مجاهدت و ایمانش.
کد خبر: ۷۸۲۱۳۵
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۸ - 02October 2025

«فائزه ترکاشوند»، فرزند اول شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی ترکاشوند که در جریان جنگ ۱۲ روزه و حمله رژیم صهیونیستی به سپاه استان البرز به خیلی شهیدان پیوست، در گفت‌و‌گو با خبرنگار دفاع‌پرس از البرز از ویژگی‌های پدر شهیدش یاد کرد و اظهار داشت: مهم‌ترین خصلت پدرم، خانواده‌دوستی او به شمار می‌رفت و خانواده یکی از اولویت‌های اصلی زندگی وی بود.

فرزند شهید ترکاشوند: شهادت پدرم پایان راه نبود، بلکه پاداش ایمان و مجاهدت او بود

وی با اشاره به ویژگی‌های خوب پدرش و اینکه در هیچ زمینه‌ای برای خانواده کوتاهی نکرد و تا آخرین لحظه، تکیه‌گاهی امن و استوار برای آنها بود، افزود: پدر به معنای واقعی پشتیبان من و خواهران و مادرم بود و هیچ گاه نگذاشت ما در زندگی کمبودی احساس کنیم، حتی زمانی که در غربت زندگی می‌کردیم، اجازه نداد خلأ یا ضعفی در زندگی‌مان شکل گیرد.

دختر شهید ترکاشوند بیان داشت: پدرم فراتر از یک پدر معمولی بود و علاوه بر وظایفی که همه مردان در تأمین نیاز‌های خانواده دارند، برای ما یک معلم واقعی بود، اما شاید ما دانش‌آموزان خوبی برای او نبودیم؛ وی به‌عنوان یک پدر دلسوز، هیچ‌گاه دست از آموزش و تربیت برنداشت. او تنها با کلامش درس نمی‌داد؛ گاهی حتی با یک رفتار ساده، سکوتی معنا‌دار یا یک حرکت کوچک، نکاتی را به ما منتقل می‌کرد.

وی ضمن مرور خاطرات شب قبل از حادثه، آن شب را به یادماندنی توصیف کرد و گفت: آن شب همه در خانه مادربزرگم جمع بودیم. حوالی ساعت ۶ یا ۷ عصر بود که پدرم با من تماس گرفت و پرسید: «کجایی؟» گفتم: «خونه‌ام» گفت: «نمیای اینجا؟»، جواب دادم: «شاید اومدم، ماشین دستم نیست.» او با همان مهربانی همیشگی گفت: «بیا منو ببین.» دلم می‌خواست بعد از شام بروم و او را ببینم، اما دلم بی‌قرار بود و زودتر رفتم.

دختر شهید ترکاشوند ادامه داد: آن شب را کامل در کنار پدر گذراندم؛ تا حوالی نیمه‌شب، کنار هم نشستیم، حرف زده و لحظه‌های شیرینی را برای یکدیگر رقم زدیم. همیشه هنگام سلام و خداحافظی، همدیگر را در آغوش می‌گرفتیم و آن شب هم همین‌طور بود، اما امروز احساس می‌کنم چقدر کم بود، چقدر کوتاه بود ...

وی از روز حادثه نیز یاد و مطرح کرد: صدای مهیبی در شهر پیچید؛ آن‌قدر غیرمنتظره بود که به شدت جا خوردم، هول کردم، از جا بلند شدم و پنجره را باز و به بیرون نگاه کردم، چیزی پیدا نبود، نگرانی همه وجودم را فراگرفته بود، از طریق همسایه‌ها شنیدم که انفجاری در حوالی میدان سپاه رخ داده است، نام «میدان سپاه» برای به هم ریختن ذهنم کافی بود و فکرم را به سمت بابا برد.

ترکاشوند اذعان داشت: دستپاچه شدم و شروع به گرفتن شماره تلفن پدر کردم، چندین بار تماس گرفتم، اما پاسخی دریافت نکردم. فکر‌های وحشتناک در ذهنم مرور می‌شد و مانند خوره به جانم افتاده بود. حدودا ۴۰ دقیقه بعد همسرم به منزل آمد و با دیدن اوضاع و احوال من نگرانی هایش چندین برابر شد، خدا می‌داند در این دقایق چه بر ما گذشت، به دنبال خبری از پدر بودیم، اما آنچه چشم‌انتظارش بودیم را نشنیدیم.

وی افزود: به میدان سپاه رسیدیم، اما پاسخ روشنی دریافت نکردیم. یکی دو نفر از همکارانش گفتند «به بیمارستان هم سری بزنید.»، ما به همراه خانواده به سوی بیمارستان شهید مدنی به راه افتادیم، ساعت‌ها با اضطراب و دلشوره منتظر ماندیم و خبری دریافت نکردیم. هنوز امید داشتم و به گوشی پدر زنگ می‌زدم، اما هیچ تماسی وصل نمی‌شد، همسرم همراهم بود و بعد‌ها فهمیدم همان ساعات، خبر شهادت پدر را شنیده، اما نخواسته امیدم ناامید شود.

دختر شهید ترکاشوند بیان داشت: بعد از چند ساعت بی‌خبری و دلهره، به خانه برگشتیم، درست همان‌جا بود که از طریق اقوام، خبری را شنیدم که دلم نمی‌خواست بشنوم، آنجا بود که فهمیدم برای همیشه پشت و پناهم را از دست داده‌ام ... تمام صدا‌های اطرافم خاموش شد، دنیا برایم ایستاد و دیگر هیچ‌چیز مثل سابق نبود. من ماندم و یک غم بزرگ، غم از دست دادن پدر و، اما افتخار فرزند شهید بودن.

وی تصریح کرد: در میان همه هیاهو‌ها و نگرانی‌ها آنچه به من آرامش می‌داد این بود که پدر به آرزویش رسید و مزد زحمات خالصانه اش را گرفت. در آن لحظات آنچه بیش از همه در ذهنم مرور می‌شد کلام امام حسین (ع) در کربلا بود؛ «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک ...» همین جمله در ذهنم می‌چرخید. انگار تنها پناه بود برای آرام کردن دلم؛ اینکه بدانم شهادت پایان راه بابا نبود، بلکه پاداشی بود برای سال‌ها مجاهدت و ایمانش.

ترکاشوند عنوان کرد: با صراحت می‌گویم که پدرم فراتر از یک روحانی معمولی یا یک پاسدار صرف بود. او فردی دغدغه‌مند نسبت به نظام و جامعه بود و همواره تلاش می‌کرد در جایگاهی قرار گیرد که بتواند به مردم خدمت کند و گره‌ای از مشکلاتشان بگشاید. نکته برجسته در شخصیت او این بود که هیچ‌گاه از مقام، رتبه یا جایگاه خود سخنی به میان نمی‌آورد و همواره اولویت را بر اثرگذاری واقعی و کمک به دیگران می‌گذاشت.

وی افزود: نگاه پدرم همواره مسئولانه و انسانی بود. همیشه می‌پرسید: آیا در این جایگاهی که قرار دارم می‌توانم کمک یا گره‌ای از زندگی کسی باز کنم؟ و این دغدغه، شاخصه‌ای بود که او را از دیگران متمایز می‌کرد. او به‌عنوان یک روحانی و الگوی اخلاقی، همیشه با آرامش و صبوری ما را قانع می‌کرد و هیچ‌گاه تجربه نکردیم که با یک «نه» قطعی و غیرقابل‌مذاکره مواجه شویم. تمام مسائل و چالش‌هایی که بین ما پیش می‌آمد، با صبر، تدبیر و گفت‌و‌گو به‌آرامی برطرف می‌شد.

دختر شهید ترکاشوند ضمن اعلام نفرت و انزجار خود از رژیم صهیونیستی مطرح کرد: بی‌شک آن کینه‌ای که نسبت به این رژیم منحوس داشتیم، اکنون چندین برابر شده است. خساراتی که به کشور وارد شد، محدود به مسائل مالی نبود. بزرگ‌ترین ضربه از دست دادن نیرو‌های انسانی بود؛ سرمایه‌های ارزشمند مملکت و انقلاب که هیچ‌چیزی نمی‌تواند جای آنها را پر کند. کاش همه خساراتی که متحمل شدیم، تنها جنبه مالی داشت، اما چنین نبود.

وی اظهار داشت: طی این سال‌ها همه ما به این نتیجه رسیده‌ایم که این رژیم هیچ ارزشی برای جان و تلاش انسان‌ها قائل نیست و آنچه از دست داده‌ایم، جبران‌ناپذیر است. تنها راه برای جبران این خسارت‌ها، نابودی این رژیم و بازگرداندن آرامش و امنیت به کشور است؛ هرچند حتی آن هم نمی‌تواند ارزش واقعی نیرو‌های انسانی از دست رفته را بازگرداند و فقط می‌تواند اندکی دل ما را آرام کند.

ترکاشوند در خصوص مسئولیت فرزندان شهدا نیز تاکید کرد: من معتقدم اگر ما بتوانیم حتی گامی کوچک در مسیر درس‌های جنگ ۱۲ روزه برداریم، تا حدی رسالت خود را در این دوره تاریخی که در آن زندگی می‌کنیم، ایفا کرده‌ایم. به‌ویژه در شرایطی که دشمنان همواره تلاش می‌کنند واقعیت‌ها را وارونه جلوه دهند، بر ما واجب است که این دوره از جنگ تحمیلی را به‌درستی تبیین کنیم و یاد و ارزش‌های آن را برای نسل‌های امروز و فردا زنده نگه داریم.

وی بیان داشت: مطمئن هستم اگر امروز پدرم هم در کنارمات و در جمع ما بود همین حس نفرت را داشت و پیامش به دشمن این بود که گمان نکنید خانواده‌ها و زنان ایرانی در مقابل فشار‌ها و تهدید‌ها سست و تسلیم می‌شوند. در این مسیر، همه زنان و خانواده‌های ایرانی الگویی بی‌بدیل از صبر و استقامت دارند؛ الگویی که یادآور صبر و استقامت حضرت صدیقه کبری (ع) در دوران سخت است.

ترکاشوند با بیان اینکه دشمن نباید تصور کند که می‌تواند با تهدید و فشار به خانواده‌ها آسیب برساند، چراکه این خانواده‌ها، همچون زینب کبری (س)، مظهر پایداری، صبر و ایستادگی در برابر سختی‌ها هستند، اذعان داشت: جامعه امروز با چالش‌های فراوانی روبه‌روست و مسیر پیشِ‌روی ما، به‌ویژه جوانان، با وجود این حجم از اطلاعات و اخبار به‌مراتب دشوارتر شده است.

وی با اشاره به بمباران اذهان مردم توسط رسانه‌های معاند از طریق ماهواره و شبکه‌های اجتماعی نیز خاطرنشان کرد: در چنین شرایطی، مهم‌ترین چراغ راه، توجه و گوش سپردن به رهنمود‌های رهبر معظم انقلاب و پیروی از ولایت‌فقیه است. این مسیر نه‌تنها می‌تواند راهنمایی روشن و مطمئنی برای عبور از بحران‌ها و تصمیم‌گیری‌های صحیح باشد، بلکه الگویی برای حفظ ارزش‌ها، ایمان و اخلاق در میان جوانان ایجاد می‌کند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار