به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، دشمن در شب جمعه ۹ آبان ۱۳۵۹ با عبور از میدان تیر، واقع در سمت راست جاده آبادان- ماهشهر و پیش روی به طرف بیابان و نخلستان منطقه ذوالفقاری، روی رودخانه بهمن شیر، پل زد و اولین ستون از نیروهای خود را با استفاده از غفلت مدافعان آبادان، از منطقه ذوالفقاری و قبرستان شهر، وارد آبادان کرد.

دشمن قصد داشت ابتدا با نیروهای پیاده، سرپلی را در آبادان تصرف کند و سپس نیروهای زرهی و مکانیزه خود را وارد شهر سازد. نیروهای حاضر در مساجد و عموم نیروهای غیر نظامی موجود در شهر، همراه تعدادی از نیروهای زبده سپاه آبادان، به مقابله تن به تن با ورزیدهترین نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق پرداختند و در حالی که دشمن رو به شکست بود، نزدیک ظهر نیروهای گردان۱۵۳ به فرماندهی سرهنگ منوچهر کهتری وارد منطقه شدند و نیروهای حاضر را حمایت و هدایت کردند.» ۱
روایت سردار مرتضی قربانی؛ فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس
«سردار مرتضی قربانی از فرماندهان اصلی و محوری حماسه ذوالفقاری، درباره نحوه ورود خود و نیروهایش به این نبرد چنین میگوید:
روز پنجم یا ششم آبان، یعنی دو روز بعد از سقوط خرمشهر که یک گروه چهل نفره که بیشترشان بچههای اصفهان بودند و البته تعدادی از بچههای قمی، کرمانی و مازندرانی هم در میان آنها بود، به فرماندهی عزت الله شمگانی و برادرمان آقای خیری از سیستان و بلوچستان به منطقه آبادان آمدند که بخاطر درگیری در آنجا، از تجربیات نسبتا خوبی برخوردار بودند.
آن موقع من و تعدادی از بچههای اصفهان که در درگیریهای خرمشهر، خیلی هاشان زخمی شده بودند، در هتل کاروانسرای آبادان مستقر بودیم و تازه سه قبضه خمپاره انداز ۱۲۰میلی متری از سرهنگ حسنی سعدی آن هم با وساطت شهید اقارب پرست و سرگرد شریف النسب که از درگیریهای خرمشهر ما را میشناختند، تحویل گرفته بودیم.
چون خرمشهر تازه سقوط کرده بود و ما هیچ خطی نداشتیم، آنجا در هتل کاروانسرا مستقر شدیم. بعد از آمدن بچهها از سیستان و بلوچستان، بنده فرماندهی آنها ر ا برعهده گرفتم. این نیروها بخاطر اینکه آبادان محاصره شده بود، از راه دریا و با لنج، خودشان را به آبادان رسانده بودند. ما نیروها را دسته بندی کردیم؛ یعنی حدود ۱۵ نفر را به فرماندهی آقای خیری که دوره ادوات را گذرانده بود، به امور خمپارهها گماردیم و بقیه را به صورت نیروی پیاده سازماندهی کردیم.
روز هشتم حدود ساعت ۱۲ شب بود که از طرف سپاه آبادان، خبر دادند، نیروهای عراقی در منطقهای به اسم ذوالفقاری، وارد آبادان شدهاند. صبح زود با توجه به اطلاع رسانی شخصی به نام دریا قلی سورانی که در همان محل یک اوراق فروشی داشت، بچههای بسیج مسجد حضرت رسول (ص)، در همان منطقه ذوالفقاری از ماجرا خبر دار شده، همان بچهها که تعدادشان فکر میکنم حدود ده، پانزده نفر بود، جلو حرکت عراقیها را میگیرند.
در این درگیری عراقیها زمین گیر شده و وقتی ما صبح هنگام خودمان را به آنجا رساندیم، بچههای مسجد توانسته بودند عراقیها را تا کوره پز خانههای بیرون از نخلستان، عقب برانند.
صبح که ما میخواستیم به طرف ذوالفقاری برویم، هیچ وسیلهای نداشتیم. نیروهای خود ما و نیروهائی که از سیستان و بلوچستان آمده بودند؛ روی هم میشدیم یک گروهان. رفتیم یک آمبولانس قراضه پیدا کردیم و یک کفی و اتوبوس قراضه هم از شرکت نفت گرفتیم و بچهها را سوار کرده و به همراه نیروهای سرهنگ کهتری که آنها هم در حد یک گروهان بودند، راهی ذوالفقاری شدیم.
بچههای ادوات هم مهمات و خمپاره اندازها را با یک ماشین سیمرغ که از قبل تحویل گرفته بودند، بارکرده و به منطقه نبرد وارد شدند.
توی جاده خسرو آباد، به پاسگاه خسرو آباد که رسیدیم، برادران خیری، نوری و عشوری (که این دوتا شهید شدند) را گذاشتیم توی خانههای سازمانی، پای سه قبضه خمپاره انداز، به آنها نقطه دادیم و گفتیم که مثلا اینجا هدف است. آنها ادوات را گرابندی کردند و بدون دیدبان شروع کردند به روانه کردن گلوله.
بعد هم خودمان با برو بچه هائی که پیاده بودند به همراه سرهنگ کهتری، روانه نقطه نبرد شدیم. از نقطه نظر نظامی، بهترین تاکتیک این بود که ما از سمت نخلستانهای ذوالفقاری به طرف لبه آب برویم و بعد به سمتی که دشمن پل زده بود، شروع به حرکت کنیم تا به آن نقطه برسیم، پل عراقیها ر ا بگیریم و منهدم کنیم.
البته ما هیچ نمیدانستیم که دشمن با چه استعدادی وارد این نبرد شده بود. ما حرکت کردیم و خیلی زود درگیر شدیم. نیروهای کهتری از سمت راست حرکت کردند و ما هم از سمت چپ.
فانتوم نیروی هوائی هم آمد و پل عراقیها را منهدم کرد. آنها یک پل جی. اس. پی زده بودند؛ یک تعداد نفربرهائی که هم توی آب میتوانست نفر حمل کند و هم با بستن آنها به هم، یک پل سریع برای عبور تجهیزات سنگین درست میشد.
تجهیزات عراقیها خیلی کامل بود. عراقیها پل را شب قبل زده و توانسته بودند دو گردان نیرو وارد کنند. حدود سیزده دستگاه تفنگ ۱۰۶ میلی متری و جیپ نظامی عبور داده بودند و یک عدد بلدوزر و کانال کن که میتوانستند در کانال کنده شده مستقر بشوند و برخی تجهیزات دیگر.
در آنجا با توجه به اینکه پدافند عراقیها خیلی زیاد و قوی بود، خلبانان نیروی هوائی کار بزرگی کردند و توانستند یکی از پلها را منهدم کنند؛ در نتیجه ارتباط این طرف رودخانه (بهمن شیر) با آن دست آب قطع شد و وقتی ما به آنجا رسیدیم؛ دیدیم که نیروهای عراقی از این نفربرهای آبی دارند برای حمل نیرو و تجهیزات استفاده میکنند.
ما حدود دم عصر به این نقطه یعنی پل منهدم شده دشمن رسیدیم. ما همان جا دو، سه نفر شهید دادیم؛ از جمله اسکندر قلی زاده (به گمانم) و ربانی، همین جا شهید شدند.
به هر حال نیروهای پیاده ما، هم ادواتمان و هم برادران سپاه و ارتش، نیروهای سرهنگ کهتری، گروهان سپاه خود من و نیروهای مردمی و فدائیان اسلام که اینجا بودند و از آن طرف هم، نیروی هوائی ارتش که اینجا را زد.
در حقیقت خداوند یک عملیات هماهنگ و زیبا را در اینجا شکل داد. البته نیروهای سرهنگ کهتری، یک گروهان بود و یک گروهان را نیز دریکی از مدارس آبادان در احتیاط گذاشته بود. یک گروهانش نیز زیر پل خرمشهر مستقر بود برای پدافند از پل.» ۲
روایت (شهید) حمید قبادی نیا، مسئول بسیج آبادان
«عراقیها که تا اینجا ۵۰-۶۰ کیلومتر، داخل خاک ما نفوذ کرده بودند، الان در بد وضعی قرار داشتند. مقاومت و شجاعت بچه ها، عراقیها را متعجب ساخته بود. بچهها تا آنجا که در توان داشتند، کار کردند، حتی بعضی از نیروهای مساجد دست خالی آمده بودند و اسلحه بچه هائی را که شهید یا زخمی میشدند، برمی داشتند و میجنگیدند.
تعدادی از نیروها به نزدیکی پل شناوری که عراق نصب کرده بود، رسیدند. همزمان با تاریک شدن هوا و جزر آب، پل در دو سمت ساحل رودخانه به گل نشسته بود، بچهها هم بلدوزری را که میخواست از روی پل بگذرد، با آر. پی. جی زدند. به دنبال آن سایر ادوات و و سایلی که قصد عبور از پل را داشتند، متوقف شدند؛ به این ترتیب راه پل به کلی مسدود و عقبه نیروهای عراقی قطع شد.
با پیش آمدن چنین وضعیتی، نیروهای عراقی ناامیدانه به مقاومتهای پراکندهای دست زدند؛ عدهای هم تسلیم شدند و یا به قصد فرار خود را به (رود) بهمنشیر انداختند. به طور کلی، چون در محاصره قرار گرفته بودند و رعب و وحشت سهمگینی بر آنها افتاده بود، قادر به جنگیدن نبودند.
به روایت یاسر مهربان
صبح فردای آنروز، وحشت عجیبی بین عراقیها افتاده بود، چون راهی نداشتند، خود را به آن طرف آب برسانند و بسیاری از نیروهایشان به هنگام فرار از پشت تیر خورده بودند. صبح سلاحهای باقی مانده از دشمن را جمع آوری کردیم و به پاکسازی بقایای نیروهای عراقی در میان نخلستانها پرداختیم و تا چهار-پنج روز بعد از عملیات، جسد آنها را از آب میگرفتیم.» ۳
منابع:
۱-سلیمانی خواه، نعمت الله، این سوی اروند جائی برای دشمن نیست، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۳، ص ۳۷۵،
۲-سلیمانی خواه، نعمت الله، دشمن، پشت دروازههای شهر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰ صص ۴۵۶،۴۵۷، ۴۵۸،
۳-لطف الله زادگان، علیرضا، روزشمار جنگ ایران و عراق: هویزه آخرین گامهای اشغالگر، (جلد۱۱)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ سوم، ۱۳۸۷، صص ۷۸،۷۹
انتهای پیام/ 112