به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، امروز چهارشنبه ۲۳ مهر مصادف با سالروز شهادت آیت الله عطاءالله اشرفی اصفهانی، سومین شهید محراب است؛ مجاهد اندیشمندی که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در وصفش فرمود این شهید عزیز را در مدت ۶۰ سال آشنایی «به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح میشناسم».
اینک در چهل و سومین سالروز شهادت سومین شهید محراب با نگاهی بر کتاب «مسافر تنها» که به قلم کیوان امجدیان در ۸۶ صفحه به چاپ رسیده، با روایت داستانی زندگی این مرد مجاهد همراه میشویم. کتاب مسافر تنها به عنوان یازدهمین جلد از مجموعه کتابهای قهرمانان انقلاب است که توسط انتشارات سوره مهر برای نوجوانان و جوانان منتشر شده است.
داستان از آنجا آغاز میشود که یک خانواده ژاپنی به ایران سفر میکنند تا با فرهنگ ایران و زبان فارسی بیشتر آشنا شوند و در مسیر فرودگان تا منزل میزبان، نام خیابان اشرفی اصفهانی، توجه آنان را به خود جلب میکند و همین مساله بهانهای میشود تا داستان زندگی این شهید در لابه لای سفر این خانواده ژاپنی پررنگ شود.
نویسنده در روایت خود تلاش میکند تا ضمن این که خواننده را با برخی مفاهیم دینی آشنا میکند، به زوایای پیدا و پنهان زندگی شهید اشرفی اصفهانی بپردازد. مثلا وقتی پسر خانواده ژاپنی که «یوکی» نام دارد، از معنای کلمه «سادات» سوال میکند، در پاسخ میشنود که «سادات جمع کلمه سید است؛ یعنی کسانی که از نوادگان پیامبر (ص) هستند» یا واژه «اجتهاد» به معنای به دست آوردن احکام دینی از منابع دین مثل قرآن و حدیث توسط کارشناسان دینی ذکر شده یا کلمه «مقلد» که برای پدر یوکی، کمی ناآشنا بود، یوکی توضیح میدهد «هر مسلمانی باید در مسائل دینی از یک مرجع، یعنی عالم دینی پیروی یا تقلید کند که به آن عالم دینی مرجع گفته میشود.»
این خانواده ژاپنی در سفر به ایران، علاوه بر بازدید از مکانهای تاریخی و فرهنگی به نهادهایی همچون فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بنیاد ایرانشناسی و انجمن آثار و مفاخر ایران هم سرمی زنند تا بیشتر با نام آوران ایران همچون سعدی، بوعلی سینا، کمال الملک، باباطاهر و صائب تبریزی آشنا شوند و وقتی زندگی نامه شهید اشرفی اصفهانی را از زبان میزبان میشنوند که در دوران نوجوانی برای تحصیل در حوزه علمیه هر هفته، میان اصفهان و زادگاهش ۱۲ کیلومتر پیاده روی میکرده، آنها هم هوس میکنند که یک روز به پیاده روی در یک مسیر ۱۲ کیلومتری بپردازند.
گوشههایی از زندگی پر فراز و نشیب اشرفی اصفهانی در بخشهای مختلف این روایت داستانی آمده است؛ از تلاش این شهید محراب برای کسب علم و تقوا تا مبارزه با رژیم طاغوت در کرمانشاه یا از زندانی شدن در ۷۴ سالگی تا حضور در جبهههای جنگ در کنار رزمندگان دفاع مقدس.
در صفحه ۵۸ کتاب آمده است:: یوکی داد میزند و میگوید «اوه... او یک جنتلمن بود.» بابا میخندد و میگوید «علاوه بر این ها، آیت الله اشرفی از آغاز جنگ تحمیلی، حسابهای بانکی متعددی برای کمک به امور جنگ و تدارکات آن باز کرد. در یک شماره اختصاصی در صندوق تعاون اسلامی کرمانشاه، بیشتر از دو میلیون تومان جمع آوری شد. حساب مشترک با استاندار در بانک استان، همچنین حساب مشترکی با جامعه روحانیت برای کمک به جبهه و مهاجران جنگ نیز باز باشد که پول زیادی جمع آوری شد و در اختیار جبههها و مهاجران قرار گرفت. مادر که یاد روزهای جنگ افتاده، آهی میکشد.
بابا ادامه میدهد «بعد از طرح بازسازی مناطق جنگی و استقبال مردم ایران از آن، آیت الله اشرفی در تلگرافی به امام پیشنهاد بازسازی شهر گیلان غرب را از سوی مردم کرمانشاه داد.» پدر یوکی میپرسد «او چگونه این کار را انجام داد؟» بابا میخواند «شماره حساب مشترکی از طرف او و استاندار کرمانشاه در بانک استان افتتاح و کمکهای نقدی مردم به این حساب واریز شد. بعد از جمع آوری کمک ها، بازسازی گیلان غرب سریعا انجام و در شهریور سال ۶۱ با حضور او و چند نفر از شخصیتهای کشور، شهر گیلان غرب بازگشایی شد و مدرم این شهر به خانه و زندگی خود برگشتند».
آشنایی با آثار شهید اشرفی اصفهانی اینگونه در صفحه ۶۲ کتاب آمده است: مادر میپرسد «کتابی هم از او به جا مانده است؟» بابا چند صفحهای ورق میزند و میخواند «آیت الله اشرفی، نوشتههای زیادی در زمینه علم فقه، تفسیر، اخلاق، اصول عقاید و غیبت امام زمان (عج) دارد که متاسفانه همه آنها چاپ نشده است. برهان قرآن در علوم قرآنی یکی از آثار ارزشمند اوست که که به چاپ رسیده است.» یوکی یکی از کتابها را برمی دارد و با هم مشغول تماشای عکس هایش میشویم. یکی از آنها را به مادرش نشان میدهد. مادر یوکی رو به بابا میکند و میپرسد «رفتار او چگونه بود؟ از رفتار او بگویید» بابا گفت «یکی از اطرافیان آیت الله اشرفی میگوید او هیچ وقت از خود ادعایی نداشت و در برابر همه افراد، خود را پایینتر میدانست. اگر گوینده در جمعی از او تعریف میکرد، ناراحت میشد و بعد از سخنرانی به گوینده میگفت که آنچه گفتی در من نبود».
آخرین لحظات زندگی این شهید محراب به نقل از پسرش در صفحه ۷۶ اینگونه روایت شده است: یکی از روحانیان کرمانشاه میگفت «من در بیمارستان تا آخرین دقایقی که قلب پدرت هنوز میزد، در کنار تختشان ایستاده بودم و ذکر "حسین حسین" را تا آخرین لحظه حیات از ته دل ایشان میشنیدم...» مدتی قبل از شهادت، پدرم احساس کرده بود که به شهادت خواهد رسید. چند بار به اطرافیان فرموده بود «این منافقان، دست از سر من برنمی دارند. من حتما شهید میشوم، اما خدا کند که در آن لحظه کسی از اطرافیان شهید نشود.» او به آرزوی خود رسید و در آن صحنه، غیر از خودش، هیچ کس به شهادت نرسید.
نگاهی به زندگی نامه شهید اشرفی اصفهانی
عطاء الله اشرفی اصفهانی در سال ۱۲۸۱ در خمینی شهر اصفهان دیده به جهان گشود، دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش و در محله خوزان خمینی شهر سپری کرد و پس از گذراندن دوره مکتب خانه برای تحصیل در حوزه علمیه عازم اصفهان شد. دورههای مقدماتی و سطح فقه و اصول را نزد اساتیدی، چون سیدمهدی درچهای و سیدمحمد نجفآبادی به پایان رساند و دوره عالی و اجتهادی فقه و اصول را در قم نزد بزرگانی، چون عبدالکریم حائری یزدی، سید محمد تقی خوانساری، سید صدرالدین صدر، سیدمحمد حجت، سیدحسین طباطبایی بروجردی و امام خمینی (ره) فرا گرفت.
او که سالهای متمادی عمر خویش را در پیشبرد هدفهای انقلاب سپری کرد و تجلی بخش راه و اندیشه امام خمینی (ره) در جنگ تحمیلی و سنگر نماز جمعه بود؛ در سالهای منتهی به پیروزی شکوهمند انقلاب در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ رهبری مردم کرمانشاه را در مبارزه علیه شاه و نظام استبدادی بر عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ با حکم امام خمینی (ره)، امام جمعه کرمانشاه شد و حوزه خواهران را در این شهر راهاندازی کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و با سخنرانیهای خود، روحیه رزمندگان اسلام را تقویت میکرد.
منافقان در سه مرحله طرح ترور او را طراحی و اجرا کردند که در ۲ مرتبه نخست به شکست منجر شد. سرانجام منافقان در نماز جمعه در ۲۳ مهر ۱۳۶۱ خورشیدی توانستند اشرفی اصفهانی را هنگامی که خطبه نخست نماز را آغاز کرده بود با انفجار نارنجکی به شهادت برسانند.
پیکر شهید اشرفی اصفهانی در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. البته ۲ قبر منتسب به او وجود دارد. امام خمینی (ره) بعد از شهادت اشرفی اعلام کردند که، چون وی در کرمانشاه به شهادت رسیده، در همانجا به خاک سپرده شود در حالی که خودش وصیت کرده بود که او را در کنار شهدای دفاع مقدس در تخت فولاد اصفهان به خاک بسپارند که البته همین طور هم شد، اما بعد از خاکسپاری و پس از چند روز لباسهای خونآلود وی که بخشی از بدنش هم درون آن وجود داشت را به پسرش دادند که امام خمینی (ره) فرمودند که آنها را در کرمانشاه به خاک بسپارید.
امام خمینی (ره) درباره شهادت اشرفی اصفهانی فرمودند: منافقین فردی را از ما گرفتند که آزارش به موری نرسیده بود. این شهید عزیز محراب از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والا مقام بوده و هستم. ایشان را قریب ۶۰ سال میشناختم. او از مصادیق بارز رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود.
انتهای پیام/ 112