به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، سرلشکر خلبان شهید عباس دوران از خلبانان نیروی هوایی ایران بود که در ماههای آغازین جنگ ایران و عراق نقش مهمی در بمباران اهداف دشمن عراقی ایفا کرد. خلبان عباس دوران در دو سال اول جنگ بیش از ۱۲۰ عملیات و پرواز برونمرزی موفق داشت.
عباس دوران پس از پایان دورهٔ وظیفه، به دلیل علاقه به یادگیری فن خلبانی در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکدهٔ خلبانی نیروی هوایی ایران شد و پس از طی دورهٔ مقدماتی پرواز در ایران، برای ادامهٔ تحصیل و فراگیری دورهٔ تکمیلی خلبانی به آمریکا اعزام شد. وی با اخذ نشان و گواهینامه خلبانی از دانشکده خلبانی پایگاه نیروی هوایی کلمبوس به ایران بازگشت و با درجهٔ ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول بهخدمت شد.
در ادامه چند خاطره از همسر و همرزمان شهید عباس دوران را از نظر میگذرانید.
عباس یک شبه ره صدساله پیمود
در سحرگاه روز عید فطر و در آستانه پرواز به سوی بغداد وقتی بچه هشت ماههاش گریه میکند، صورتش را از او برمیگرداند تا تردیدی در دلش ایجاد نشود. در همان واپسین لحظات خداحافظی با همسرش اتفاقات ناگهانی رخ میدهد که عباس میکوشد تردید و دودلی در درون خود ایجاد نکند. اینها نمونهای است که ما میتوانیم بگوییم عباس راه الهی پیمود… واقعاً عباس یک شبه ره صدساله پیمود.
(راوی: امیر سرتیپ خلبان حسین چیت فروش)
احتمالاً این آخرین پرواز من است
عباس اولین کسی بود که قبل از شهادتش نام خیابانی در شیراز به نام او مزیّن شد. او به خبرنگاران حاضر در مراسم با زبان ساده چنین گفت: «دلم نمیخواهد از سختیها با همسرم حرفی بزنم. دلم میخواهد وقتی به خانه میروم جز شادی و خنده چیزی با خود نبرم. وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی را به نامم نامگذاری کردند، غرور و شادی را در چشمان همسرم دیدم.»
مسئولان نیروی هوایی به دلیل پروازهای زیاد عباس، تصمیم گرفتند او را به تهران منتقل نمایند که او موافقت نکرد. گفت من به تهران نمیروم… پرواز را دوست دارم و میخواهم به مردم خدمت کنم. همیشه به من میگفت که از پول این مردم من دوره دیدهام و خلبان شدهام. گاهی به من میگفت: آیا میدانید از پول این مردم و این کشور چه قدر برای ما خرج کردند و ما را فرستادند آمریکا تا دوره ببینیم؟ من هرگز نمی توانم عقب نشینی کنم. یکی میگوید نمیخواهم پرواز کنم و نمیرود. من هم میگویم؛ پس چه کسی برود؟ چه کسی از کشور دفاع کند؟
شهید دوران در مدت دو سال اول جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز عملیات برونمرزی داشته که چنین آماری در تاریخ جنگهای دنیا بی سابقه است. آخرین بار که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه الدوره برود، طبق معمول سخن خاصی نداشتیم و مانند همیشه که عباس به مأموریت میرفت صحبت کردیم. بعد از شهادتش متوجه شدم که به یکی از دوستانش گفته بوده که احتمالاً این آخرین پرواز من است و میخواهم در صورتی که به پایگاه برنگشتم اولین کسی باشی که خانوادهام را خبر میکند.
(راوی: همسر شهید دوران)
به عباس اجازه نمیدادم پرواز کند
وقتی شهید علیرضا یاسینی و شهید عباس دوران به همدان منتقل شدند، با یکی دو ماه اختلاف من هم به همدان منتقل شدم. دوباره در پایگاه همدان پیش هم بودیم. من در آن جا فرمانده گردان بودم و عباس در عملیات بود. یاسینی هم معاون عملیات پایگاه بود. مدیر عملیات عباس بود. من فرمانده گردان بودم. نهایتاً پروازها را باید من برنامهریزی میکردم و به عباس اجازه نمیدادم پرواز کند. تا آن موقع اگر اشتباه نکنم 104 پرواز کرده بود.
عباس گفت "اکبر اجازه بده پرواز کنم". گفتم: من راست و پوستکنده به تو میگویم که تو پروازت را کردهای. بچهها حالا حالا باید بدوند تا به تو برسند … میان بچهها کسانی بودند که میفهمیدند روزشان است. عباس هم میدانست که روزش هست یا نیست. من تا آن روز اشک عباس را ندیده بودم. تا جاری شدن اشک او را دیدم دستانم را بالا آوردم و گفتم "باشد اجازه میدهم"، و اجازه دادم. باز تا پیش از آخرین پروازی که نهایتاً به شهادتش انجامید، پرواز کرد. با آن آخرین پرواز کاری کرد و به ساختمان اجلاس جنبش عدم تعهد زد که دنیا را متحیر کرد.
(راوی: سرتیپ دوم خلبان بازنشته اکبر توانگریان)
وصیتنامهای که به قلم تحریر در نیامد
از آن شهید وصیتنامه کتبی به دست نیامده ولی بارها بهطور شفاهی پدرش را وصی و مورد خطاب قرارداده که اگر روزی به درجه پرافتخار شهادت نائل آمدم شما که پدرم هستید اختیاردار کلیه وسائلی که از خودم به جا میماند خواهید بود و قیّم بچه صغیر و خردسالم می باشید و از تنها پسرعزیزم به همان تربیت و کیفیت که در تعلیم وتربیت من زحمت کشیدی درباره او کوشا بوده با همان روحیه زهد و تقوائی که در شما سراغ دارم و درباره من عمل کردهاید نسبت به او نیزعمل نمائید و از لحاظ اعتقادات دینی و تعهدات مذهبی وهمچنین آموزش و پرورش او کوتاهی ننمائید تا زمانی که از او یک عباس دوران دیگر بسازید و به خصوص سفارش اکیدی که همیشه با تمام اعضای خانواده میگردد این بود که در شهادتم اشک غم نریزید؛ زیرا من به خاطر خدای خود و تعهدات دینی و وجدانی و اسلامی خود به فرمان امام امت و برای پیروزی حق بر باطل افتخار شهادت پیدا میکنم و بر حسب آیات قرآن کریم من نمرده، و زنده میباشم و به برادرانم بگوئید که من همیشه در میان شما خواهم بود.