به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار سپهبد شهید حاج «حسین سلامی» به عنوان یک عنصر متفکر در کنار عنصر فرماندهی خود، همواره در ذهن مخاطب سخنرانیاش برتر و مسطل بروز میکرد. این چهره و فرمانده متفکر و سخنور که از ابتدای دوران دفاع مقدس در قرارگاهها عملیاتی سپاه حضور موثر داشته است و بواسطه ذهن پویا، سخنوری رسا، حفظ قرآن و حجم بالای مطالعه توانایی بالایی در تحلیل مسائل و موضوعات داشت.
یکی از حوزههایی که این فرمانده شهید دفاع مقدس 12 روزه در آن تبحر داشت، تحلیل تاریخ دفاع مقدس هشت ساله از نگاه راهبردی بود. در ادامه تحلیلی خلاصه و کاربردی از این فرمانده شهید در رابطه به علل و عوامل و زمینههای آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله را میخوانید، این سخنرانی در جمعی از دانشجویان نخبه دانشگاه صنعتی شریف و در سالهای گذشته انجام شده، اما بزاخوانی آن به سبب خلاصه و مفید بیان شده موضوعات خالی از لطف نیست.
متن این سخنرانی از فصلنامه «نگین ایران؛ فصلنامه علمی-تخصصی مطالعات جنگ ایران و عراق، شماره ۶۸» مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدتهای سپاه برگرفته شده است.
باید به گذشته خودمان برگردیم
واقعیت آن است که در بیان مسائل و آموزههای جنگ، خلاءزیادی اتفاق افتاده است. در حقیقت، آن طوری که شایسته دفاع مقدس است، جنگ از محدوده زمانی خودش حرکت نکرده تا در امتداد زمان، نسل به نسل منتقل شود.
الآن این احساس وجود دارد که این شکاف بین نسلها و نوعی از بیگانگی نسبت به تاریخ کشور و انقلاب در ذهن نسل جدید، ممکن است ما را از اندوختهها، سرمایهها و میراث ملی بهجامانده از دوران پرشکوه گذشته محروم و جدا کند.
اگر ذهنیت تاریخی جامعهای عوض شود، یا اینکه نوعی بیهویتی تاریخی درون آن پدید آید، معمولاً زمینه ظهور مکاتب و دیدگاهها و اندیشههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بیگانگان برای نفوذ درون ذهن جامعه فراهم میشود.
ما باید برگردیم به گذشته خودمان و آن را مرور کنیم تا ببینیم جامعه ما در یک حادثه بزرگ خارجی، چه رفتاری از خود نشان میدهد.
جنگ بهترین فضا برای تحلیل رفتار ملتها است
میدانید که جنگ، بهترین ابزار برای تحلیل و اندازهگیری رفتار یک ملت در حوادث و بحرانهای بزرگ است. اگر آن واکنش شناسایی شود، ما میفهمیم ظرفیتهای ملی ما تا چه اندازه قادر است در محیطهای بحرانزا عمل کند. ازاینجهت مطالعه دفاع مقدس ارزشمند است.
بازگشت به تاریخ، در حقیقت برای این است که ما برای پرش به آینده، به آموزههای آن نیاز داریم. ما مجبور هستیم یکچند قدم به گذشته برویم تا بتوانیم گامهای بلندتر و مطمئنتر برداریم. ازاینجهت، ما تلاش میکنیم تا آنجایی که مطالعات و معلوماتمان اجازه میدهد، شما را به دفاع مقدس ببریم.
خوب! ما برای تحلیل این جنگ، به چند موضوع اشاره میکنیم:
یکی اینکه زمینهها و ریشههای این جنگ چه بود و اساساً چرا جنگ به وقوع پیوست؟ این یک سؤال اساسی است. از این جهت مهم است که آیا در شروع جنگ، نقش ما یک نقش دفاعی بوده یا یک نقش تهاجمی؟
تهاجمی که عراق به سرزمین ما انجام داد، آیا تصمیم مستقل سیاسی صدام بود یا یک سلسله عوامل منطقهای و جهانی در شکلگیری این جنگ مداخله داشتند؟ بههرحال مهاجم اصلی این جنگ کی بود؟ آیا ما بودیم یا عراقیها بودند یا عراقیها بهاضافه عوامل پنهان پشتصحنه بودند؟ بههرحال عامل اصلی این جنگ کدام بود.
برای اینکه زمینهها و ریشههای این جنگ را درست درک کنیم، سه محیط را بهصورت مختصر مطالعه میکنیم:
۱. محیط بینالمللی را که به هنگام آغاز جنگ وجود داشته؛
۲-محیط منطقهای؛
۳-محیط ملی.
شناخت این سه محیط، به میزان زیادی به درک درست ما از چگونگی وقوع جنگ کمک میکند.
جنگی در دوران جنگ سرد
ابتدا به محیط بینالمللی میپردازیم و این محیط را با چند مشخصه معرفی میکنیم. یکی اینکه جنگ ایران و عراق در دوران جنگ سرد اتفاق افتاد. در دوران جنگ سرد، استراتژی آمریکاییها بر اساس نظریه مهار کمونیسم بنانهاده شده بود و استراتژی روسها هم توسعه متقارنی در امتداد خطوطی بود که آمریکاییها عمل میکردند؛ یعنی آنها هم دقیقاً تلاش میکردند که آمریکاییها را مهار کنند و دامنه نفوذ خودشان را گسترش دهند.
این در واقع فضای بینالمللی آن دوران بود. اما این وضعیت چه تأثیری روی ایران گذاشته بود و ما در آن محیط بینالمللی چه نقشی داشتیم؟ این نقش حائز اهمیت است.
خلاء حضور انگلستان توسط آمریکا پر شد
بعدازاینکه انگلیسیها در سال ۱۹۷۱ رسماً اعلام کردند که از شرق کانال سوئز و خلیجفارس خارج خواهند شد، خلاء قدرتی در این منطقه به وجود آمد که بعداً توسط آمریکاییها پر شد. از این سال تا سال پیروزی انقلاب اسلامی، دکترین منطقهای آمریکاییها در خلیجفارس بر یک نظریه به نام «توی پلاس» به معنای ستونهای دوگانه استوار است؛ دکترین نیکسون به نام دکترین ستونهای دوگانه. این محتوای اصلی سیاست آمریکاییها در خلیجفارس بود.
ستونهای دوگانه نیکسون
البته دکترین ستونهای دوگانه هم در چارچوب دکترین جهانی آمریکاییها برای مهار و پیشگیری از نفوذ کمونیسم قرار داشت.
آمریکاییها که با ۴۸ هزار کشته از جنگ ویتنام خارجشده بودند، قادر نبودند بهصورت مستقیم منافع ملی خود را تعریف کرده و در خلیجفارس حفظ کنند و برای تأمین این منافع مجبور بودند به دو ستون تکیه کنند؛ یعنی ایران و عربستان سعودی، بهعنوان دو رکن از نظام امنیت منطقهای موردنظر آمریکاییها تعریف شدند.
استراتژی آمریکا در منطقه خلیجفارس
استراتژی آمریکا در این منطقه بر چند اساس استوار است: یکی امنیت انرژی؛ یعنی تسلط آمریکا بر انرژی جهان. آمریکا وقتی اینجا بر انرژی تسلط دارد، یعنی بر اروپا و ژاپن تسلط دارد؛ بر منطقه هم تسلط دارد. آمریکا از این طریق قادر است بر بخش عمدهای از جهان تسلط پیدا کند.
دوم: امنیت اسرائیل؛ وقتی آمریکا بر این منطقه تسلط دارد، تحولات امنیتی و نظامی در این منطقه هم با اراده او هماهنگ خواهد شد؛ لذا اسرائیل بهعنوان یک ایالت متصل به آمریکا، یا به عبارتی سرپل و اهرم موازنه قدرت آمریکاییها در منطقه، امنیت پیدا میکند. این هم در واقع، یکی از مؤلفههای اصلی استراتژی تسلط بر نظام امنیت منطقهای آمریکاییها است.
ایران علاوه بر اینکه بر شمال خلیجفارس و دریای عمان مسلط است و بهعنوان کلیدیترین بازیگر در استراتژی امنیت ملی آمریکاییها در این منطقه میتواند ایفای نقش کند، درست در کمربند جنوبی شوروی هم قرار دارد و مانع بزرگی است بین شوروی و خلیجفارس. این هم به ایران قدرت فوقالعاده میدهد.
البته موقعیت ایران از این هم فراتر است؛ ایران پل ارتباطی شرق و غرب عالم است؛ یکی از بزرگترین کریدورهای عبور هواپیماها از شرق به غرب و حتی مسیرهای زمینی شمال به جنوب، ارتباط شمال با دریای آزاد، ایران است.
ایران موقعیت فوقالعاده عجیب و وسعت قابلتوجه دارد؛ ایران یک کشور استثنایی در عالم است؛ یعنی همواره ظرفیت تبدیلشدن به یک قدرت بزرگ را دارد. به همین دلیل آمریکاییها به تقویت قدرت نظامی و اقتصادی شاه بهعنوان ژاندارم منطقه و نایب آمریکا پرداختند؛ موقعیت ایران نسبت به عربستان صعودی برای آمریکاییها خیلی اهمیت بیشتری دارد.
ارتش شاه دقیقاً بهعنوان بخشی از ارتش آمریکا سازماندهیشده بود؛ هم از نظر سازمان لشکرها و یگانها، هم از جهت راهبردهای رزمی و دفاعی. به همین دلیل وقتیکه ملت ایران احساس استقلالطلبیشان را در انقلاب نشان دادند، همه قدرتهایی که از این استقلال متضرر میشدند، یکدفعه هجوم آوردند و تمام تلاشهای خصمانهشان را روی این نقطه متمرکز کردند. اینیکی از زمینههای اصلی وقوع جنگ بود.
شخصیت صدام و ساختار حکومتی او
خوب! ما زمینهها و ریشهها را اجمالاً بیان کردیم. زمینههای تاریخی و ریشههایی را که از گذشته و بهصورت عمیق وجود داشت، صحبت کردیم، اما اینها فقط زمینهها بود و نه تمام دلایل جنگ.
اگر شخصیت صدام را از نظر روانشناسی بخواهید کالبدشکافی کنید، میبینید که در سرتاسر عمر خود در پی قدرت بوده است؛ جوینده قدرتی که نیاز شخصیاش را با مصالح عمومی معاوضه میکند و آن را بهعنوان مصلحت ملی به جامعه خویش تحمیل میکند.
صدام از لحاظ شخصیتی یک آدم ایزوله است؛ بیگانه از واقعیتهاست. شخصیتهایی که به او مشاوره میدهند، نمیتوانند واقعیت را بیان کنند؛ بلکه واقعیت را آن طوری میگویند که او میبیند یا دوست دارد ببیند. صدام همچنین خیلی علاقه دارد او را با شخصیتهایی مثل جمال عبدالناصر، صلاحالدین ایوبی و حتی بیسمارک مقایسه کنند. او درعینحال که فاقد استراتژی است، خود را یک استراتژیست میداند؛ یعنی اینطور نیست که طرح و برنامه مدونی را برای یک موضوع و از کانالهای دمکراتیک و روشهای برنامهریزیشده و ساختاری و مطابق قوانین طی کند؛ ولی قادر است تصمیمات استراتژیک بگیرد.
ساختار حکومتها هم مثل شخصیت رهبران این کشورها، در استراتژی سازی جنگی خیلی مؤثر است. یعنی در کشوری مثل عراق که سبک حکومت آن کاملاً اقتدارگرا و مستبدانه است و تمام عوامل قدرت در یک نفر متمرکز میشود، یعنی او صاحب همهچیز است و بقیه نهادها تقریباً بهصورت سمبلیک و تشریفاتی عمل میکنند. در اینگونه کشورها، احتمال اقدام به جنگ، بیش از سایر کشورهاست؛ رهبران خود را در سازوکارهای قانونی و اخذ مجوز از نهادهای ذیصلاح حکومتی، مانند مجلس محدود نمیکنند؛ وقتی کسی مثل صدام تصمیم به شروع یک جنگ بگیرد، اساساً نهادی نیست که مانع او بشود.
علاوه بر این، برای آغاز یک جنگ، یک رهبر سیاسی حتماً صحنه بینالمللی را میبیند و آن را ارزیابی میکند؛ به محیط منطقهای و به شرایط داخلی هم نگاه میکند.
تصاویری که از وضعیت منطقهای و بینالمللی عراق خدمت شما ارائه دادم، معمولاً اشتهای کسی مثل صدام با این شخصیت روانی و با این سبک از قدرت را تحریک میکند؛ بهخصوص وقتیکه چراغ سبزهای بینالمللی روشنشده باشد.
در آغاز جنگ هشتساله هم تطابق بین انگیزههای ملی برای عراق فراهم بود. این خیلی کمک میکند به اینکه جنگی شروع بشود یا نه؛ یعنی وقتی میان انگیزههای بینالمللی و ملی انطباق و هماهنگی وجود داشته باشد، هم استراتژی تهاجمی شکل میگیرد و هم قدرت بازدارندگی طرف مقابل تهییج میشود و به این دلیل میشود گفت این جنگ با این مشخصات شروع شد.
اهداف صدام از حمله به ایران
اما عراقیها چه اهدافی را در جنگ جستوجو میکردند؟ صدام با همین مشخصاتی که خدمت شما گفتیم، دنبال چه هدفی بود؟
(در نزاع با ایران) همواره ادعای عراق این بوده که تمام اروندرود متعلق به عراق است. عراق مرز بسیار اندکی با ساحل خلیجفارس دارد. عراق دستیابی آزاد و امنی به خلیجفارس ندارد. بااینکه کشوری است که در سواحل خلیجفارس واقعشده، ولی تقریباً شبیه به کشور محاط در خشکی است؛ به این کشورها اصطلاحاً میگویند قفلشده در خشکی.
عراق یا از طریق خور عبدالله به خلیجفارس و دریا راه دارد که یک ساحل آن در کنترل کویت و تنها یک ساحل آن در اختیار عراق است و یا از طریق اروندرود که ساحل شرقی آنهم در اختیار ما است. این هم دستیابی آزاد و مطمئنی به خلیجفارس نیست. در این انتها، دو پایانه مرزی از عراق وجود دارد؛ بافاصله ۱۰ کیلومتری از همدیگر؛ اسکلههای الامیه و البکر، با فاصله حدود ۳۵ کیلومتر از دهانه فاو و خلیجفارس.
خطوط لوله نفت عراق از بندر فاو و دریا به این اسکلهها منتقل و از این طریق صادر میشود. کشوری که به دریای آزادراه نداشته باشد، ازنظر موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومی دچار مشکلات خیلی سنگینی میشود. عراق همیشه علاقه داشته از این تنگنا و مضیقه و از این محدودیت جغرافیایی خارج بشود؛ بنابراین خروج از این محدودیتها و تنگناهای ژئوپلیتیک، تقریباً به یک رؤیا، به یک آرمان و هدف ملی در سیستم سیاسی عراق تبدیلشده است.
پس میتوانیم بگوییم که یکی از اهداف عراق از حمله به ایران، رفع محدودیتها و تنگناهای جغرافیایی و قرار گرفتن در یک موقعیت ژئواستراتژیک برتر بوده است تا بتواند همه ظرفیتهای لازم را برای تبدیلشدن به یک قدرت منطقهای پیدا کند.
وقتی بعد از انقلاب اسلامی، ایران از ایفای نقش کلیدی موازنه کننده قدرت خارج شد، آمریکاییها تلاش و تمرکزشان را روی عراق قراردادند. عراق و آمریکا بهتدریج فاصله هاشان کوتاه و کم شد تا اینکه درست در سطح استراتژیک برخورد با جمهوری اسلامی ایران، دریک سطح قرار گرفتند و خیلی دیدگاههایشان با همدیگر منطبق شد.
تا سال ۱۹۸۴، عراقیها با آمریکاییها رابطه رسمی سیاسی نداشتند؛ سفارتخانهها بسته بود؛ ولی سه سال بعد از جنگ، رابطه عراقیها با آمریکاییها برقرار و سفارتخانهها بازگشایی شد. در سال پایانی جنگ، عراق بزرگترین شریک تجاری آمریکا در مواد غذایی شد.
گزینههای پیش روی صدام
صدام از این خلاء قدرتی که در این منطقه به وجود آمد استفاده کرد و قصد داشت که آن خلاء رهبری را پرکند. بههرحال صدام اگر میخواست بهعنوان قدرت شاخص و چهره برجسته در دنیای عرب مطرح بشود، نیاز داشت که یک کار بزرگی انجام بدهد و آن کار بزرگ، در دو یا سه شکل قابل تحقق بود؛ البته ازنظر ما سه گزینه داشت؛ ولی او بیشتر به سمت دو موضوع رفت.
چون فقط در چارچوب خواست آمریکاییها میتوانست در این منطقه عمل کند؛ پس سهراه داشت:
یا به ایران حمله کند، یا به کویت یا به اسرائیل. به اسرائیل نمیتوانست حمله کند، چون در چارچوب راهبرد آمریکاییها میبایست حمله کند. پس دو راه داشت: کویت و ایران، کویت هم باز مسیری بود که به آمریکا منتهی میشد. این هم درواقع راهحل اهداف عراق نبود؛ بنابراین ایران با آن شرایطی که مطرح کردیم، بهترین موقعیت را برای حمله عراق فراهم کرد و بهاینترتیب حمله عراق به ایران در ۳۱ شهریورسال ۱۳۵۹ آغاز شد.
انتهای پیام/ 119