به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، حامد خاکی شاعر جوان کشورمان شعر زیر را به همین مناسبت سروده است:
عاشق شدم اول جگرم را بردند
بعدش دلم این درد سرم را بردند
پروانه به من سوختنش را آموخت
خاکستری از بال و پرم را بردند
گفتند که دلداده خورشید نشو
من گوش ندادم نظرم را بردند
گفتم که نیایی به خدا میمیرم
آنقدر نیامد خبرم را بردند
اندازه عشق نیستم پس نبرند
جایی که مدافع حرم را بردند
من یک سرم و هزار سودای حرم
آماده ام این سر برود پای حرم
آنقدر بلند قامتت ساخته اند
انگار که از قیامتت ساخته اند
از دور مشخص است پیشانی تو
با نور چه خوش علامتت ساخته اند
محتاج تو محتاج کس دیگر نیست
آنقدر که با کرامتت ساخته اند
از بوسه زدن به دست هایت پیداست
آرام دل امامتت ساخته اند
تا حشر بدهکار تو هستیم عباس
پیمانه نریز ما که مستیم عباس
تو آمدی و حسین شد دلداده
چشمان تو جام و اشک چشمت باده
خوش بو شده اند ، زیر دستت تسبیح
از عطر نفس کشیدنت سجاده
تو ایل و تبارت همه آقا زاده
من ایل و تبارم همه نوکر زاده
تو کار خودت را بکن و ناز بریز
من بهر نیاز می شوم آماده
تو کار خودت را بکن و راه برو
زیر قدمت دل منم افتاده
من معتقدم قبله حاجاتی تو
من معتقدم روح مناجاتی تو
من را ببرید نوکر آماده کنید
برده ببرید ابوذر آماده کنید
این فاطمه بعد از این شده ، ام بنین
این فاطمه را ، نه، مادر آماده کنید
این طفل قرار است که حیدر باشد
در کرب وبلا دلاور آماده کنید
هر وقت که وقت جنگ عباس رسید
دنیا را بهر محشر آماده کنید
شمشیر به دست اگر شود میمیرند
هیهات غضب کند ، سر آماده کنید
در سینه دلش غم جهان سوز علیست
در مبحث رزم دانش آموز علیست
افتاد ولی به پلک بر هم زدنی
در علقمه شد کن فیکونی علنی
آمد به سرش حسین اما چه سری
آغوش گرفت پیکرش را چه تنی
آنقدر به هم ریخته بودند او را
حتی به تنش نشد بپوشد کفنی
بر نیزه زدند ماه این قافله را
روشن شد از او شهر به شهر انجمنی
وقت گذر از بین یهودی ها بود
افتاد سر عمو به چنگال زنی
هی چنگ زد و به صورتش پنجه کشید
او را نشناخت عمه در بزم یزید