ده سال عشق، یک عمر دلتنگی؛ داستان زندگی همسر شهید اسماعیل غلامی

در دل باران‌های نقره‌ای رشت، پای صحبت بانویی نشستیم که سال‌هاست نامش در هیاهوی شهر گم شده، اما زندگی‌اش کتابی از صبر و شجاعت است. رقیه سعادتی، همسر شهید اسماعیل غلامی، زنی که چهار فرزندش را بعد از شهادت همسر با قلبی پر از ایمان بزرگ کرد.
کد خبر: ۷۹۷۸۸۳
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۴ - 06December 2025
به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، باران‌های نقره‌ای رشت پس از چند ماهی باریدن گرفته بود و هوای سرد آذر ماه، در سالروز وفات حضرت‌ام البنین روز تکریم از مادران و همسران شهدا ما را میهمان خانواده شهیدی می‌کرد که برای اولین بار اسمش را شنیده بودم؛ همسر شهید «اسماعیل غلامی».
ده سال عشق، یک عمر دلتنگی؛ داستان زندگی همسر شهید اسماعیل غلامی
به اتفاق رئیس مددکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان و جمعی از کارکنان شرکت نفت به منزل همسر شهیدی در خیابان نود و پنج گلسار می‌رفتیم؛ من در این دیدار به سراغ همسر شهیدی می‌رفتم که هیچ شناختی از او نداشتم، می‌رفتم با همسر شهیدی آشنا شوم که سال‌ها برای حفظ و حراست از این انقلاب مجاهدت‌ها کرده بود.
 
ماشین که به خیابان نود و پنج گلسار رسید، دانه‌های درشت باران شدت گرفت و این نعمت الهی بر سر و صورت ما نشست؛ با همراهی راننده به دنبال آدرسی که داشتیم، می‌گشتیم. به ساختمان‌های بلند خیابان ۹۵ که بر افراشته بودند نگاه می‌کردم. نگران این بودم که نکند دیر شود و سر ساعت به منزل شهید نرسم و همسر شهید انتظار آمدن ما را بکشد.
 
به اتفاق دیگر همراهان آدرس را پیدا کردیم و زنگ خانه را که زدیم با آسانسور به طبقه پنجم منزل شهید رسیدیم که بانویی باوقار و نجیب به استقبال مان آمد؛ بانویی که همه ما را در آغوش گرفت و از ما استقبال کرد. دست‌های سردم که در دستانش گذاشتم گرمای عجیبی در وجودم نشست. در نگاه اول آرامش و وقار و حجب و حیایش من را جذب کرد. همراه ما سه کارمند مرد از شرکت نفت استان هم بودند.
 
 بر روی مبل‌ها که نشستیم همسر شهید سراغ استکان‌های چای رفت و در فنجان‌های سفید و زیبایش که نشان از سلیقه ایشان بود برای ما چای ریخت که در این روز سرد بارانی حسابی به ما چسبید. فنجان‌های چای که در دستان ما قرار گرفت همسر شهید شروع کرد به صحبت از نوه دوساله‌اش؛ از شیطنت‌ها و بازیگوشی‌های نوه دختری‌اش که «آیهان» نام داشت. از حس شیرین مادر بزرگی‌اش گفت و شروع کرد به صحبت از ۴ نوه زیبایش.
 
«رقیه سعادتی» بانوی ارتشی شهید «اسماعیل غلامی» با وقار و با طمانیه خاص از زندگی مشترک با همسر شهیدش گفت. در حین خوردن چای بودیم که همسر شهید به آشپزخانه رفت و با ظرف بزرگی از میوه‌های پاییزی ما را شرمنده کرد و میوه را به سمت ما تعارف کرد. در همین لحظه برای اینکه از شهید «اسماعیل غلامی» بیشتر بدانم اسم شهید را در سایت جست‌و‌جو کردم؛ بجز اسم و تاریخ تولد و رده نظامی‌اش هیچ مطلبی از شهید نبود. دو سه بار جست‌و‌جو کردم، اما به نتیجه نرسیدم.
 
خانم سعادتی که دوباره روبروی ما نشست از زندگی مشترک ده ساله‌اش با شهید گفت؛ از همسر عزیزش که متولد دوم فروردین ۱۳۳۰ در روستای «جیر کوهی خشکیبجار» رشت بود و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی پس از اتمام سربازی به جهت علاقه‌اش وارد ارتش می‌شود. با پیروزی انقلاب با هم محلی خود «رقیه سعادتی» ازدواج می‌کند. همسر شهید از اخلاق و رفتار فوق العاده و زندگی ساده و شیرین با همسرش می‌گوید و از اینکه در ده سال زندگی با اسماعیلش صاحب چهار فرزند می‌شود. با احساس خاصی صحبت می‌کند و می‌گوید از زندگی با همسرم صاحب چهار فرزند شدم؛ طاهره، زهره، ابراهیم و مونا. هنگام شهادت همسرم، دختر بزرگم ۸ ساله و دخترکوچکم مونا ۷ ماهه بود.
 
خانم سعادتی در ادامه از دختر کوچکش مونا می‌گوید و از اینکه با پدرش هیچ عکسی ندارد خیلی اظهار ناراحتی می‌کند. 
 
از همسر بزرگوار شهید می‌خواهم که بیشتر از زندگی و تربیت فرزندانش بگوید؛ نگاهش را به سمت من چرخاند و گفت: من اگر از زندگی و تربیت ۴ فرزندم برای نسل امروز بگویم فکر می‌کنند همه افسانه است و باور ندارند.
 
او از تربیت ۴ فرزندی می‌گوید که پس از شهادت همسرش در سال ۱۳۶۷ آنها را با چه مرارت‌هایی در روستا نگه می‌دارد و ۶ سال در کنار پدر و مادرش می‌ماند، اما به دلیل تحصیل و تربیت بچه‌ها به رشت می‌آید و در خانه‌ای ویلایی و در تنهایی فرزندانش را زیر بال و پر می‌گیرد و بزرگ می‌کند. 
 
او با افتخار از سه دخترش که همگی تحصیلات عالی دکترا و مهندسی را دارند و از یگانه پسرش که شاغل در شیلات استان است می‌گوید؛ از اینکه توانسته چهار امانت شهید را به شایستگی بزرگ کند، احساس رضایت می‌کند. 
 
از تحصیلات خودش می‌پرسم، می‌گوید تا پنجم نهضت سواد آموزی درس خوانده؛ یک آن تعجب کردم از اینکه مادر از سواد آن چنانی برخوردار نبوده، اما توانسته فرزندان موفق تحویل جامعه بدهد و خودش حین صحبت خوشحال است که فرزندانش به سرانجام خوشی رسیده‌اند.
 
به یاد جملاتی از مقام معظم رهبری می‌افتم و رشادت‌هایی که همسران و مادران شهدا داشته‌اند را برای شان می‌گوید؛ آنجا که رهبر انقلاب به نقش بی‌بدیل زنان انقلاب اسلامی اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: انقلاب ما انقلاب زینبی است. از اول انقلاب، زنان یکی از برجسته‌ترین نقش‌ها را در این انقلاب ایفا کردند. هم در خود حادثه بزرگ انقلاب، هم در حادثه بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس.
 
نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان، اگر سنگین‌تر و دردناک‌تر و تحمل‌طلب‌تر نبود، یقیناً کمتر نبود. مادری که جوان خودش را، عزیز خودش را، دسته‌گل خودش را هجده سال، بیست سال، کمتر، بیشتر پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به‌طرف میدان جنگ می‌فرستد که معلوم نیست حتّی جسد او هم برخواهد گشت یا نه. این کجا، رفتن خود این جوان کجا؟ کار این مادر، از کار آن جوان اگر بزرگ‌تر نباشد، کوچک‌تر نیست. بعد هم که جسد او را برمی‌گردانند، افتخار می‌کند که بچه من شهید شده. این، حرکت زنانه، حرکت زینب‌گونه در انقلاب ما بود.
 
اگر زنان در این نهضت همکاری نمی‌کردند، انقلاب هم پیروز نمی‌شد. یقیناً اگر زن‌ها در داخل خیابان‌ها و در راه‌پیمایی‌های عظیم حضور پیدا نمی‌کردند، انقلاب پیروز نمی‌شد.
 
در جنگ تحمیلی اگر مادران شهیدان و همسران شهیدان که من افتخار داشته‌ام با هزار‌ها نفرِ اینها از نزدیک نشست و برخاست و گفت‌و‌گو کنم و خصوصیات آنها را مشاهده کنم، ایمان خود، صبر خود، ایستادگی خود، معرفت خود و روشن‌بینی خود در قبال ضایعات جنگ و فداکاری‌های جوانان و مردان را نشان نمی‌دادند، جنگ پیروز نمی‌شد. اگر مادران و همسران شهدا بی‌صبری نشان می‌دادند، شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مرد‌ها می‌خشکید؛ این‌گونه نمی‌جوشید؛ این‌گونه به جامعه طراوت نمی‌داد.
 
به خانم سعادتی می‌گویم شما الگو و اسوه برای زنان و دختران گیلان هستید. شما که پس از شهادت همسرتان با سن و سال بیست و چند ساله توانستید به تنهایی ۴ فرزند را در نبود همسر بزرگ کنید و با تربیت درست اسلامی آنها را تحویل این جامعه بدهید. 
 
خانم سعادتی در ادامه از نگهداری مادر ۹۰ و چند ساله‌اش که توانایی جسمی هم ندارد می‌گوید که در کنار نوه‌هایش از مادر پیر و ناتوانش نگهداری می‌کند.
 
همسر شهید غلامی اسوه صبر و مقاومت است که پس از شهادت همسرش با تعهد همسرانه‌اش بر سر وفای به شهیدش همچنان به زندگی‌اش ادامه می‌دهد و وقتی بر مزار شهیدش در روستای جیرکوهی خشکیبجار می‌رود، با افتخار از ۴ نوه‌اش می‌گوید و با اینکه دست و پاهایش کم توان و کم قوت شده‌اند، اما با قوت به ادامه زندگی‌اش فکر می‌کند.
 
از ایشان می‌خواهم که اگر آلبومی یا وصیت نامه‌ای از شهید دارد برایمان بیاورد؛ می‌گوید وصیت نامه‌ای از شهید بود که پدر شهید آن را نگهداری می‌کرد که با فوت پدر شهید وصیتنامه هم گم شد.
ده سال عشق، یک عمر دلتنگی؛ داستان زندگی همسر شهید اسماعیل غلامی
خانم سعادتی آلبومی برای من آورد که اگر در ابتدا صحبتهایش عنوان نمی‌کرد که شهیدش ارتشی است، به گمانم شهید را بسیجی یا سپاهی می‌خواندم. با نگاه به عکس‌های شهید با خودم گفتم چقدر ایمانش قوی بود و از چهره باوقار شهید می‌بارید که شهادت لایقش بود و آن چهره معنوی‌اش آسمانی بود.
 
با خودم می‌گویم شهید غلامی که ۴ فرزند دلبند داشت و برای بزرگ کردن شان آرزو‌ها داشت و می‌توانست در کنار همسر جوانش زندگی کند و در کادر نیروی زمینی ارتش بماند و به منطقه نرود؛ اما آن حس مسئولیتی که داشت با وجود ۴ فرزند به اهواز می‌رود، آن هم نه به تنهایی که به گفته همسر شهید او هم در کنار همسرش در اهواز بود و آن هنگام که دشمن شروع به بمباران و حملات هوایی می‌کرد، با وجود همه سختی‌ها در کنار او زندگی می‌کرد. 
 
باز به یاد جملات زیبا و تاثیرگذار مقام معظم رهبری می‌افتم و به خانم سعادتی می‌گویم: 
 
اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیرزنان ایران‌زمین نبود، خدا می‌دانست چه بر سر نهال نوپای انقلاب می‌آمد؛ این دلاورزنان بودند که فرزندان جوان و نوجوان خود را برای خط مقدم جبهه آماده می‌کردند و برای دفاع از ولایت، سینه سپر می‌کردند تا یک وجب از خاک مقدس این سرزمین در دست دشمن تا دندان مسلح نیفتد. مادران و همسران شهدا در طول ۸ سال دفاع مقدس حماسه‌های جاویدی ساختند که تاریخ همیشه از آن یاد خواهد کرد. آنان با صبر و استقامت خود دشواری‌ها را تحمل کردند و هم‌اکنون نیز در تمام عرصه‌های مختلف کشور، حضوری پررنگ دارند و دیگر بانوان کشور را پیوسته به این حضور تشویق می‌کنند.
 
نشستن پای صحبت‌های بانوی صبر و ایثار رشتی آنقدر شیرین و ارزشمند بود که یکساعت از زمان گذشت و همراهان برای اینکه به ادامه فعالیت‌های کاری و اداری برسند فیض بهره بردن از صحبت‌های خانم سعادتی را به ما ندادند. به ایشان قول دادم که صحبتهایش را خواهم نوشت و در سایت برای مخاطبان خواهم گذاشت که دیگر دوستداران شهدا با سبک زندگی ایشان آشنا شوند و از این مادر و همسر نمونه شهر و دیار گیل و دیلم و بانوی رنج و برنج آشنا شوند و او را الگو خود قرار دهند.
ده سال عشق، یک عمر دلتنگی؛ داستان زندگی همسر شهید اسماعیل غلامی
با بدرقه خانم سعادتی پیاده در باران رشت قدم می‌زنم و با خودم می‌گویم چه تعداد همسران شهدایی در گیلان داریم که آرام و بی‌صدا و با آبرو پس از شهادت همسرشان در کنار فرزندانشان زندگی کردند و فرزندانی تربیت کردند که خیلی‌ها از این همسران نگفتند و نشنیدند و چقدر مسئولیت ما در قبال این عزیزان زیاد است و چقدر مدیون شهدا و خانواده‌هایشان هستیم.

گزارش از سمیه اقدامی
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها