14 روایت از واقعه قیام مسجد گوهرشاد و کشف حجاب رضاخانی:

از قتل عام متحصنین مسجد گوهرشاد با مسلسل ماکسیم تا سخنرانی مرحوم بهلول و محقق در جمع متحصنین

در خاطرات شاهدان عینی روزهای قیام مسجد گوهرشاد مشهد آمده است که سربازان «رضا ماکسیم» روی پشت بام ساختمان­‌های اطراف مسجد گوهرشاد مسلسل کار گذاشته بودند. نیمه شب 21 تیرماه1314 فرمان صادر شد و صدها نفر با شلیک مسلسلها نقش برزمین شدند.
کد خبر: ۹۱۰۷۹
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۳ - 13July 2016

از قتل عام متحصنین مسجد گوهرشاد با مسلسل ماکسیم تا سخنرانی مرحوم بهلول و محقق در جمع متحصنین

به گزارش دفاع پرس از مشهد، روز 21 تیر 1314 قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاستهای ضداسلامی رضاخان در صحن مسجد گوهرشاد سرکوب شد. این قیام زمانی شکل گرفت که رضاخان دینستیزی را به اوج خود رسانده و درصدد بود تا سنتهای مذهبی وقوانین اسلامی رامحو و نابود کند و فرهنگ غربی را به جای آن بنشاند.

رضاخان در پیگیری این سیاست دستور داده بود تا حجاب از سر زنان مسلمان برگیرند، مردان کلاه غربی به سر کنند، روحانیون لباس روحانیت را از تن بیرون کنند و...

در واکنش به این سیاست، روحانیون و مردم مسلمان در هر نقطهای به مخالفت برخاستند ولی در این ماجرا مشهد پیشقدم شد و قیام شکوهمندی در دل تاریخ به ثبت رسید.

علما و روحانیون مشهد طی جلساتی پنهانی تصمیم گرفتند با این حرکت رضاخان مقابله کنند و او را از این کار بازدارند. در یکی از این جلسات پیشنهاد شد آیت الله حاج آقا حسین قمی به تهران برود و در مرحله اول با رضاخان مذاکره نماید تا شاید بتواند او را از اجرای تصمیماتش باز دارد.

وقتی آیت الله قمی به تهران آمد، بلافاصله از سوی حکومت دستگیر و ممنوعالملاقات شد. سایر روحانیون نیز در مساجد و مجالس، به آگاه کردن مردم پرداختند. مسجد گوهرشاد از جمله مکانهای تجمع مردم بود. اجتماعات مردم در این مسجد هر روز بیشتر میشد و شهر حالت عادی خود را از دست میداد و سخنرانان نیز به ایراد بیانات آتشین میپرداختند.

همزمان با بازداشت حاج آقا حسین قمی، در مشهد نیز به دستور حکومت، روحانیونی همچون شیخ غلامرضا طبسی و شیخ نیشابوری دستگیر شدند. صبح روز جمعه 20 تیر 1314 نظامیان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به روی آنان آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند و زخمی کردند، ولی مردم مقاومت کرده و سربازان نیز بنا به دستوری که به آنها رسیده، مراجعت کردند. به دنبال این حادثه مردم اطراف مشهد با بیل و داس و... به سوی مسجد حرکت کردند.

فردای آن روز جمعیت زیادتری در مسجد گوهرشاد تجمع کردند وعلیه اقدامات دولت اعتراض نمودند. سران نظامی و انتظامی مشهد این بار بنا به دستور رضاخان با تجهیزات کامل و افراد فراوان در نقاط حساس مستقر شدند و تفنگها، سلاحهای خودکار و حتی توپها را به منظور سرکوب مردم به میدان آوردند. در حوالی ظهر مأمورین نظامی و انتظامی از هر سو به مردم هجوم آورده و در داخل مسجد به کشتار آنان پرداختند. در این واقعه تعداد بسیاری شهید، مجروح و بازداشت شدند.

کشتار مردم در این مسجد به اندازهای بود که به نقل از شاهدان عینی چند کامیون جنازه از صحنه کشتار خارج کردند. یک روز پس از این فاجعه عملیات دستگیری علما و روحانیون آغاز شد و تعداد کثیری از آنان بازداشت و روانه زندان شدند.

قیام مسجد گوهرشاد برای همیشه در دفتر اقدامات سلسله پهلوی ثبت شد. گفتنی است این قیام یک سال پس از بازگشت رضاخان از سفر به ترکیه و در پی مشاهده بی بند و باری و بی حجابی زنان ترکیه توسط وی، به وقوع پیوست.

خیانت پدر و پسر

تمام گرفتاری ملت ایران در این پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان خیانتکار پهلوی از شخص آن پدر و این پسر سیاه ­روی بوده و هست، اینها بودند و هستند که دستشان تا مرفق در خون ملت مظلوم فرو رفته.

آن پدر که قتل عام مسجد گوهرشاد و اهانت به مرقد مطهر ثامن­ الحجج(ع) کرد و این پسر که قتل عام 15 خرداد را مرتکب شد و اهانت به مرقد مطهر فاطمه معصومه سلام­ الله­ علیها نمود.

امام خمینی(ره)

رضا ماکسیم

رضاشاه در بین مردم به القاب مختلف خوانده می­ شد، رضا قلدر، چکمه ­پوش و بی­سواد از جمله این القاب است.

رضاشاه اولین افسر نظامی بود که استفاده از مسلسل ماکسیم را آموخت. او به همین سبب به رضا ماکسیم معروف شد.

مسلسل آمریکایی انگلیسی ماکسیم 600 تیر در دقیقه شلیک می­ کرد.

در خاطرات شاهدان عینی روزهای قیام مسجد گوهرشاد مشهد آمده است که سربازان «رضا ماکسیم» روی پشت بام ساختمان­های اطراف مسجد گوهرشاد مسلسل کار گذاشته بودند. نیمه شب 21 تیرماه1314 فرمان صادر شد و صدها نفر با شلیک مسلسلها نقش برزمین شدند. رضا ماکسیم موفق شد به تحصن مردم پایان دهد.

نقش مرحوم بهلول در هدایت قیام مردمی مسجد گوهرشاد

علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسین قمى، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد آقازاده جلسات متعددى برگزار کردند و توطئه حجاب زدایى و اجبارى شدن کلاه شاپو و برپایى جشنها و مجالس رقص و پایکوبى را مورد بحث و نقد قرار دادند و در نهایت تصمیم گرفتند حاجآقا حسین قمى به عنوان اعتراض به تهران برود و با او صحبت کند. حاج آقا حسین قمى در ۲۹ ربیع الاول ۱۳۵۴هـ ق وارد تهران شد. مردم مؤمن و دین باور با حرکت خود به سوى حرم حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) و دیدار با مرجع خود آمادگى خویشتن را براى هرگونه جان فشانى و فداکارى اعلام نمودند.

حضور گسترده دیدار کنندگان موجب وحشت دولت گردید. در نتیجه ظهر روز دوم ربیع الثانى ملاقات با آیت الله حاج آقا حسین قمى ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. خبر بازداشت حاج آقا حسین به مشهد رسید و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت.

مرحوم شیخ بهلول که در زادگاهش گناباد بود، عازم شهر قائن شد و در آنجا از وضعیت حاج آقا حسین قمى باخبر شد و با سرعت خود را به مشهد رساند. به قصد زیارت وارد حرم شد تا بعد از آن براى دیدار آیت الله قمى عازم تهران شود. مأموران امنیتى که متوجه حضور او در حرم شده بودند، خواستند او را با خود به شهربانى ببرند، اما زوار جلوگیرى کردند و شیخ به طور موقت در یکى از حجره هاى حرم تحت نظر قرار گرفت. در این هنگام فردى به نام نواب احتشام رضوى سرکشیک پنجم آستانه به دیدن او آمد. به تحریک نواب احتشام مردم شیخ بهلول را از حجره بیرون آوردند و نگهبان ها هم از ترس فرار کردند. شیخ بر فراز منبر قرار گرفت. مردم از هر طرف شروع به دادن شعار علیه حکومت و شاه کردند. آنگاه که سکوت بر مجلس حکم فرما شد، شیخ بهلول شروع به صحبت کرد:

...« اکنون کار از اصلاح گذشته، وظیفه ما این است که کمرها را محکم بسته و دست از جان شسته براى جهاد دینى حاضر شویم و بکوشیم تا حضرت آیت الله العظمى آقاى قمى را از زندان تهران نجات دهیم. یا همه کشته شویم یا دولت موجود را براندازیم. اکنون معطل شدن شما در این مسجد بى فایده و ضایع کردن وقت است. زوّار هر کار مى کنند مختارند اما اهل مشهد به خانه هاى خود بروند و مایحتاج اهل و عیال خود را حداقل براى یک هفته تهیه کنند. زیرا کارى که درپیش رو داریم در کمتر از یک هفته ختم نمى شود و فردا صبح، اول طلوع آفتاب هر کس با ما یار است با هر سلاحى که در اختیار دارد به مسجد حاضر شود تا ببینم چه باید کرد.

روز چهاردهم ربیع الثانى ۱۳۵۴ گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف به سوى مسجد گوهرشاد حرکت کردند تا به جمع مردم و روحانیون متحصن در مسجد بپیوندند، لیکن قزاقهاى رضاخان با نواختن شیپور جنگ بى محابا روى مردم آتش گشودند و حدود یکصد نفر را شهید و مجروح کردند. مردم مقاوم و صبور با داس و چهارشاخ و بیل به مقابله برخاسته، به حرکت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها به طرف مسجد سرازیر شدند. حضور زنان مسلمان در این قیام بسیار چشمگیر بود. با درخواست آنان چادرى در مسجد پیرزن که در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نیمه هاى شب یکشنبه نیروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگین را به بامهاى مشرف بر حیاط مسجد قرار داده، سپس حمله را آغاز کردند و هنگامى که سپیده صبح زد، بیش از دوهزار (تا پنج هزار) شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. کامیونهاى نظامى براى حمل جنازهها آماده مى شدند. به گفته یک شاهد عینى پنجاه وشش کامیون جنازه از مسجد بیرون بردند و حتى زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودالهاى منطقه گلشهر مشهد دفن کردند.

عامل کشتار مسجد گوهرشاد چه کسی بود؟/ نتیجه حمایت از ظالم

محمدولی خان اسدی که به القابی چون مصباح دیوان، مصباحالسلطنه و مصباح التولیه معروف است، درتاریخ به عنوان یکی از عاملان عمده کشتار مردم بیگناه در حادثه مسجد گوهرشاد درسال 1314 شناخته شده است. اعدام او از سوی رضاخان حاصل یک پروندهسازی علیه وی بوده و فتحالله پاکروان استاندار خراسان در پس این پروندهسازی قرار داشت.
محمدولی خان که در زمان اعدام 57 سال سن داشت از سال 1305 ش تا واپسین روزهای آذر 1314 مقام نیابت تولیت آستان قدس رضوی در مشهد را از سوی رضاشاه بر عهده داشت و چنان که از اسناد و مدارک متقن موجود برمیآید تا پایان عمر در خدمت صادقانه به مخدومش رضاشاه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و شخص رضا شاه هم همواره از صداقت، درستکاری و پشتکار او نسبت به خودش رضایت خاطری تام داشت.

محمدولی خان اسدی تا واپسین زمان تصدی این سمت قدرتمندترین مقام استان خراسان محسوب میشد و عموماً استانداران و رؤسای وقت قشون و سایر مقامات ریز و درشت محلی بالاخص به خاطر جایگاه رفیع وی نزد رضا شاه اعتبار ویژهای برای او قائل بودند. فقط از اوایل سال 1314 ش و همزمان با آغاز استانداری فتحالله پاکروان در خراسان بود که این نظم بر هم خورد و پاکروان بر خلاف استانداران سابق نسبت به اسدی عنایتی نداشت و در همان حال اسدی هم اعتباری برای استاندار قائل نبود.
در این میان به ویژه پاکروان توانسته بود با همراهی برخی مقامات سیاسی ـ نظامی استان به تدریج مشکلاتی برای نایبالتولیه قدرتمند آستان قدس رضوی فراهم آورد و احتمالاً توانسته بود در روندی تدریجی ولی مداوم، ذهن رضا شاه را نسبت به اسدی مشوب ساخته او را از چشم شاه بیندازد. بدین ترتیب و به رغم اینکه تمام شواهد و قراین و اسناد و مدارک موجود حاکی از آن است که در واقعه مسجد گوهرشاد اسدی از هیچ تلاشی برای پایان دادن به حادثه فروگذار نکرده است، با این احوال به ویژه با دسایس استاندار و برخی مقامات سیاسی و نظامی استان چنین به رضا شاه وانمود شد که اسدی به طور پیدا و پنهان از معترضان به سیاستهای شاه حمایت نموده و حتی موجبات فرار رهبر مخالفان «شیخ محمدتقی گنابادی» معروف به «بهلول» را از مشهد تا مرز افغانستان فراهم آورده است.

قاب عکس

بعد از فوت مرحوم پدر در سال1363، آقای خامنه­ ای در اولین سفرشان به مشهد ما را دعوت کردند به دیدارشان برویم.

فرمودند:«من دو تا عکس از مرحوم سید عبدالله شیرازی دارم که شما ندارید.» این عکس­ها را از پرونده ایشان مربوط به قیام گوهرشاد بیرون آوردم که در زندان گرفته شده و تابلوی زندان هم بر سینه ایشان است.

چند روز بعد این عکس قاب گرفته را برای من ارسال کردند.

راوی سید محمد علی شیرازی فرزند آیت­الله سید عبدالله شیرازی

گویی ما در زیر پرچم انگلیس هستیم

اگر به دیده بصیرت و با ذره ­بین نگاه کنیم در زیر این کلاه چیزها می­ بینیم...

گویی ما در زیر پرچم انگلیس هستیم که هر چه آنان بخواهند باید انجام داده شود.

فرازی از سخنان حاجی محقق از سخنرانان اصلی روزهای قیام گوهرشاد در انتقاد به کلاه تمام لبه. وی از دستگیر شدگان قیام مسجد گوهرشاد بود.

شب حادثه

اخوی من گفت بیا بریم ببینیم مسجد چه خبر است. از خیابان نیامدیم؛ از کوچه ­های پشت یک بازارچه قالیچه فروش­ها بود از آن جا وارد شدیم جلو مسجد...

یک بانکی بود دم کوچه؛ بلای پشت بام آن بانک دیدم این مسلسل­ها را به طرف مسجد گذاشتند... گفته شد در جریان قیام مسجد گوهرشاد حدود 1300 نفر کشته شدند یک عده هم زخمی، که کشته و زخمی­ ها را همه بار ماشین کرده و به قبرستان پایین خیابان برده بودند، گودال کنده و همه را ریخته بودند. نقل شده حتی زنده­ هایی هم در میان کشته­ ها بودند.

* دیده ­های آیت­ الله محمد واعظ ­زاده خراسانی از شب وقوع قیام مسجد گوهرشاد مشهد

کسی جرأت نکرد...

فامیلی داشتیم به نام کربلایی حاج محمد؛ پسر دایی پدرم بود. با هم کار می­ کردیم. خدا رحمت کرده می­ گفت:«من سرباز پادگان مشهد بودم. مردم در مسجد گوهرشاد جمع شده بودند و شیخ بهلول برای آنها صحبت می­ کرد. مردم با داس و چهارشاخ آمده بودند آنجا.»

کربلایی حاج محمد تعریف می­ کرد:«ما را بردند آنجا که رگبار ببندیم به مسجد، من به مردم تیر نزدم و فقط دو سه تیر هوایی زدم.»

خدا بیامرزدش می­ گفت:« مردم را خیلی کشتند و خونریزی زیاد شد ولی کسی جرأت نکرد بگوید پسر من یا پدر من در مسجد کشته شد.

* راوی علیرضا مجرد

 

خون راه افتاد

همسایه ما یکی حاج اسماعیل بود و یکی حاج عبدالحسین دهدار که در قیام مسجد گوهرشاد سرباز بودند. اینها تعریف می­ کردند که:«ما را از تربت حیدریه آوردند مشهد، ما را بردند بالای پشت بام مسجد گوهرشاد. مسلسلها را از چهار طرف بسته بودند.

امر کردند به ما که تیر اندازی کنید. مسجد هم مملو از جمعیت؛ همه اعتصاب کرده بودند و بیرون نمی­ رفتند.

مسلسلها را از بالای طبقه دوم بستیم روی مردم و خون راه افتاد توی مسجد گوهرشاد. خون خیلی زیادی.

* راوی ابوالقاسم انتظاریزدی

گریه پدرم

جریان کشف حجاب را کاملاً یادم هست. در آن زمان من 9 یا 10 سال داشتم. زن­های محجبه را می­ گرفتند. هیچ مردی حق پالتو پوشیدن نداشت. پالتوی پدر مرا در خیابان قیچی کردند، تکه پایین آن را دستش دادند، او به خانه آمد و نشست و گفت:«آدم مرگش برسد بهتر از این است که در این اوضاع زندگی کند.»

من یادم می­ آید که این مرد نشست و کلی گریه کرد.

* خاطره حمید سبزواری از دوران کشف حجاب رضا خانی

دو چشم نابینا

پدر بزرگ من نانوا بود. جشن کشف حجاب می­ گذارند برای خبازها و او را اجبار می­ کنند که باید با همسرت شرکت کنی.

مادر بزرگم شال سرش می­ کند و روی آن کلاه. حجابش را که می­ بینند می­ گویند شال را در بیاور! شال را با دو دستش گرفته بود که یک مشت می ­زنند به سرش.

مادر بزرگ با سر درد و حالت تهوع شدید به خانه برمی­ گردد و بعد از چند روز از دو چشم نابینا می­ شود.

دکترها گفته بودند ضربه به قدری شدید بوده که مویرگ­ها و اعصاب چشم را پاره کرده است.

خدا بیامرز همیشه می­ گفت: من تمام زندگیم را در فضای تاریک و چشمان بسته گذراندم و آن دنیا از رضاشاه نمی­ گذرم.

* راوی مریم نخجوانی

حاجی آخوند  

شوهر عمه ما زمان رضاشاه پاسبان بود. او موظف بود که شب به شب چادرهایی که از سرزن­ها کشیده بود را ببرد کلانتری تحویل دهد؛ ولی او اهل اینکارها نبود و به همین دلیل توبیخ هم شده بود.

بنده خدا چون مذهبی بود، توی کلانتری بهش می­ گفتند حاجی آخوند. او به خاطر اینکه اموراتش بگذرد و کارش را از دست ندهد، می­ رفته از کوچه نور پارچه کهنه می­ خریده و می ­داده به عمه­ مان که با آن چادر بدوزد. خدا بیامر این چادرها را می­ برده به کلانتری تحویل می ­داده است.

* راوی محمدرضا جاویدی نیرومند

استقبال از رضا شاه

پدر بزرگ من- عباسعلی مدقق- زمان رضاشاه معمم بود و کارمند اداره ثبت و اسناد. رضا شاه قرار بوده است بیاید مشهد. بخشنامه می­ کنند که مردان باید با کلاه و زنانشان بدون چادر در مراسم استقبال حاضر شوند.

پدر بزرگم فردای آن رز استعفا می­ دهد و دیگر سرکار نمی ­رود.

شیخ عباسعلی، بعد از این ماجرا در خانه­ اش دفتر داشت و کارهای اسنادی مردم را انجام می ­داد.

* راوی محمود ضیائیان

به کدامین گناه کشته شدند

خواهرم را از کالسکه پیاده کردند و سرش را برهنه. چادر را دور خودش پیچید که او را گرفتند و زدند. یادم هست او را با داد و بیداد به خانه آوردند. خواهرم بچه­ اش را انداخت و خودش هم مرد. او 18 سال داشت و هفت ماهه باردار بود. دیگر اسم خواهرم یام نیست.

* راوی مریم پورامینی مادر شهید حسن سنبله 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار