یادداشت/

ضرورت تشکیل ستاد فرماندهی روایت ملی برای جنگ شناختی

ستاد تبلیغات جنگ شناختی باید به‌عنوان مغز متفکر نبرد ادراکی شکل گیرد؛ نهادی که پیش از بحران فعال شود، نه پس از آن. این ستاد باید با بهره‌گیری از تحلیل‌های موقعیت، مدل‌سازی شناختی، و داده‌کاوی از فضای رسانه‌ای، رفتار دشمن را پیش‌بینی کند و به‌صورت پیش‌دستانه، روایت ملی را بسازد. مأموریت آن، صرفاً اطلاع‌رسانی نیست؛ بلکه مدیریت معنا و هدایت ذهن عمومی است. باید بتواند از طریق هم‌افزایی میان رسانه‌های رسمی، شبکه‌های اجتماعی و کنشگران فرهنگی، نظامی از روایت‌های منسجم و هم‌زمان پدید آورد تا هر رویداد، در قاب انقلاب روایت شود.
کد خبر: ۷۸۲۳۲۶
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۳ - 02October 2025

گروه استانهای دفاع‌پرس_سرتیپ دوم پاسدار «سیاوش مسلمی»؛ جنگ‌های امروز، نه بر سر خاک، که بر سر ذهن‌هاست. دشمن در قرن بیست‌ویکم، دیگر برای تسخیر سرزمین نیازی به ارتش ندارد؛ کافی است ادراک ملت‌ها را مهندسی کند. این همان حقیقتی است که اندیشمندان مطالعات امنیت شناختی از آن با عنوان «جنگ شناختی» یاد می‌کنند؛ نبردی که هدف آن، تغییر تصمیم و رفتار دشمن از طریق تغییر درک و باور اوست. در این میدان، مغز انسان، صحنه اصلی نبرد است و رسانه، ابزار نفوذ به آن.

ضرورت تشکیل ستاد فرماندهی روایت ملی برای جنگ شناختی

در چنین محیطی، روایت دیگر یک ابزار فرهنگی نیست؛ یک سلاح شناختی است. روایت تعیین می‌کند که مخاطب چه چیزی را حقیقت بداند و چگونه به واقعیت واکنش نشان دهد. اگر در گذشته جنگ با گلوله آغاز می‌شد، امروز با روایت شروع می‌شود؛ و آن‌که روایت نخست را بسازد، پیش از هر پیروزی میدانی، ذهن‌ها را فتح کرده است.

تجربه دفاع مقدس برای ملت ایران نشان داد که پیروزی بدون روایت، در تاریخ فراموش می‌شود. تشکیل «ستاد تبلیغات جنگ» در همان روز‌های نخست تجاوز بعثی، نمونه‌ای از درک دقیق میدان شناختی بود؛ زیرا فهمیده شد که حفظ روحیه، تبیین واقعیت و پیوند مردم با جبهه، به اندازه پیشروی در میدان نظامی اهمیت دارد. آن ستاد، نه فقط خبر جنگ را مخابره می‌کرد، بلکه با ساختن معنا، ایمان را بازتولید می‌نمود. در آن دوران، روایت فتح، ایمان را تصویر کرد؛ و ایمان، اراده ملی را شکل داد.

اما امروز، میدان دگرگون شده است. دشمن صهیونیستی با درک کامل از اصول «جنگ ادراکات»، روایت را به عنوان بُعد مقدم عملیات خود به کار گرفته است. رسانه‌های جهانی، اندیشکده‌های روانی و پلتفرم‌های دیجیتال، همگی به‌مثابه شبکه‌ای از سلاح‌های شناختی عمل می‌کنند تا افکار عمومی را از درون تضعیف کنند. این جنگ، چندوجهی است: بخشی از آن بر تحریک احساسات تمرکز دارد، بخشی دیگر بر تحریف اطلاعات، و بخش سوم بر طراحی شناخت. هدف نهایی، تضعیف مقاومت درونی ملت‌هاست؛ بی‌آن‌که حتی یک گلوله شلیک شود.

در جنگ ۱۲ روزه اخیر، این واقعیت به‌وضوح نمایان شد. دشمن پیش از آغاز عملیات نظامی، عملیات رسانه‌ای خود را کلید زد؛ با مهندسی ادراک، القای شکست قریب‌الوقوع، و جعل روایت از توان ایران و محور مقاومت. در مقابل، رسانه‌های داخلی با تأخیر وارد میدان شدند؛ فاقد ستاد فرماندهی منسجم و فاقد نقشه شناختی دقیق از میدان.

نتیجه آن شد که در روز‌های نخست، بخشی از افکار عمومی، میان واقعیت و روایت سرگردان ماندند. در حالی‌که شاخص‌های میدانی از انسجام دفاعی حکایت داشت، شاخص‌های ادراکی دچار نوسان بودند؛ زیرا روایت به‌موقع ساخته نشد. این همان «شکاف ادراکی» است که در نظریه‌های جنگ شناختی به‌عنوان خطر اصلی یاد می‌شود؛ شکافی که میان واقعیت عینی و برداشت ذهنی شکل می‌گیرد و اگر مدیریت نشود، حتی پیروزی‌های واقعی را در ذهن‌ها به شکست بدل می‌کند.

در عصر رسانه‌های هوشمند، روایت باید هم‌زمان با رویداد تولید شود؛ نه پس از آن. هر تأخیر در روایت، میدان ذهن را به دشمن واگذار می‌کند. بر اساس الگوی «چرخه شناختی اوودا» که توسط نظریه‌پردازان جنگ شناختی برای تبیین فرایند تصمیم‌سازی طراحی شده، آن‌که سریع‌تر مشاهده کند، تحلیل کند، تصمیم بگیرد و اقدام کند، میدان را در دست دارد. دشمن امروز با استفاده از هوش مصنوعی، شبکه‌های اجتماعی و الگوریتم‌های شناختی، چرخه ادراک مردم را تسخیر می‌کند؛ یعنی زودتر از ما می‌بیند، تفسیر می‌کند و معنا می‌سازد. در این شرایط، هرگونه تأخیر در روایت، در واقع عقب‌ماندگی در تصمیم‌سازی جمعی است.

لزوم نهادسازی هوشمند در برابر تهدیدات دشمن

ستاد تبلیغات جنگ شناختی باید به‌عنوان مغز متفکر نبرد ادراکی شکل گیرد؛ نهادی که پیش از بحران فعال شود، نه پس از آن. این ستاد باید با بهره‌گیری از تحلیل‌های موقعیت، مدل‌سازی شناختی، و داده‌کاوی از فضای رسانه‌ای، رفتار دشمن را پیش‌بینی کند و به‌صورت پیش‌دستانه، روایت ملی را بسازد. مأموریت آن، صرفاً اطلاع‌رسانی نیست؛ بلکه مدیریت معنا و هدایت ذهن عمومی است. باید بتواند از طریق هم‌افزایی میان رسانه‌های رسمی، شبکه‌های اجتماعی و کنشگران فرهنگی، نظامی از روایت‌های منسجم و هم‌زمان پدید آورد تا هر رویداد، در قاب انقلاب روایت شود.

در این چارچوب، هر خبر، هر تصویر، و هر تحلیل، باید تابع یک راهبرد ادراکی کلان باشد. روایت، بخشی از نبرد است؛ نه حاشیه آن. در حالی‌که دشمن با تکنیک‌های «القای ترس جمعی» و «وارونه‌نمایی حقیقت» می‌کوشد روحیه ملت‌ها را بشکند، ما باید از الگوی «تقویت مقاومت ذهنی» بهره گیریم؛ یعنی ایجاد نظامی از روایت‌ها و معنا‌ها که ذهن جامعه را در برابر امواج دروغ مقاوم سازد.

اما در کنار ساختار، بُعد انسانی این نبرد را نباید فراموش کرد. ذهن‌ها با منطق اقناع نمی‌شوند؛ با احساس و تجربه انسانی قانع می‌شوند. روایت باید چهره مردم را نشان دهد؛ ایمانِ مادری در دل بحران، ایستادگی جوانی در میان آوار، و همدلی مردمی که در لحظه تهدید، به یکدیگر تکیه کردند. این تصاویر، بخشی از سرمایه شناختی ملت‌اند؛ آن‌چه در نظریه‌های امنیت نرم از آن با عنوان «حافظه جمعی مقاومت» یاد می‌شود. اگر این حافظه تقویت شود، هیچ عملیات روانی قادر به تسخیر ذهن جامعه نخواهد بود.

امروز بیش از هر زمان، باید فهمید که آینده جنگ‌ها، آینده ذهن‌هاست. اگر ذهن ملتی فتح شود، حتی بی‌آن‌که خونی ریخته شود، استقلالش از میان می‌رود. ستاد تبلیغات جنگ شناختی، نه یک نهاد رسانه‌ای صرف، بلکه یک فرماندهی فکری برای دفاع از عقلانیت و ایمان جامعه است. این ستاد باید بتواند میان واقعیت میدانی، احساس عمومی و ادراک جمعی، پیوندی منسجم برقرار کند و روایت ملی را، چون سپری شناختی در برابر تهاجم ادراکی دشمن برافرازد.

انقلاب اسلامی تا زمانی که بتواند روایت خود را حفظ کند، در میدان معنا شکست‌ناپذیر است. حفظ این روایت، رسالت هر قلم، هر تصویر و هر صدایی است که در جبهه فرهنگی می‌نویسد. زیرا در عصر جنگ شناختی، هر که روایت را بسازد، آینده را شکل می‌دهد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار