به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، تابستان از راه می رسید و در این رسیدن، حوادثی در شرف وقوع بود که می توانست برای ما سرنوشت ساز باشد، سرنوشتی که با ادامه ماه های اسارت کم کم رنگ سیاه می گرفت و ناامیدی بر آن سایه می افکند.
هوای دم کرده و نیمه شرجی، مثل بختک، در چهار گوشه آسایشگاه خیمه زده بود؛ گویی ماده غلیظی بود که پنکه ها هم نمی توانستند آن را به هم بزنند. هواکش های بی رمق برای بیرون کردن بختک لم داده روی بچه ها فقط زوزه می کشید. شب، پرده تاریک و سیاهی را به دامن آسمان دوخته بود و هرم گرما، ماه را هم به بیتابی می کشاند.
بچه ها، بعضی ها لخت، با پارچه پاره ای به نام زیر پیراهنی و با دستمالی مرطوب دراز کشیده بودند. ظرف های اندک غذای شب، کنار تشت آب افتاده بود و بوی بدی از توالت سرپایی به مشام می رسید. تلویزیون، اخبار سر شب را پخش می کرد:
امام خمینی را به بیمارستان انتقال دادند.
نام امام که از تلویزیون شنیده شد، همه سرها را بلند کردند. سکوت سنگین تر و هوای گرم، غلیظتر به نظر می آمد. همه بی اراده به طرف تلویزیون کشیده شدند. تنها صدای پنکه ها و زوزه هواکش ها آرامش را به هم می زد. همراه خبر، چند ثانیه ای هم تصویر پخش شد.
تصویر، امام را نشان می داد که روی تخت بیمارستان بستری است و چند دکتر هم در کنارشان ایستاده اند خبر و تصویر، بسیار کوتاه بود.
مدت ها بود که نامی از ایران نشنیده بودیم و این مساله کم کم برایمان عادی شده بود. چهره ها در کنار ریزش قطرات سرد عرق، پر از علامت سوال بود: آیا خبر صحت دارد؟ آیا فقط همین است؟ و بعد ….
پخش خبر غیر منتظره بیماری امام و بستری بودن ایشان در یکی از بیمارستان های تهران، همه را بهت زده کرده بود. خبر تمام شد؛ اما بچه ها به دنبال دیدن تصویر دوباره، منتظر اخبار ساعت ۱۰ شدند. اخبار انگلیسی نیز خبر و فیلم آن را پخش کرد. عده اندکی از منافقین، موذیانه از خود رضایت نشان می دادند. ولی بیشتر افراد با ناراحتی، بهت زده و ساکت بودند. شب به سختی می گذشت و برنامه تلویزیون، با سیمای مقاومت ادامه پیدا می کرد.
تنها وقتی برنامه منافقین پخش شد، مساله قدری شکافته شد. منافقین که خوشحالی خود را واضح ابراز می کردند، اعلام داشتند که عملیات گذشته آنها باعث شده است که امام خمینی بیمار شده، در آستانه مرگ قرار بگیرد. نحوه ابراز خوشحالی منافقین حتی بی تفاوت ها را منزجر کرده بود.
شب به پایان رسید و صبح، تفاسیر چگونگی اوضاع ایران در شرایط فعلی و احیاناً بعد از امام مورد بررسی قرار گرفت؛ خصوصا این که از جریان برکناری آقای منتظری و حوادث مربوط به آن کاملا با اطلاع بودیم.
یکی از منابع اطلاعاتی ما، نشریه مجاهد – چاپ هوادران مجاهدین خلق در اروپا – بود. این گاهنامه که به طور نامنظم به دست ما می رسید، حاوی اخبار مربوط به فعالیت های منافقین و خبرهای ضد و نقیضی در مورد اوضاع اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ایران بود که عموماً هدف از آن بیان عدم ثبات در ایران بود.
این نشریه، جریان کامل برکناری آقای منتظری را شرح داده و حتی نامه های رد و بدل شده بین او و امام را به طور کامل چاپ کرده بود. نشریه مجاهد و پخش فارسی تلویزیون عراق که شامل برنامه فارسی (سخن روز، تفسیر سیاسی، اخبار و چند ترانه) و برنامه سیاسی مقاومت (اخبار، سخنرانی، تبلیغات و سرود ) بود، به راحتی اطلاعات قابل توجهی را به شکل ناخواسته در اختیار ما قرار می داد.
بحث، درباره چگونگی اوضاع ایران بعد از امام بود. دکتر نصرت که تا آن زمان مرموزانه رفتار می کرد، سعی داشت سخنی نگوید. نزدیک ظهر بود که هنگام کندن علف های باغچه، سر صحبت را با او باز کردم و گفتم: خدا کند اتفاقی پیش نیاید. اگر اوضاع ایران بی ثبات شود، ماندگاری ما در اینجا حتمی است.
او جواب داد: دلیلی برای بد شدن اوضاع وجود ندارد. همه ارگان ها در جای خود هستند؛ بعید است اتفاق مهمی پیش بیاید.
روز به کندی گذشت و شب سیزدهم خرداد ماه فرارسید. همه کنار تلویزیون منتظر شنیدن اخبار بودند. دوباره همان خبر را پخش کردند و از قول خبرگزاری ایران اعلام کردند که حال امام رو به بهبود است و حکومت، مردم را به دعا کردن فراخوانده است فیلم دیگری را هم پخش کردند. دل تو دل کسی نبود. لحن تلویزیون عراق، به نظر موذیانه می رسید. هر چند منافقین نهایت رذالت و پستی و دشمنی خود را نشان می دادند، اما روزنامه های عراق هم جز پخش کردن خبر چیزی ننوشتند.
راوی: آزاده سرگرد مجتبی جعفری