آیین وداع با پیکر «محمد کاسبی» برگزار شد

مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد محمد کاسبی، هنرمند پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون از حوزه هنری تا خانه ابدی برگزار شد.
کد خبر: ۷۸۵۱۸۱
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۱ - 14October 2025

به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد محمد کاسبی، هنرمند پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون که با مجموعه «خوش‌رکاب» و دیگر آثار نمایشی در خاطره مردم ایران ثبت شده است، صبح امروز (سه‌شنبه) در حوزه هنری برگزار شد.

خوش‌غیرِ سینما تشییع شد/ مجید مجیدی: او عاشق اهل بیت بود

در این مراسم، حجت‌الاسلام محمد قمی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، زینب سلیمانی فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی، مجید مجیدی، حسام‌الدین سراج، کاظم چلیپا، محسن برمهانی معاون سیما، منوچهر شهسواری دبیر جشنواره فیلم فجر، و مسعود ده‌نمکی حضور داشتند.

قمی: کاسبی غیرتمند بود

در ابتدای مراسم، حجت‌الاسلام قمی با بیان اینکه مرحوم محمد کاسبی هنرمندی باورمند، معتقد و باغیرت بود که مسائل مردم و جامعه را با جدیت دنبال می‌کرد، گفت: او در آخرین روزهای عمر معتقد بود در شرایطی که اتحاد و انسجام نیاز داریم، برخی آثار سینمایی ضد اتحاد هستند و قابلیت برهم‌زدن انسجام ملی را دارند. مرتب پیگیری می‌کرد که در این زمینه کاری بکنیم.

رئیس سازمان تبلیغات اسلامی افزود: کاسبی عاشق سید حسن نصرالله بود. ما انگشتری یادگاری از سید عزیز به محمد کاسبی هدیه داده بودیم. بعد از شهادت سید بود که کاسبی پیگیری کرد و گفت حالا این انگشتر ارزشمند است. با اینکه دلخوش بود هر روز با صاحبان انگشترهای سید حسن نصرالله و حاج قاسم سلیمانی صحبت می‌کند، اما آن‌ها را وقف خیر کرد.

مجیدی: محمد کاسبی عاشق اهل بیت (ع) بود

در ادامه، مجید مجیدی کارگردان مطرح سینما، ضمن تسلیت درگذشت محمد کاسبی به خانواده و مردم ایران گفت: درگذشت این هنرمند بزرگ انقلاب را نخست به خانواده محترم ایشان، به‌ویژه همسر گرامی‌شان که در طول این پنج سال عاشقانه در کنار محمد عزیز بودند و پرستاری کردند، تسلیت می‌گویم. ما قدردان محبت این بانوی بزرگ هستیم که زیبا پرستاری کردند.

وی در ادامه به ذکر خاطراتی پرداخت و گفت: رفاقت من با محمد کاسبی به اندازه عمر انقلاب اسلامی است. جای‌جای حوزه هنری پُر از نفس و خاطرات محمد کاسبی است. او واقعا گوهر درونی بزرگی داشت؛ خصلتاً با مرام، با معرفت، با اخلاق، با فضیلت و باسواد بود، اما گوهر وجودی او آن‌گونه که باید در جامعه هنری شناخته نشد.

این کارگردان سینمای ایران تصریح کرد: اولین تئاتر انقلاب را با محمد کاسبی در تئاتر شهر به صحنه آوردیم که در چهلم شهادت حسین قشقایی برگزار شد. او دانش‌آموخته دانشگاه هنرهای دراماتیک بود و از معدود هنرمندانی بود که تحصیلات آکادمیک داشت و فرهیخته بود.

مجیدی افزود: بازیگری در خون کاسبی بود. هرچند آثار ارزشمندی در دهه ۶۰ داشت، اما دغدغه اصلی‌اش مسائل اجتماعی و انقلاب بود. فیلمی در سال ۱۳۶۸ ساخت به نام شنا در زمستان که من در آن بازی کردم. آن فیلم هنوز از تلویزیون پخش می‌شود و تأثیرگذار است. چند سال بعد نیز من فیلم بدوک را در سیستان و بلوچستان ساختم که محمد کاسبی در آن بازی کرد. ما و نگاه‌مان را آن زمان تاب نیاوردند و محمد نتوانست ادامه دهد و کارگردانی کند. من کوچ کردم، اما کاسبی ماند و تلاش کرد تا هنر انقلاب را در حوزه هنری نگه دارد.

خوش‌غیرِ سینما تشییع شد/ مجید مجیدی: او عاشق اهل بیت بود

وی ادامه داد: او آدم دغدغه‌مندی بود که هیچ‌گاه نبرید و هیچ‌گاه از باورهایش دست نکشید. حتی در بیماری، دائما نگران مردم و انقلاب بود و هیچ‌گاه خواسته‌ای شخصی نداشت. ساده زندگی می‌کرد و خودش را وقف مردم کرده بود و دوست داشت آثاری برای مردم بسازد.

مجیدی تأکید کرد: درود می‌فرستیم بر این مرد هنر انقلاب که ایستاد و در بستر بیماری هم امیدوار بود و پیام‌های زیبا و رو به جلو می‌فرستاد. او سلوک معنوی عجیبی داشت، عاشق اهل بیت بود و ارادت ویژه‌ای به امام رضا (ع) داشت؛ به مولا امیرالمؤمنین و اباعبدالله الحسین (ع) عشق می‌ورزید. امیدوارم اشک‌هایش برای امام حسین موجب شفاعتش شود.

وی در پایان گفت: محمد عزیز! سلام ما را به سید مرتضی آوینی، سید حسن حسینی، ابوالفضل عالی، شهید اکبر قدیانی و قیصر امین‌پور برسان و بگو دلتنگتان هستیم. امیدواریم روح بزرگ تو با اولیای خدا محشور شود.

ده‌نمکی: او ابوذر بازیگری بود

در ادامه، مسعود ده‌نمکی درباره آخرین نقش‌آفرینی محمد کاسبی گفت: کاسبی تنها فردی بود که طی ۱۵ سال گذشته حضورم در سینما، همواره پیامک تبریک برایم می‌فرستاد. آخرین نقش‌آفرینی‌اش در سریال دادستان بود. خودش تماس گرفت و گفت: “در طول این سال‌ها از کسی نقش نخواسته‌ام، اما این نقش برای من است و کسی دیگر نباید بازی کند.” و همین‌طور هم شد.

وی افزود: کاسبی می‌گفت من نه چپم و نه راست، من عدالت‌خواه و انقلابی‌ام و سال‌ها برای این حرف جنگیده‌ام و کتک خورده‌ام. او غیر از بازیگری، نظریه‌پرداز بود. این‌گونه هنرمندان با مرگ فیزیکی‌شان نمی‌میرند؛ زمانی می‌میرند که خانه‌نشین شوند. به‌نظرم او ابوذر بازیگری و سینما بود.

سراج: اجازه بدهیم هنرمند همان هنرمند بماند که بود

در بخش بعدی مراسم، حسام‌الدین سراج گفت: آدم‌ها را خانواده‌شان بهتر از هرکسی می‌شناسند. من این درگذشت را به خانواده و جامعه هنری ایران تسلیت می‌گویم. هنرمندان به عموم مردم جهان تعلق دارند و نباید آن‌ها را محدود کرد. اجازه بدهیم هنرمند همان بماند که بوده است. دیروز فیلمی از کاسبی دیدم که بسیار دوستش داشتم. در پایان فیلم درباره مرگ سخن گفت و گفت: “مرگ به سراغ همه می‌آید، مرا حلال کنید.” نحوه گفتن این جمله به دل من نشست.

دلنوشته دختران محمد کاسبی

در پایان مراسم، سحر کاسبی، دختر مرحوم محمد کاسبی، ضمن خیرمقدم و قدردانی از حاضران گفت: از تمام هنرمندان و مردم که ابراز همدردی کردند، قدردانی می‌کنم. پدر من عاشق ایران و مردم بود. بابت همدردی و دعای خیری که برای پدرم داشتید، سپاسگزارم.

وی سپس دلنوشته‌ای از خود و خواهرش را خطاب به پدرشان قرائت کرد: از گریه لبریزم و از درد مالامال که در همه عمر، شبی به دیرپایی دیشب ندیدم و نداشتم. شب سختِ انتظار، شب خوشِ دیدن تو... هزار بار رفته بودی و من منتظرت مانده بودم که برگردی. هزار شب را بی آنکه پلک ببندم، به صبح رساندم تا کلید بچرخد و در آیی و مرا از خود به در کنی. من بارها آمدنت را به انتظار نشسته بودم، با غصه زیاد می‌آمدی و با آمدنت، غمِ آن همه انتظار از یاد خانه می‌رفت. خانه از حضور تو سبز می‌شد و زمستان به گل می‌نشست، کنار سایه امن حضورت که بهترین جای جهان بود برای دختری که تمام آمال و آرزو و آرمانش پدرش بود. دختر عزیزکرده باباست، پناهگاه امن حضورش در تلاطم ناگزیر جهان.

من با تو تمام می‌شدم، زیر طاقی دست‌هایت، کنار آرامش حضورت، زیر سایه پرشکوه و شوکت مردانه‌ات. چه سخت و چه تلخ گذشت دیشب؛ چه یلدای درازدامنی که نیامد و صبحِ این خانه را نزد. چشمم به در خشکید، دلم یخ کرد، سرم در حسرت شانه‌ات سوخت. تو اما برای اولین بار نبودی و نیامدی که آرامم کنی، نیامدی که کنارت از همه دردها و زخم‌ها کناره بگیرم، نیامدی که غرقِ آبیِ آسمانِ نگاهت شوم.

برای اولین بار نبودی و نیامدی و من زیر آوارِ سخت‌ترین دقیقه‌ها ماندم... من بی‌پدری ندیده بودم، سخت است و اکنون که آزمودم، می‌دانم. فکر می‌کردم از این آشوب سلامت برنمی‌گردم، فکر می‌کردم بی‌تو، محال است سامان یابد کارها. ولی حالا، همین دقایقی که وداع تو را در مجلس اشکِ دیگران دیدم، کنار لبخند کسانی که از «آقا تقی خوش‌رکاب» و «رحمان سه‌درچهار» و «توبه نصوح» و «دو چشم بی‌سو» و «سر دلبران» گفتند، فهمیدم که تو زنده‌ای. همین حالا که دوستانت از خاطراتت گفتند، من با میراث مهر تو زنده‌ام.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار