شهیدی که همسرش را به میدان جنگ برد

'سیدمحمدحسین محجوب' هنوز مدتی از ازدواجش نگذشته بود، باز هوای جبهه به سرش زد و برای اینکه همسرش با این رفتن مخالفتی نکند او را نیز با خود به جبهه برد تا شرایط مناطق جنگی را به چشم ببیند.
کد خبر: ۸۳۲۴۸
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۷ - 18May 2016

شهیدی که همسرش را به میدان جنگ برد

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، 'سیدمحمدحسین' قائم مقام فرمانده گردان 'قدرت الله' لشکر 5 نصر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در پنجم فروردین 1340 در روستای 'گلیان' شیروان چشم به جهان گشود.
پنجمین فرزند خانواده بود و از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود به طوری که در کلاس دوم ابتدایی توانست در مدت یک ماه خواندن قرآن را همراه با ترتیل در مکتبخانه روستا بیاموزد.
برادر شهید با بیان اینکه 'شهدای ما تارک دنیا نبودند، اما نیاز کشور در آن شرایط، آنان را ناگزیر از دل کندن از همه علائق کرده بود' به بیان خاطره ای از شهید می پردازد: در سال 63 در یک عملیات غافلگیرانه شبانه دشمن، شهید از دوستان و همرزمان خود جدا افتاده و ناگهان خود را یکه و تنها می بیند.
'سیدمحمدحسن محجوب' به نقل از برادرش می گوید: قرآن کوچکم را از جیب درآورده و در زیر نور منورهای دشمن مشغول تلاوت قرآن شده و گفتم خدایا الآن به هر طرف که بروم کشته می شوم، پس همین جا می مانم، چون دوست دارم اول ازدواج کنم تا دینم کامل شود و بعد از آن شهید شوم.
شهید سیدمحمدحسین در سال 63 ازدواج کرده و پس از 40 روز دیگر تاب نیاورد و مجددا راهی جبهه نبرد شد.
وی که تا مقطع فوق دیپلم رشته ابتدایی تحصیل کرده بود پیش از آن به عنوان کارمند آموزش و پرورش، مربی قرآن، مربی پرورشی، مدیر مدارس و مسوول امور تربیتی خدمت کرده بود.
برادر شهید می گوید: در آخرین مرحله که سیدمحمدحسین قصد عزیمت به جبهه داشت مصادف با ماه مبارک رمضان بود که برای خداحافظی نزد مادرم آمد، مادر گفت بمان تا ماه مبارک رمضان تمام شود و بعد برو.
شهید به مادرم گفت: چشم به صدام نامه می نویسم و می گویم جنگ را تعطیل کند و بعد از ماه رمضان دوباره شروع کند و منظورش این بود که دفاع از میهن و آرمان های اسلام و انقلاب رمضان و شعبان نمی شناسد و در هر شرایطی باید پای کار بود.
سیدمحمدحسن می افزاید: شهید در طول حیاتش مرتب از خانواده شهدا سرکشی می کرد و تاکید بر این موضوع از سفارش های موکد او در وصیتنامه اش به خانواده بود.
جدا نشدن از روحانیت اصیل از دیگر وصایای شهید بود و به همکاران فرهنگی خود توصیه می کرد که فرزندان را قبل از آموزش، پرورش دهند و در خصوص حجاب خواهران هم تاکید داشت و ارزش آنرا بالاتر از خون شهیدان می دانست.
زمانی که مدیر مدرسه شبانه روزی دخترانه بود یک روز برای جمع آوری هدایای همکاران و دانش آموزان برای کمک به جبهه صحبت کرده بود که آن چنان سخنان وی تاثیر کرده بود که یک نایلون پر از طلا توسط دانش آموزان و معلمان برای کمک به رزمندگان اسلام جمع آوری شده بود.
شهید سیدمحمدحسین به بیت المال اهمیت بسیاری می داد و حتی کاپشن جبهه اش را که کهنه شده بود برای استفاده دیگر رزمندگان تحویل جبهه داد و حتی مواردی را که با تلفن از جبهه به خانواده زنگ می زد در دفترچه ای یادداشت کرده و در پایان هزینه تلفن را پرداخت می کرد چرا که معتقد بود تلفن بیت المال است.
برادر شهید در خاطره دیگری از زمان حضور وی در جبهه چنین می گوید: شهید تعریف می کرد بعد از بازگشت از عملیات خیبر همه فوق العاده خسته بودیم و هرکس در گوشه ای از سنگر مشغول استراحت بود که ناگاه ماری در وسط سنگر ظاهر شد.
یکی از رزمندگان برخاست که مار را بکشد اما همرزم دیگری مانع شد و گفت حتما این حکمتی دارد و همه سریعا سنگر را خالی کردیم، که ناگاه خمپاره ای از دشمن در سنگر فرود آمد.
سرانجام جان بیقرار شهید 'سیدمحمدحسین محجوب' قائم مقام فرمانده گردان قدرت الله لشکر 5 نصر، در 29 اردیبهشت سال 1365 در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت ترکش، کالبد خاکی را شکافت و به دیدار شاهد ازلی پرکشید.
از این شهید گرانقدر یک فرزند پسر به یادگار مانده است.

منبع: نوید شاهد

نظر شما
پربیننده ها