روایتی از زندگی تا شهادت محمود سرخیلی:

آخرین کلمات محمود قرائت سوره والعصر بود

سوره مبارکه والعصر، «ان الانسان لفی خسر، الا الذین امنوو عملو الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» آخرین زمزمه‌های سرباز امام خمینی (ره) شهید محمود سرخیلی بود که پس از سال‌ها مجاهدت نهایتا بار سفر بست و به سوی معبود شتافت.
کد خبر: ۸۰۲۹
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۶ - 16December 2013

آخرین کلمات محمود قرائت سوره والعصر بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از جوان، "حمید سرخیلی" برادر شهید محمود سرخیلی در گفت و گو با روزنامه جوان

روایت زندگی برادر شهیدش را از کودکی تا شهادت بازگو کرد.

سفری که ابتدا و انتهایش را رضایت حق میطلبید و به این سان شهید سرخیلی زائر کوی حسین شد تا فریاد هل من ناصر امام زمان خویش را لبیک گوید.
روایتی از زندگی تا شهادت محمود سرخیلی از زبان برادرش سردار حمید سرخیلی، داستان مجاهدت فرزندان انقلابی خمینی کبیر است که با تمام وجود و با عشق و زندگیشان در پاسداری از نظام نوپای اسلامی زندگیشان در پاسداری از نظام نوپای اسلامی کوشیدند و در این مسیر نیز به شهادت رسیدند.

ابتدا خودتان را معرفی کنید.

حمید سرخیلی متولد ۱۳۴۱ هستم.

از دوران کودکی برادرتان محمود بگویید.

محمود در تابستان گرم سال ۱۳۳۹ در محله کارگرنشین مکی آبادان به دنیا آمد. جثهای بسیار لاغر و نحیف داشت، خوش سیما و پرجوش و خروش بود، بازی در کوچه با همسن و سالان، کار همیشگی او بود. شش ساله بود که به مدرسه رفت.

گویی شهید سرخیلی انس و الفتی خاص با قرآن داشت، در مورد این بخش از زندگی او بگویید.

آغاز جوانی و نوجوانی محمود با دوران کودکی او بسیار متفاوت بود. دیگر هیچ اثری از آن شور و التهاب و بازیهای کودکانه نبود، شعور جایگزین شور شده بود.

محمود به فردی معقول و متفکر تبدیل شده، برنامه ریزی را در راس زندگی خود قرار داده بود، خوسازی جزءلاینفک برنامههای روزمرهاش بود.

از آن به بعد محمود بیشتر پای منبر مسجد و محراب با دوستان و همسن و سالانش دیده میشد. ترغیب و تشویقهای او باعث شد که بعضی از جوانان محل با او همراه شوند. محمود اهل قرآن و تفسیر بود.
او یکی از تشکیل دهنده محافل قرآن بود که این جلسات بعد از شهادتش تاکنون ادامه دارد. در این جلسات علاوه بر روانخوانی قرآن، تفسیر و آموزش هم دایر میشد.

بعدها هم که رفته رفته نام و مبارزات امام خمینی (ره) در مساجد و مدارس آبادان طنین انداز شد، اطلاعیهها، نوارها و پیامهای امام به دست مردم میرسید، نقش محمود در توزیع پیامهای امام برجسته بود.

پس میتوان گفت که شهید محمود نقش کلیدی در پیشبرد اهداف انقلاب و آرمانهای امام خمینی (ره) داشت؟


بله، در حالی که اکثر شهرهای کشور درگیر تظاهرات خیابانی و جنگ و گریز با رژِیم طاغوت و ضد مردمی شاه بودند، یاران خمینی (ره) در آبادان حضوری فعال و چشمگیر داشتند.

رفته رفته کانون انقلابیونی که در مسجد جمی گرد هم آمده بودند برنامه ریزی کردند که اولین جرقه را در آبادان روشن کنند و سکوت را بشکنند.

بنابراین در تابستان ۱۳۵۶ محمود و سایر جوانان قرار گذاشتند که تظاهرات ضد شاه را سازمان دهی کنند.
ساعت برنامه نیز دقیق و با هدف انتخاب شده بود دقیقا در پررفت و آمدترین ساعات بود. هدف از این کار صرفا شکستن هیمنه و اقتدار پوشالی شاه و شکستن حو خفقان در آبادان و برانگیختن جرئت و جسارت مردم برای ادامه اعتراض به جنایات رژیم شاه بود.

این حرکت انقلابی و بیسابقه که تا آن روز در آبادان کم سابقه و بلکه بیسابقه با دقت و سرعت عمل انجام شد و به اهداف خود رسید و پلیس ضد مردمی شاه نیز کاملا غافلگیر شد و نتوانست کوچکترین حرکتی از خود بروز دهد.

برادرتان دستگیر هم شدند؟

با سپری شدن روزهای سرنوشت ساز انقلاب اسلامی تلاش محمود نیز بیشتر شده و با بسیاری از مراکز و کانونهای مبارزاتی و افراد مبارز ارتباط برقرار کرده بود.

یکی از محافلی که محمود در آنجا بسیار فعال بود جلسه هفتگی روحانیت مبارز آبادان بود. تقریبا در تمامی این جلسات محمود حضور بسیار فعال و برجستهای داشت. ماموران رژیم شاهنشاهی او را شناسایی کرده ومترصد آن بودند که دستگیرش کنند که در نهایت در یکی از تظاهراتی که محمود در آن شرکت داشت ماموران موفق به دستگیری او شدند و به شدت شکنجهاش دادند.

زندانیان عادی و مجرمان با سابقه و متوجه شده بودند جوانانی به جرم دفاع از اسلام و کشور به زندان افتادهاند احساس شرم کرده و سعی میکردند به نوعی نسبت به آنان محبت کنند. رژیم شاه که برای شکستن مقاومت مبارزان، آنها را در کنار قاتلان به بند کشیده بود نتیجه عکس گرفت و زندانیان از جوانان کم سن و سالی همچون محمود عبرت گرفته و جذب آنان شدند.

دوران حبس محمود به طور موقت تا تشکیل دادگاه به سر رسیده و با قرار وثیقه موقتا آزاد شد اما با پیروزی انقلاب دیگر دادگاهی برای محمود تشکیل نشد و ایشان با غروب عمر رژیم خائن شاه آزاد شد.

در آغاز تهاجم بعثیها برادرتان کجا بودند؟

آن زمان که محمود مسئولیتهای مهمی در سپاه داشت، مدام بین خرمشهر و آبادان در حال تردد و سرکشی از خطوط مرزی بود. اوضاع در مناطق مرزی آبادان و خرمشهر ناآرام و بحرانی بود به ویژه تحرکات گروهکها و بمب گذاریهای خلق عرب بر مشغله محمود افزوده بود.

قبل از آغاز تهاجم زمینی ارتش عراق به جنوب، گروههای کومله، فدایی و پیکار به کمک ارتش عراق تهاجمی را به شهرهای کردستان آغاز کردند و شهرهایی مثل پاوه را مورد تهاجم قرار دادند که با پایمردی پاسداران نتوانستند به اهداف شوم خود برسند.

در این غائله تعدادی از برادران پاسدار و بسیجی به شهادت رسیدند که باعث خشم مردم ایران شد. در آبادان نیز برادران سپاه که محمود نیز به همراه آنها بود برای ابراز انزجار از عملکرد گروهکها و اعلام آمادگی در مقابل اقدامات ضد انقلاب در خیابانهای اصلی شهر آبادان به طور مسلحانه به تظاهرات پرداخته و اقدام به دادن شعارهایی مبنی بر اعلام آمادگی از دستاوردهای انقلاب کردند.

شهید محمود سرخیلی در نهمین روز از تیرماه ۱۳۶۰ به آرزویش که شهادت در راه خدا بود رسید. در آخرین لحظات یکی از همرزمانش برادر اکبری زادگان در کناراو حاضر شد. زمزمههای محمود اینچنین بود:
 «والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین امنوو عملو الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»

با شروع جنگ اکثر قریب به اتفاق خانوادهها به شهرهای امن مهاجرت کردند. خانواده محمود نیز از این قاعده مستثنی نبودند. بنابراین محمود تمام وقت خود را در سپاه میگذرانید و هم و غم خود را به طور کامل مصروف به دفع تجاوز ارتش عراق مینمود و سعی میکرد برادران خود را درد خطوط مقدم نبرد یاری کند.

از نحوه شهادت محمود برایمان بگویید، خبر شهادتش را چطور شنیدید؟

اولین زمستان جنگ سپری شده و اولین روزهای تابستان ۱۳۶۰ از راه رسیده بود. تابستانی پرحادثه که با عزل بنی صدر و جنگ مسلحانه منافقین با مردم ایران آغاز شد و سپس با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یاران او ادامه یافت.

رزمندگان با شهادت ناگهانی جمعی از بهترین یاران امام و امت دچار غمی جانکاه شدند. آن ایام مصادف بود با عقب نشینی ارتش بعث از میدان تیر آبادان که پیروزی بزرگی برای رزو آوران اسلام بود. مراسم سوگواری در سالن تجمعات پرسنل سپاه برگزار شد که بعد از انجام مراسم و هنگام خروج پاسداران از سالن به یکباره گلوله خمپاره بعثیون جلوی در سالن منفجر شد و یکی از ترکشهای آن مستقیم به کمر محمود اصابت کرد و از ناحیه سینه و قلب او بیرون آمد.

شهید محمود سرخیلی در نهمین روز از تیر ماه ۱۳۶۰ به آرزویش شهادت در راه خدا بود رسید. در آخرین لحظات یکی از همرزمانش برادر اکبری زادگان در کناراو حاضر شد. زمزمههای محمود اینچنین بود: «والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین امنوو عملو الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»
دیگر یاران و همرزمان او نیز در این حادثه مجروح شده و به بیمارستان منتقل شدند. خبر شهادت برادرم توسط بستگان نزدیک به من داده شد. بلافاصله برای دیدن پیکر مطهر محمود به بیمارستان شرکت نفت رفتم. وقتی وارد سرخانه شدیم پیکر آرام و بیجان محمود را دیدم. او را در آغوش کشیدم، مثل اینکه خواب بود. دست به موهای سر و محاسن زیبایش کشیدم. برای دیدار با معبودش نورانی شده بود.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار