خبرگزاری دفاع مقدس: رفتار خودسرانه و افراطی امری مذموم است که مخصوص یک زمان و یا یک الگوی خاص از حکومت نیست. افراط و خودسری، تاریخی به اندازه خلقت بشر دارد و در هر حکومتی نیز از آفتهای اساسی محسوب میشده است.
شاید آنچه در جمهوری اسلامی در ارتباط با این امر غفلت شده، تبیین حدود و تمایزهای میان "وظیفه اجتماعی" و "رفتار افراط گرایانه" بوده است. امروز با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، هنوز یک تئوری جامع و مانع برای کنش اجتماعی در برابر ناهنجاری ها ارائه نشده و در عین حال، معیوب بودن برخی از نظامات اجرایی کشور به ویژه در بخش های انتظامی و قضایی، عدم باورپذیر بودن راهکارهای موجود در این زمینه را تشدید می کند.
به نظر می رسد، همانطور که در جامعه اسلامی رفتارهای خودسرانه و افراطی تقبیح می شود (که لازم و ضروری نیز هست) باید زمینه های ایجاد چنین تحرکات افراط گرایانه نیز توسط مسئولان مرتفع گردد. مسئولان انتظامی و قضایی نمی توانند یک سویه انتظار عدم شکل گیری هرگونه حرکت خوسرانه را داشته باشند و از سوی دیگر به هر دلیل تصمیمات و عملکردی از خود ارائه دهند که بدیهی ترین خروجی آن، شکل گیری تفکر افراطی در میان برخی از اعضای جامعه باشد.
تبعیض و مسامحه های بی دلیل از مهمترین عوامل تحریک جامعه به شکل گیری رفتارهای افراطی هستند. وقتی گروه هایی در جامعه می بینند که برخورد قضایی با یک مجرم امنیتی که آقازاده است با مجرم دیگری که آقازاده نیست متفاوت است، ناخودآگاه دچار نوعی تناقض می شوند.
جامعه نسبت به این قبیل برخوردهای گزینشی عکسالعمل طبیعی خواهد داشت. وقتی بازتاب این رفتارهای تبعیض آمیز به جامعه می رسد، بدیهی است که زمینه افراط گری فراهم می شود.
البته همانطور که مسئولان در جلوگیری از زمینه سازی برای حرکات تند، وظیفه دارند؛ تک تک عناصر جامعه نیز نباید به خود اجازه بدهند در تصمیماتی که در حیطه وظایف نهادهای دیگر است دخالت کنند. آنچه که مسلم است، وظیفه جامعه و مسئولان در جلوگیری از تندروی های اجتماعی، یک وظیفه دو طرفه است. افراط هایی که در اوایل انقلاب درکارنامه برخی از افراد باقی مانده، همواره مورد نقد بوده است. افرادی که نتیجه افراط های جاهلانه خود را امروز با تفریط های جاهلانه پرداخت می کنند.
نمونه بارز این دسته از افراد، محسن مخملباف است. مخملباف به عنوان یک انقلابی دو آتشه دهه 60، نتوانست بین انقلاب و عقلانیت ارتباط بر قرار کند و انقلابی گری را با خودسری اشتباه گرفت. برای شناخت عناصر افراطی و پیشگویی آینده شان، بیش از هر چیز، خواندن بخشی از نامه مرحوم امیر حسین فردی به مخملباف، آگاهی دهنده است:
"... هیچ وقت نتوانستم تو را جدی بگیرم. چه آن زمان که جماعتی پشت سرت راه می افتادند و هی برادر مخملباف، برادر مخملباف بهت می گفتند، و نه حالا که شده ای موسیو مخملباف. تو هیچ کدام از این ها نیستی، تو فقط محسنی، محسن مخملباف. با تمام جیغ و دادهایت، این در و آن در زدن هایت، آوارگی هایت، در به دری هایت، تو همان یهودی سرگردانی هستی که ناگزیر باید به ارض موعودت بروی و کنار دست قصابان اسرائیلی پادویی کنی و برایشان حرف های بامزه بزنی ... چیزی بالاتر از این نیستی. من نمی دانم تو این همه کینه را از کجا آوردی. نه که حالا این طور باشی، اوایل دهه 60 هم، همین بودی ... با موتور تو خیابان های تهران راه می افتادی تا عناصر فراری سازمان مجاهدین خلق را شناسایی و معرفی کنی، می گفتی من تو زندان با این ها بودم و می شناسمشان. شده بودی شکارچی گراز. دنبال مسعود رجوی می گشتی.
حالا خوب تو فرانسه به هم رسیدید! بازی روزگار را می بینی؟ تو و مسعود رجوی، به هم پیوند خوردید! آن هم احتمالاً تو پاریس! فکرش را می کردی؟ کارت به اینجاها بکشد؟ رجوی که هیچ، تو حیثیتت را با سلطنت طلب ها، چریک های فدایی زهوار در رفته، همجنس بازها، قوادها، دزدهای فراری از ایران گره زدی، تو فکر می کنی مخالفان انقلاب اسلامی غیر از این ها هستند؟ تو وسط این آدم های عوضی چه کار می کنی؟ جای تو آنجاست؟ راستی از ابوالحسن خان بنی صدر چه خبر؟ بد نیست با مسعود رجوی سری هم به آن رئیس جمهور سابق و ناکام بزنید، عصرانه ای، شامی، چیزی، هر چه باشد هر سه نفر غریب هستید و جیره خوار اجنبی و خائن به ملت خودتان. اگر چه تو حسابت از آن دو نفر جداست، تو بیشتر قابل ترحم هستی تا نفرت، آنها با هوش تر و خبیث تر از تو هستند، تو درصد بلاهتت از آنها بیشتر است."
سایه افراط گرایی و خود سری در دهه 60، تبعات فراوانی برای کشور ایجاد کرد. می توان فرمان معروف 8 ماده ای امام (ره) را نیز ناظر به همین پدیده اجتماعی دانست. باند مهدی هاشمی معدوم، اکبر گنجی و ... نمونه های دیگری از برگ های خودسری در تاریخ انقلاب هستند.
همانطور که ذکر شد تنها زمانی می توان از این آفت اجتماعی رها شد که یک الگوی کامل از رفتار و منش اجتماعی و حکومتی ارائه شود. مسئولان جمهوری اسلامی باید در نظر داشته باشند که امام راحل (ره) در بخشی از وصیت نامه خویش، الگویی از وظیفه اجتماعی را در هنگامی که مسئولان وظیفه خود را نشناسند به عهده جامعه قرار داده اند:
"اکنون وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیسجمهور و رؤسای جمهور مابعد و به شورای نگهبان و شورای قضایی و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاه های خبری و مطبوعات و مجلهها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن، که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران میشود، از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی ها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور، حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و از آزادی های مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول میباشند و مردم و جوانان حزباللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاه های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند. خداوند تعالی مددکار همه باشد."
شاید بتوان مخاطب اصلی این فراز وصیت نامه امام (ره) را مسئولان کشور دانست. زیرا طبق این امر امام (ره)، تنها در صورتی مردم وظیفه اجرا خواهند داشت که مسئولان در مسئولیت خویش کوتاهی کرده باشند.
رفتارهای خودسرانه در ایام پر تنش و فتنه گون مانند سال 88، آسیب بیشتری خواهند داشت. خودسری هایی که سردار احمدی مقدم نیز، در یکی از گفتگوهای اخیر خود بدان اشاره نمود، موید همین ادعاست. بی شک به همان اندازه که توده های اجتماعی، اعمال خودسرانه برخی گروه ها در برخورد با ناهنجاری ها را مذموم می دانند، به همان اندازه نیز انتظار رفتارهای غیر تبعیض آمیز از مسئولان را خواهند داشت و عدم بروز این اتفاقات را منوط به حفظ تعادل میان این دو رفتار اجتماعی می بینند.