به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «ناصر پلنگی» هنرمندی است که در دورهای دل در گروی ارزشهای نقاشی سنتی ایران داشته و سعی در احیا مبانی عرفانی و معنوی آن گماشته. مجموعه نقاشی «از محاصره تا آزادی» بر روی دیوار مسجد جامع خرمشهر از آثار برجسته او محسوب میشود؛ که بلافاصله پس از آزادسازی شهر، حوادث گذشته بر آن را در تابستان سال ۱۳۶۱ به تصویر کشیده است.
از آثار چاپی این هنرمند میتوان به «شیوه طراحی آزاد»، «شیوه طراحی ذهنی»، «شیوه آناتومی هنری»، «مجموعه طراحی حرم کجاست؟»، «مجموعه نقاشی دیواری خرمشهر» اشاره کرد و همچنین «خط سرخ/ مجموعه طراحی حوادث جنوب کشور در دوران دفاع مقدس» را برشمرد.
پلنگی همیشه درباره عنوان دادن هنرمند انقلاب و غیر انقلاب حرف دارد و میگوید: این که بنده بهعنوان هنرمند انقلاب و جنگ شناخته شده ام ... نمیدانم که این عنوان درست است یا خیر؛ چون تصویر بنده این است که آدمی یا هنرمند است یا نیست؛ اگر هنرمند است، همه عمر او باید گواه هنر او باشد، البته بخشی از آثار من متعلق به موضوعات جنگ و انقلاب است، دقیقا 10 سال از عمر من به این موضوعات اختصاص دارد؛ حالا میدانم که اگر هنرمندان نقاش، بخشی از آثارشان به این مضامین اختصاص داشت، باید عنوان نقاش یا نقاشان جنگ و انقلاب را به آنها داد؟!...
او لقب دادن هنرمند انقلاب را درباره خودش درست نمیداند و اظهار میدارد: این تعاریف از نظر بنده درست نیست، خیلی از نقاشان در ایران را می شناسیم که آثارشان به جنگ اختصاص دارد، ولی در تعاریف و در معارفه ها عنوان نقاش جنگ را به خود نمی گیرند. بنابراین تعاریف غلطی است که مصطلح شده، از ابتدای امر غلط است که بگوییم «نقاش انقلاب» یا «نقاش غیرانقلاب»؛ بهطور مثال آقای کاتوزیان آثاری در ارتباط با مسائل انقلاب دارند، استاد نامی تحت تاثیر جنگ اثری را خلق کرده اند، استاد مهدی حسینی هم مجسمه ای در این مورد دارد و هنرمندان دیگر با این موضوعات و مسائلی که در پیرامون این موضوعات است آثاری را به وجود آورده اند، پس باید به دیگر هنرمندان هم کلمه نقاش انقلاب و جنگ را اطلاق کنیم و این نباید مختص یک عده خاص باشد که بخش اعظم کارهایشان به این دوره اختصاص دارد. اصلا اطلاق کلمه نقاشان جنگ و انقلاب اشتباه است، مثل این است که به کسی که گل نقاشی میکند، بگوییم نقاش گل، بلکه میتوانیم به او بگوییم نقاش؛ نقاشی که موضوعات خاصی را در دوره ای خاص و متفاوت کار کرده است.
مثلا «گویا» را در نظر بگیرید که یک دوره پرتره های سلطنتی را کشیده، یک دوره جنگ اسپانیا و فرانسه وحوادث آن را به نقش کشیده، بعد از آن ضرب المثل های تمدن اسپانیا را کار کرده است، اواخر عمرش هم به یک سری مفاهیم عرفانی و عمیق فرهنگی اسپانیا رسیده و آنها را به تصویر کشیده است؛ ولی در یک کلمه می گوییم "گویا" نقاش است، این به لحاظ تعریف، اصلح است. اگر چه من خیلی خوشحال خواهم شد که نقاش انقلاب یا نقاش جنگ باشم؛ خوشحال می شوم وباعث افتخارم است؛ ولی از یک طرف غروری کاذب به ارمغان می آورد و در واقع یک ضد تبلیغ است، و از طرف دیگر به محض این که شما به کسی می گویید نقاش جنگ یا انقلاب این مطلب تداعی می شود که اینها نقاشانی فرمایشی یا نقاشان دولتی و یانقاشان مواجب بگیر و یا نقاشان سفارشی اند، که این غلط است.
شما فکر می کنید موضوعات جنگ چگونه کار شده اند؟ بطور مثال خود بنده سال دوم دانشکده بودم که با یک دوست خبرنگار خرمشهری در خوابگاه هم اتاق بودم که با او به خرمشهر رفتم ... در سن ۲۳-۲۴ سالگی یکباره خودم را در شهری دیدم که داشت می سوخت و انسان ها در آنجا تکه تکه و باد کرده بودند و با گورستانی از جسدهای تکه تکه و باد کرده روبرو شدم! چهار لشکر مکانیزه عراق، خرمشهر را داشت شخم می زد، تمام کوچه پس کوچه ها پر از خون بود، چندین دختر را اسیر کرده و با خودشان برده بودند و مسجدی را دیدم که مردم درآنجا با پریشانی و تنهایی و پر از شور، در عین حال دردمند و اشکریزان همچنان مقاومت می کنند.
بله ... یکدفعه در ۲۴ سالگی خودم را در آنجا دیدم و از این همه مروت و غیرت و مردانگی! مادری را دیدم که در قبرستان جسدها را خاک می کرد؛ همه این ماجراها را یکشبه دیدم و ۵۳ روز در خرمشهر و کنار رزمندگان ماندم و نتوانستم رهایشان کنم و این ماجرا تکه ای از وجود و جوانی من شد. به یادشان ۵ هزار طراحی کردم که نه فرمایشی بوده و نه سفارشی و نه کسی اینها را میخرد؛ طرح ها نزد خودم باقی مانده و جزئی از خاطرات من شده است.
به یاد آن چهره هایی که دیدم قلم زدم و نتوانستم که قلم نزنم. این درست مثل همان کاری است که «گویا» کرد؛ یعنی فانوس می گیرد بر روی اجساد انقلابیونی که تیرباران شده بودند و آنان را می کشد؛ من هم انقلاب را کشیدم، اولین شبی که بعد از ۵ روز محاصره به خوابگاه برگشتم و دوباره دانشجوی سال دوم شدم، دیدم که یکباره چقدر پیر شده ام و این سفر، سفری عادی نبود. من به عمرم جسد ندیده بودم و آن وقت جوانی را که به دو نیم شده بود، اعضای بدن او را در وانت گذاشتم و به یک باره حوادث بر سرم آوار شده بود.
تمام رژیمهای که ارادههایشان معطوف به قدر می شود می خواهند هنر را ابزار کنند. زمان شاه چند تا تیمسار، وکیل، مدیرکل و وزیر بوده است و یک سهراپ سپهری که بچه کاشان بوده و در همان روستایشاش راه می رفت و چنین شعر می گفت:« من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت/ من مسلمانم قبله ام یک گل سرخ» یعنی زیبایی را اگر نبینیم از بین خواهیم رفت؛ اگر می خواهیم خدا را ببنیم باید زیبایی را هم ببینیم. امروز تشکیلات شاهنشاهی مانده است یا شعر سهراب؟ شاعر می گوید قبله من گل سرخ و جا نماز من چشمه است.
پلنگی راز ماندگاری آثار هنری دوران نقلاب را تجلی یافتن در سطوح عرفان می داند و می گوید: اگر بشود اسلام را در سه سطح فقها، سیاسیون و عرفا ببینیم اسلامی که منجر به آثار هنری فاخر می شود اسلام عرفاست؛ هنر به معنای قدسی اسلام عرفاست که به ذات زیبایی می رود چرا که اراده آن معطوف به کمال است نه به قدرت.
اراده هنرمندان معطوف به کمال است. هر کسی که بخواهد هنر را ابزار تبلیغ کند بال هنر را زده است و می خواهد آن را وسیله کند که ماندگار نیست. جاودانگی هنر پیوند با عشق، زیبایی و خیر است، چون همه این مضامین یک کلمه است. در گذشته های دور خیر، زیبایی، حقیقت، عشق و هنر یک کلمه بود. هنر هم به معنی نیک انسان است نیک انسان مومنی است که عمل صالح می کند؛ کسی که مومن است و خیر و زیبایی را انجام می دهد. هنر با این تعریف ماندگار است و مابقی کف روی آب است.
هنر ربطی به سیاست ندارد که در کدام عصر شکل می گیرد؛ در دوره شاه یا انقلاب. ما سهراب سپهری را با دوره پهلوی نمیسنجیم. باید خود سپهری را بسنجیم، امروز نیز چنین است. بنابراین هنر را نباید به مقاطع تاریخی ربط دهیم.
من افتخار می کنم که با بچه های هم زیست کردم که اهل عشق بودند و من چهره های آن ها را کشیدم، بدون اینکه فرمایشی کار کنم. افتخار می کنم لبخند «رضا موسوی» مدافع خرمشهر را می دیدم و عاشقانه راز لبخند او را می کشیدم و این سعادت را داشتم. من در فصلی از جوانی کنار کسانی بودم که برکت و توفیقی برای من شد که کنار این ها قرار بگیرم.
من نمی خواستم به خرمشهر بروم؛ ما بچه های هنرهای زیبا بودیم و به اتفاق سر از خرمشهر در آوردیم و بعد دیدم که مثل اینکه قسمت من بوده است اینجا حضور داشته باشم و دیگر دلم نیامد آن ها را ترک کنم. بچه های خرمشهر جوری بودند که نمی شد ترکشان کرد و من آن تصاویر را کشیدم و هنوز هم که هنوز با آن ها زندگی می کنم و از گذشته و سابقه هنریام راضی و خوشنودم.