به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، ۲۳ مرداد سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۶) حزب الله لبنان پس از ۳۳ روز مجاهدت مثال زدنی شکستی تاریخی برای ارتش رژیم صهیونیستی رقم زد که در تقویم جمهوری اسلامی به عنوان روز مقاومت اسلامی از آن یاد می شود، اکنون در حالی دهمین سالگرد این نقطه عطف تاریخی را در پیش رو داریم که خاورمیانه جدیدی که امریکا وعده شکل گیری آنرا داده بود، محقق نشده و از سوی دیگر محور مقاومت اکنون در کانون تحولات و توجهات قرار دارد. در همین حال زمان را مغتنم شمرده و با «حسین جابری انصاری» معاون عربی و افریقای وزارت امور خارجه به گفتگو نشستیم. سخنگوی سابق دستگاه دیپلماسی در اولین گفتگوی خود با رسانه، در خصوص ابعاد منطقه ای و بین المللی جنگ ۳۳ روزه، فراز و فرود های گروه های مقاومت در ۳ دهه گذشته و برخی مسائل روز سخن گفت.
معاون عربی و افریقای وزارت امور خارجه معتقد است طرح های بزرگ از جایی حدود صفر و یا زیر صفر شروع می شود و گاهاً نتایجی که بدست می آید در محاسبات عادی نمی گنجد و حزب الله لبنان و نتایج جنگ ۳۳ روزه از این دست موارد بود.
جابری انصاری گفت: آنچه باعث پیشروی ها و برخی پیروزی های رژیم صهیونیستی در طول تاریخ حیات نا مشروعش بوده، بیشتر از آنچه مدیون توان مادی و قدرت او بوده باشد مرهون ایجاد فضای یاس، ناامیدی و ترسی است که در دل طرف مقابل ایجاد می کرده است، یعنی جنگ روانی که علیه دشمنانش اجرا می کرده است.
وی ادامه داد: مهمترین خدمتی که مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین در طول بیش از دو دهه گذشته به امت عربی و اسلامی کرده، تغییر و به هم ریختن معادله روانی مبتنی بر پذیرش شکست و تسلیم در برابر رژیم صهیونیستی است.
سخنگوی سابق دستگاه سیاست خارجی کشورمان با اشاره به بحران سوریه اظهار داشت: ما تنها کشور و بازیگر مهم و موثر در بحران سوریه بودیم که از ابتدا تأکید داشتیم که این بحران راه حل نظامی ندارد و این را نه به عنوان یک تاکتیک بلکه به عنوان یک راهبرد مورد توجه قرار داده بودیم.
این دیپلمات ارشد جمهوری اسلامی ایران خاطر نشان کرد: روسیه از همان ابتدای ورودش به بحران سوریه معتقد بود که راهکار نظامی صرف برای این بحران وجود ندارد، لذا در کنار رویه نظامی بر راه حل های سیاسی هم توجه داشت و به رایزنی های بین المللی در این خصوص می پرداخت.
متن کامل این گفتگو بدین شرح است:
در آستانه سالگرد جنگ ۳۳ روزه و دهمین سالگرد این اتفاقی هستیم که به عنوان برگ زرینی در کارنامه حزب الله و نقطه سیاهی در کارنامه صهیونیست ها محسوب می شود. در ابتدا تحلیل تان را از نتایج این جنگ و تغییراتی که در صحنه آرایی های میدانی، ظرفیت ها و پتانسیل های حزب الله و محور مقاومت ایجاد کرد و از آن طرف نقطه هزیمتی که برای دشمن شد بیان بفرمایید.
خوشحال هستم که در خدمت شما هستم و نخستین مصاحبه خودم را در دوران مسئولیت جدیدم به عنوان معاون عربی آفریقایی وزارت امور خارجه با موضوع حزب الله و مقاومت انجام می دهم. آنچه در جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد، یک نقطه و یک ایستگاه از روند تکاملی و مسیر بیش از دو دهه ای است که حزب الله لبنان طی کرده است. شاید در روزهای آغازین تأسیس جنبش مقاومت اسلامی در لبنان، نه مؤسسین حزب و نه ناظران، ابعاد و نتایج مقاومت لبنان را نمی توانستند حدس بزنند برخی از مؤسسان حزب، جمله تاریخی را از حضرت امام (ره) نقل می کنند که در مرحله تاسیس حزب الله وقتی با حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در تهران دیدار می کنند، ایشان می فرمایند که از صفر شروع کنید. من مصاحبه ای را گوش می دادم که یکی از کادرهای بالای حزب الله سعی می کرد به فارسی این جمله را بیان کند و با لهجه خاصی می گفت که امام فرمودند از صِفِر شروع کنید.
من در مناسبت های دیگر و در برخی سخنرانی ها و گفت و گوها گفته ام که همیشه طرح های بزرگ از نقطه ای در حد صفر یا گاه زیر صفر آغاز می شود. این ایمان و باورمندی، اراده و برنامه ریزی، اقدام مستمر و فعال، تراکم تجربیات و در نهایت همکاری بر اساس نیکوکاری و تقواست که اقدامات و طرح ها را که از نقطه صفر شروع شده، به نقاطی می رساند که در باور عادی و در محاسبات مادی نمی گنجد.
این عبارت اُخری همان چیزی است که در فرهنگ عامیانه ما به عنوان «از تو حرکت از خدا برکت» اشاره می شود. انسان باورمند و مسلمان اگر هدف، برنامه ریزی و طراحی، اراده و اقدام، تعاون و همکاری با دیگران داشته باشد، آنگونه که قرآن می فرماید و در ادبیات اسلامی آمده است، برکتی در حرکت او از جانب خداوند نهاده می شود که ابعاد اتفاقی که می افتد در محاسبات عادی نمی گنجد.
تجربه حزب الله لبنان از این گونه تجربه هاست. جنگ ۳۳ روزه یک جنگ عادی نیست، نتایج این جنگ، با محاسبات عادی قابل اندازه گیری نیست. رژیم صهیونیستی طبق محاسبات عادی، یکی از قوی ترین ارتش های دنیا و منطقه را دارد. برنامه ریزی که برای جنگ طراحی کرده بودند و هدف گیری هایی که تعیین کرده بودند و مدت زمانی که جنگ را طول دادند، همه برای این بود که مؤسسه و نهادی به نام مقاومت و حزب الله را در لبنان عملا خاتمه بدهند. اما آن چه اتفاق افتاد نتیجه عکس داشت و در واقع آغاز یک مرحله جدید از رشد و باروری حزب الله و پروژه بلند مقاومت را در پی داشت.
برای اینکه این وضعیت را خوب تحلیل کنیم، سیر تاریخی از تاسیس تا جنگ ۳۳ روزه را باید مورد توجه قرار بدهیم. زمانی حزب الله لبنان تاسیس می شود که رژیم صهیونیستی تا مناطق وسیعی از لبنان و تا پایتخت پیشروی کرده است. پیش از آن مصر به عنوان مهمترین کشور عربی، با امضای کمپ دیوید عملا از گردونه منازعه بر علیه رژیم صهیونیستی خارج شده و یک جابه جایی استراتژیک بزرگ اتفاق افتاده بود. البته به تقدیر الهی همزمان با این اتفاق نامیمون که تاثیرات بسیار منفی بر روندهای منطقه ای مرتبط با مسئله فلسطین و مسائل منطقه ما دارد، یک اتفاق بزرگ روی می دهد و آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که موازنه را برای ملت های منطقه و به نفع ملت های مسلمان و مسئله فلسطین بهبود می بخشد.
البته فضایی از یاس و ناامیدی در مجموعه جهان عرب حاکم است. به دلیل این که اعراب معتقد بودند با خارج شدن مصر عملا امکان رویارویی با اسرائیل وجود ندارد. اقدام مصر با مخالفت کشورهای عربی مواجه می شود. مصوبه اتحادیه عرب را در انزوای مصر و آن «لاها» یا نه های سه گانه ای که در برابر مصر مطرح می کنند و تحولاتی که اتفاق می افتد را هم داریم. اما علیرغم این، عملا سیاست مداران عرب و دولت ها و حتی مقاومت فلسطین، یعنی جزئی از مقاومت فلسطین که جنبش رسمی فلسطینی است و سازمان آزادی بخش فلسطین، در مسیری در حال حرکت می باشد که ناشی از این برداشت است که در برابر اسرائیل نمی شود ایستاد و هیچ راهی جز مذاکره وجود ندارد.
در چنین فضایی، انقلاب اسلامی ایران بذر امید را در منطقه می کارد و طرحی که ارائه می دهد این است که اگر دولت های عربی به هر دلیلی امکان ایستادگی در برابر اسرائیل را پیدا نکردند یا نخواستند پیدا بکنند، پروژه مقاومت مردمی و ایستادگی مردمی در برابر طرح صهیونیستی امکان حرکت دارد و انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب مردمی عمومی در واقع الگوی جدیدی را در مبارزه علیه رژیم صهیونیستی مطرح می کند که مبتنی بر ایده حضور گسترده مردم در صحنه است.
از این جاست که پدیده مبارک انتفاضه عمومی در صحنه فلسطین اتفاق می افتد و شکل گیری جنبش های جدید مقاومت در فلسطین و لبنان مبتنی بر ایده مقاومت مردمی و استفاده از بنیه ایدئولوژیک و عقیدتی اسلام، به عنوان عامل وحدت بخش توده ها و عامل حرکت آفرین در بین توده هاست. بخشی از این پروژه در لبنان در قالب جنبش مقاومت اسلامی حزب الله لبنان و بخش دیگر آن در صحنه فلسطین با پیدایش جهاد اسلامی فلسطین و به فاصله کوتاهی جنبش مقاومت اسلامی حماس، شکل می گیرد.
در صحنه فلسطین پدیده انتفاضه ها را داریم، در آغاز بحران اشغال فلسطین، ما شاهد برخی انتفاضه های مردمی هستیم. اما به مرور صحنه در اختیار دو فعالیت قرار می گیرد، یکی فعالیت دولت ها و آنچه جنگ های عربی - اسرائیلی نامیده می شود که قالب رسمی و البته محدودیت های خودش را دارد. یکی هم در قالب جنبش مقاومت مسلحانه آزادی بخش که بیشتر از سنخ مقاومت نخبوی(نخبگان) می باشد. یعنی گروهی از پیشاهنگان مردم احساس رسالت می کنند، سلاح برمی دارند، امکانات محدودی را فراهم و عملیات مسلحانه و مقاومتی را شروع می کنند.
به مرور نقش آفرینی توده ها و حرکت عمومی مردمی، تحت الشعاع این دو نوع حرکت قرار می گیرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اتفاقی که می افتد اعاده اعتبار برای طرح های مبتنی بر مقاومت گسترده مردمی و انتفاضه عمومی مردمی است که در دو قالب جنبش های مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین شکل می گیرد. این جنبش ها با بهره مندی از تجربه جنبش مقاومت فلسطین قبل از خودشان، اما ویژگی مردمی بیشتری پیدا کردند، به نحوی که در بستر گسترده مردمی حرکت می کنند و حالت نخبوی کمتری دارند.
تحول دوم در صحنه اجتماع اتفاق می افتد. همان طور که گفتم در واقع شکل گیری انتفاضه گسترده عمومی و مردمی و حضور مستمر و گسترده مردم در کنار نخبگان در صحنه رویارویی با رژیم صهیونیستی است. این تجربه ها زمانی آغاز می شود که رهبران رسمی عربی کاملا دم از ناامیدی و بن بست می زنند و تنها راه را گزینه مذاکراتی مطرح می کنند و معتقدند همه راه ها به واشنگتن و تلاویو ختم می شود. انعکاس این تفکر را در اقدامی که انور سادات در مصر انجام می دهد، همچنین در صحنه فلسطین در سازمان آزادی بخش فلسطین مشاهده می کنیم. به نحوی که این ادبیات به مرور منعکس می شود و کم کم در کل جهان عرب این نوع نگرش به ادبیات رسمی جهان عرب تبدیل می شود.
در آن سو تحول دیگری اتفاق می افتد که در قالب شکل گیری مقاومت، بدان اشاره کردیم. در آغاز راه، شعاری که مقاومت می دهد این است که اگر ما امکان آزادی ازاشغال را نداریم، حق و اجازه تسلیم شدن در برابر اشغال را هم نداریم و باید چراغ مقاومت را روشن نگاه داریم و تحویل نسل های بعدی بدهیم. در ابتدای کار، مقاومت محدوده مشخصی را برای خودش تعیین می کند؛ به این معنا که امید را در صحنه رویارویی در برابر رژیم صهیونیستی اعاده می کند و به انسان عربی شکست خورده، دچار انزوا و گرفتار شده دوباره تزریق امید می کند و بر امکان ایستادگی تاکید دارد و معتقد است که اگر امروز در مناسبات فعلی، امکان آزادی سرزمین های اشغالی را نداریم، اجازه تسلیم شدن در برابر رژیم صهیونیستی را هم نداریم. لذا چراغ مقاومت را باید حفظ کنیم و تحویل نسل های بعدی بدهیم. این تجربه که از نقطه صفر یا زیر صفر آغاز می شود، همان طور که اشاره کردم به مرور زمان با تجربه متراکمی که انجام می دهد به نقطه ای می رسد که در سال ۲۰۰۰ اولین عقب نشینی بی قید و شرط از بخشی از سرزمین های اشغالی عربی را به رژیم صهیونیستی تحمیل می کند.
این اولین بار در تاریخ منازعه عربی - اسرائیلی است که رژیم صهیونیستی مجبور می شود از بخشی از سرزمین هایی که اشغال کرده است، بدون قید و شرط و بدون مذاکره خارج شود. این یک تاثیر اساسی در منازعه عربی - اسرائیلی و منازعه کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی ایجاد می کند و آن این است که اگر پیش از این مقاومت وظیفه و رسالت خود را حفظ چراغ مقاومت و حفظ امید و سپردن مسئولیت آزادی به نسل های بعدی می دانست، زین پس مقاومت مبتنی بر یک برنامه سیاسی مشخص و منتج به نتیجه در همین دوره زمانی، خواهد بود.
در واقع مقاومت خود را به یک امر ملموس قابل حصول و رسیدن به نتیجه تبدیل می کند، نه یک امری که فقط می خواهد صحنه را برای آینده حفظ کند. این یک تغییر و تحول بسیار اساسی و راهبردی در منظومه معادلات منطقه ای است که تاثیرات بالایی را در وضعیت منطقه ای ایجاد می کند. قبل از آن، نقطه عطف بسیار مهمی در سال ۱۹۹۶ میلادی داریم که رژیم صهیونیستی حمله ای به لبنان انجام می دهد، حزب الله لبنان پاسخ می دهد و موازنه ای در چارچوب «توافق نیسان» آوریل ۱۹۹۶ با وساطت طرف های بین المللی و برخی از کشورهای منطقه ای ایجاد می شود.
در واقع برای اولین بار، موضوع یک طرفه مورد حمله قرار دادن سرزمین های عربی را خاتمه می دهد، زیرا تا آوریل ۱۹۹۶ رژیم صهیونیستی گشاده دستانه در هر نقطه ای در داخل فلسطین و خارج فلسطین عملیات انجام می داد، بمباران می کرد، دست به ترور می زد و هر اقدامی که می خواست انجام می داد؛ بدون اینکه حد و حدودی برای عملکرد رژیم صهیونیستی وجود داشته باشد.
تحول استراتژیک قبل از ۲۰۰۰ که در سال ۱۹۹۶ اتفاق افتاد و مقدمه پیروزی بزرگ ۲۰۰۰ شد، این است که برای اولین بار رژیم صهیونیستی مجبور می شود تحت فشار واقعیت موجود مقاومت و قدرت عملیاتی مقاومت در پاسخ به ضربه های این رژیم، قرار گیرد. در این وضعیت جدید، امکان ضربه متقابل از سوی مقاومت و محدود کردن دست رژیم صهیونیستی برای اولین بار اتفاق می افتد.
بنابراین در قالب تحول آوریل ۱۹۹۶ و شکل گیری این معادله جدید، اگر رژیم صهیونیستی مناطق مسکونی را در لبنان بزند، متقابلا مقاومت مشروع و قانونی وجود دارد که ضربه زدن یک طرفه را برای رژیم صهیونیستی ناممکن می سازد. در واقع مقاومت با اقدامات متراکم خود که از ۱۹۸۲ آغاز می شود تا ۱۹۹۶ و بعد در سال ۲۰۰۰، که در واقع ایستگاهی است که نتایج مقاومت ملموس می شود و برای اولین بار بخشی از سرزمین های اشغالی اسلامی و عربی از طریق مقاومت و بدون هیچ گونه قید و شرطی آزاد می شود، در تئوری سازش و مذاکره ایجاد تردید می کند.
تحول مهم مفهومی و ذهنی که پیروزی ۲۰۰۰ ایجاد می کند، این است که مقاومت نه فقط یک رسالت و وظیفه اسلامی و انسانی و نه فقط حفظ شعله مقاومت و زنده نگاه داشتن قضیه فلسطین و عمل به مسئولیت های اسلامی و انسانی است، بلکه یک عمل سیاسی منتج به نتیجه است. یعنی این گونه نیست که مقاومت انجام می شود برای مقاومت به عنوان این که یک امر مقدسی است. گرچه این مفهوم هم مورد نظر هست، اما فقط این نیست.
بلکه مقاومت یک امر منتج به نتیجه هم هست، یک عمل سیاسی است که شما می توانید بر بنیان آن طراحی کنید و اقدامات مثمر ثمری را انجام دهید. تحول ۲۰۰۰ و این سیر تکاملی که اشاره کردیم، تاثیر خود را در صحنه فلسطین می گذارد. این تحولات همزمان است با مقطعی که مرحوم یاسر عرفات را در کمپ دیوید دوم، در سه کنج مذاکراتی گذاشتند و در واقع برگه ای در برابر او قراردادند که اگر امضا کند، به معنای تسلیم و پایان قضیه فلسطین است.
عرفات براساس مجموعه تحولاتی که اتفاق افتاده، این قدرت را پیدا می کند به طرف مقابل بگوید که اگر شما بتوانید از سازمان کنفرانس اسلامی و از برخی کشورهای مهم اسلامی، امضایی بر این توافق بگیرید، من نیز خواهم توانست امضا کنم. در غیر این صورت اگر من امضا کنم، بازگشتم به فلسطین مساوی با پایانم خواهد بود و ملت فلسطین مرا از صحنه فلسطین حذف خواهد کرد.
خب این نتیجه مستقیم تحولاتی است که جنبش مقاومت و تئوری انتفاضه و تاثیرات انقلاب اسلامی ایران ایجاد کرده و در واقع امواجی است که در سطح منطقه ایجاد شده است و با تحولات اساسی و راهبردی که ایجاد کرده، انتفاضه جدید در سرزمین های فلسطینی شروع می شود و بعد عرفات را در مقر حکومتی خود محاصره و در نهایت هم با آن شکل مشکوک مسمومش می کنند و قبل از اینکه فوت بکند اجازه داده می شود که برای معالجه از فلسطین خارج شود ما هنگامی که کار او تمام است و امکان معالجه وجود ندارد، داستان نهایی را پیش می کشند.
وقتی به جلوتر می آییم در جنگ ۲۰۰۶، رژیم صهیونیستی در پی این است تا این تحولی را که منشا امواج جدید در صحنه فلسطین و کل منطقه شده است را با یک عملیات برق آسا و حمله همه جانبه در آن نقطه ای که ایجاد امید کرده است و شروع تغییرات روندی، معنوی، سیاسی و مادی در معادله منازعه بر علیه رژیم صهیونیستی است، در همان جا خفه کند و تبدیل به روند جدیدی از شکست و بازگشت نا امیدی و مسائل این چنینی نماید.
بارها گفته ام آنچه رژیم صهیونیستی را در این معادله در طول دهه های گذشته حفظ کرده و باعث ادامه حیات این رژیم شده است، بیش از آن که مسئله مادی قدرت باشد، مسئله تحمیل ناامیدی، شکست و یاس به طرف مقابل خود می باشد. یعنی جنگ روانی جزء مهمی از این معادله هست. تداوم رژیم صهیونیستی بیش از آنکه نتیجه قدرتمندی این رژیم و ضعف عربها و مسلمانان باشد، نتیجه حاکم کردن معادله ای در فضای عربی و اسلامی هست مبنی بر اینکه مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی بی فایده است و نتیجه ای ندارد و هیچ راهی جز تسلیم شدن در برابر این رژیم نیست. در چنین وضعیتی، مهمترین خدمتی که مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین در طول بیش از دو دهه گذشته به امت عربی و اسلامی کرده، تغییر و به هم ریختن این معادله روانی مبتنی بر پذیرش شکست و تسلیم است.
مقاومت توانست روحیه جدیدی را خلق و دوره جدیدی از ایستادگی در برابر رژیم صهیونیستی را آغاز کند که تاثیرات بسیار اساسی در کل روندهای منطقه ای داشته است. به نظر می رسد تحولات چند ساله اخیر هم صحنه دیگری از جنگ ۲۰۰۶ است. برای اینکه در هر ایستگاهی که اقداماتی را انجام می دهند و به نتیجه نمی رسند، با فاصله ای دوباره به گونه دیگری و در نسخه های دیگری همان هدف گیری را دنبال می کنند.
هدف گیری رژیم صهیونیستی در چند ساله گذشته این بوده و هست که نیروهای امت اسلامی را مشغول هم و غم داخلی خود و رویارویی ها و جنگ های داخلی در درون مجموعه اسلامی کند تا مسئله فلسطین و مقاومت تحت الشعاع قرار بگیرد و مسئله امت اسلامی به مسائل جدیدی تغییر کند. متاسفانه در این چند سال اخیر با استفاده از برخی بسترهای مبتنی بر جهل و فقر در منطقه اسلامی و همکاری برخی از دولت های اسلامی و برخی سیاست مداران که همیشه در تشخیص اولویت ها خطا کرده اند، تا حدودی موفق هم بوده اند.
در سال های اخیر متاسفانه همین داستان تکراری و خطاهای راهبردی بزرگ و تکرار خطا در تشخیص اولویت های راهبردی و استراتژیک، در واقع گرفتاری دیگری هست که برخی از حکام و دولت ها و برخی از جریان های سیاسی و فکری دچار آن شده اند. روندی که در نتیجه پیروزی های پی در پی ۱۹۹۶، ۲۰۰۰، ۲۰۰۶ در لبنان و پیروزی های نظیر آن در داخل فلسطین به ویژه در منطقه غزه و تحمیل عقب نشینی یک جانبه و بدون قید و شرط از اراضی اشغالی غزه اتفاق افتاده بود، اگر پیش می رفت و ادامه پیدا می کرد و این حوادث سال های اخیر در منطقه اتفاق نمی افتاد، بی تردید محدودیت های رژیم صهیونیستی بسیار بیشتر می شد و مشکلات و بحران های این رژیم تشدید می شد.
اما متاسفانه این تحولات اخیر در واقع فرصتی دوباره برای رژیم صهیونیستی خلق کرد تا از حالتی که در واقع در تنگنا قرار گرفته بود خارج شود و فعلا به شکل تماشاچی دربیاید. این رژیم اکنون بازیگری است که به این صحنه نگاه می کند و گاه دخالت دارد و تلاش می کند تا با ریختن بنزین بر روی اختلافات و درگیری های موجود و تشدید تناقض های درون مجموعه اسلامی، به شکلی مسئله فلسطین به عنوان مسئله اول امت اسلامی و مسئله مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، کنار گذاشته شود و اولویت های دیگری در دستور کار امت اسلامی و کشورها و جریان ها و گروه ها و احزاب و توده های عرب و مسلمان قرار بگیرد.
امری که ضروری می سازد تا ما و همه دلسوزان امت اسلامی هر چه زودتر از این روند تغییر اولویت های تحمیلی خارج شویم و با رویکردهای درست، اولویت بندی های دقیق و اقدامات هوشمندانه در جهت صحیح به سمتی حرکت بکنیم که دوباره همان اولویت ها اعاده شود و دوباره این رژیم صهیونیستی باشد که در سه کنج استراتژیکی قرار می گیرد.
آورده های حمایت از محور مقاومت برای ایران چه بوده؟ آیا فقط ایران بوده که با تقویت و حمایت از محور مقاومت، به منافعش رسیده یا این امر دو طرفه بوده است؟
یکی از وجوه ممیزه تجربه انقلاب اسلامی ایران در تعامل با جنبش های مقاومت در مقایسه با تجربیات قبلی برخی از دولت ها در منطقه، این است که ما یک تجربه جدیدی را بنیان گذاشتیم که مبتنی بر رابطه امرکننده و امرشونده نبود. بلکه تجربه ای از روابط تکاملی مبتنی بر اهداف، اولویت ها و منافع مشترک و در واقع کمک متبادل و متقابل به یکدیگر است. به نظر می رسد تجربه حزب الله لبنان از ابعاد مختلف تجربه منحصر به فردی است.
متاسفانه یکی از نقاط خلل جنبش های مقاومت قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه ما این بود که به نحوی با برخی دولت ها ارتباط پیدا کرده بودند که رابطه بر اساس امرکننده و امرشونده بود و در تحولاتی که در سیاست برخی ازدولت ها اتفاق افتاد عملا منشا تغییراتی شد که صحنه مقاومت فلسطین را با نوعی بن بست یا شبه بن بست مواجه کرد.
تجربه متمایز کار انقلاب اسلامی ایران با جنبش های مقاومت و از جمله جنبش حزب الله لبنان این است که رابطه ای مبتنی بر تعریف های واحد، رسالت واحد، اولویت ها و منافع واحد شکل گرفت. یعنی همکاری با یکدیگر در بنیاد و محور نیکی و تقوای الهی صورت می گیرد، این تجربه ای است که واقعا قابل ارائه است. واقعیت این است که در نتیجه شکل گیری جنبش های مردمی منطقه، مجموعه موازنه قدرت مسلمانان و کشورهای منطقه در برابر رژیم صهیونیستی و نیروهای مداخله گر خارجی افزایش و ارتقا یافت.
در حقیقت انقلاب اسلامی ایران در یک لحظه تاریخی و نقطه عطفی که ملت های منطقه بعد از خروج مصر از منازعه علیه رژیم صهیونیستی دچار یأس شده بودند، توانست با ایدئولوژی امید بخش و حرکت آفرین و با تاثیرات غیرقابل انکار رهبری کاریزماتیک و منحصر به فرد امام خمینی (ره) منشا تحولاتی در صحنه منطقه ای و در روندهای منطقه ای شود. فرزندان انقلاب اسلامی ایران یا برادران انقلاب اسلامی در سطح منطقه در قالب جنبش های مقاومتی مختلف، متقابلا به بهبود این موازنه و ارتقای وضعیت مجموعه امت اسلامی و کشورهای منطقه در صحنه منازعه منطقه ای و جهانی برای حفظ منافع ملت های منطقه کمک کردند.
محصول و شجره مبارکی از این پیوند و ارتباط معنوی و سیاسی شکل می گیرد که بخشی جدایی ناپذیر از منطقه می شود و وضعیت منطقه را به شکل بازگشت ناپذیری از وضعیت سابق منتهی به انقلاب اسلامی ایران، وارد مرحله جدیدی می کند که ما الان شاهد تکامل این وضعیت هستیم، البته طرف مقابل بیکار ننشسته است بلکه اقدام و طراحی می کند. مجموعه ای از تاکتیک ها را در خدمت راهبرد و هدف گیری استراتژیک خود به کار گرفته است تا اولویت های منطقه ای و مسائل منطقه ای را به شکل تحریف یافته و تغییر یافته ازمسیر اصلی خود، شکل بدهد و در حقیقت این روندهای جدید خلق شده را با مشکل و مانع مواجه سازد تا مجموعه درون امت اسلامی را به جای توجه به دشمن بیرونی و اصلی که رژیم صهیونیستی است، مشغول هم و غم داخلی یکدیگر نماید. این نیازمند تدبیر متقابل است که عنصر اساسی در این تدبیر جمهوری اسلامی ایران و مجموعه جنبش هایی است که در منطقه شکل گرفته و اینها در حقیقت به وظیفه و رسالت تاریخی خودشان می بایست عمل کنند و در این مسیر تلاش می کنند.
به نظرشما اگر ایران در طول این سی و اندی سال سیاستی غیر از تاسیس یا حمایت از گروه های مقاومت اسلامی را بر می گزید شرایط فعلی ما در منطقه و در صحنه بین المللی به چه صورت بود؟
البته پاسخ این سوال سخت است. به دلیل اینکه مسیر رفته را می شود اندازه گرفت و از یک واقعیت صحبت کرد اما مسیر نرفته را باید تصور کرد. در واقع فرق بین یک امر واقع است که شما از آن امر واقع تحلیل، بررسی و ارزیابی دارید، با امری که باید تصور و ارزیابی کرد، لذا این کار سخت تر است. امر واقع را اندازه می گیریم می گوییم این گونه شد و این اتفاقات افتاد. اما مسیر نرفته را همیشه باید در ذهن تصور کرد و نمره داد.
ممکن بود راه بهتر از این برای توفیقات در منطقه داشتیم؟
نمی شود گفت راه بهتری داشتیم یا نداشتیم. اما کاری که انجام دادیم را می شود اندازه گرفت و نمره داد. یعنی واقعیت این است که یک مسیری در منطقه در حال طی شدن بود. آن مسیر به یک نقطه شبه بن بست رسیده بود. به این معنا که راه چاره ای برای ملت های منطقه جز تسلیم در برابر امر خارجی وجود ندارد. کاری که انقلاب اسلامی ایران کرد ارائه یک الگوی دیگری بود که این فضا را به هم ریخت و منطقه را وارد مرحله جدیدی کرد که در طول چند دهه گذشته روند تکاملی خودش را طی کرده بود.
به استثنای این چند سال اخیر که مسیر امت در مسیر رویارویی های داخلی قرار گرفته است، اما تا قبل از این تحولات چند ساله اخیر، کل تجربه یک تجربه متکامل و کاملا روشن است که از یاس و ناامیدی در برابر عامل خارجی و تهاجم خارجی تبدیل می شود به باور به خود، باور به ایستادگی، باور به مثمرثمر بودن مقاومت و ایستادگی و باور به این که می توان منافع ملت های منطقه را تامین کرد و می توان استقلال و آزادی کشورها و ملت های منطقه را محقق کرد و این با تلاش متراکم، اراده و ایمان ممکن شد. خب این مسیر را می توانیم اندازه گیری کنیم و امتیاز بدهیم.
واقعیت این است که این مسیر، مسیر مبارکی است و متناسب با منافع ملموس ملت های منطقه می باشد. مسیری که همراه با موفقیت های پی در پی، هم در سطح داخلی در درون کشورها و هم در مسیر عمومی منطقه ای بوده است. باورمندی به قدرت مردم و اراده و ایستادگی و باور به قرآن که می فرماید: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً.» یک زمان شما این ایده را تنها به عنوان یک آرمان مطرح می کنید، به عنوان یک امری که جمع کوچکی از مردم به آن اعتقاد دارند از باب این که وحی الهی است و امر غیبی است.
اما یک وقتی این آیه کریمه قرآنی را به یک تجربه عملی و به مکتب راهنمای عمل و دستورالعمل زندگی تبدیل می کنید. به نظر من این یک امر اساسی است، باز تاکید می کنم پیروزی های مقاومت و تجربه انقلاب اسلامی ایران بیش از آنکه ابعاد مادیش مهم باشد که هست، ابعاد معنوی آن و تحول ذهنی و روحی و روانی که در منطقه ایجاد می کند، حائز اهمیت است. این یک نوع نگاه جدید، یک رویکرد جدید مبتنی بر باورمندی و ایمان و عمل صالح است که یک امر غیبی را به یک امر عینی ملموس قابل اندازه گیری تبدیل می کند و این مهمترین ارزش افزوده ای است که فکر و ایده مقاومت و ایده انقلاب مردمی و انتفاضه عمومی، در فضای عمومی منطقه ایجاد کرده است.
جبهه مقابل نیز تلاش کرده است تا با ایجاد مسیرهای انحرافی و تبدیل تناقض اصلی که رویارویی با رژیم صهیونیستی و نیروهای مهاجم و مداخله گر خارجی است به درگیری های داخلی و درونی، در حقیقت این مسیر تحول اساسی روحی و روانی و سیاسی و مادی و معنوی را از مسیر اصلی خود منحرف و به یک مسیر دست انداز بیندازد. رسالت اساسی مقاومت و جمهوری اسلامی ایران و همه ما این است که در حقیقت مسیر را در همین مسیر تکاملی سابق اعاده کنیم تا این دست اندازی که ایجاد شده را پشت سر بگذاریم. با ایستادگی، با ایده های درست و در واقع در همان مسیر تکاملی قبلی بتوانیم مسیر حرکت عمومی ملت ها و دولت های منطقه را در جهت حرکت تکاملی قبلی پیش ببریم تا منافع مجموعه امت اسلامی به شکل بهتری محقق شود.
اخیرا جنابعالی دیداری با استفان دی میستورا نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور سوریه داشتید. نتایج ملموسی که این دست مذاکرات سیاسی بر روند بحران سوریه تا کنون داشته را چگونه تحلیل می فرمایید؟
از زمانی که بحران سوریه شروع شد، در یک سطوحی حرف از راه حل سیاسی مطرح بود و در برخی از رایزنی های دیپلماتیک هم مطرح می شد. ما تنها کشور و بازیگر مهم و موثر در بحران سوریه بودیم که از ابتدا تأکید داشتیم که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد. نه به عنوان یک تاکتیک بلکه به عنوان یک راهبرد این را مورد توجه قرار داده بودیم که بحران سوریه با راه حل نظامی به جایی نخواهد رسید. راه حل نظامی یعنی بن بست و توقف و ادامه بحران، از اینرو می بایست از طریق سیاسی این بحران حل و فصل شود.
بسیاری از بازیگران مقابل ما، در ابتدای بحران مستمرا برای ثمربخشی راه حل نظامی، تاریخ و ضرب الاجل تعیین می کردند و می گفتند تا فلان تاریخ و تا پایان این رمضان و رمضان بعدی، این بحران از طریق نظامی خاتمه پیدا خواهد کرد. با سیری در این بحران چند ساله، می توان نتیجه گرفت که مهمترین کاری که مقاومت دولت سوریه و مجموعه نیروهای هم پیمانش انجام داد این بود که در بیش از یک سال اخیر تقریبا همه بازیگران موثر در بحران سوریه مجبور شدند در برابر این واقعیت تسلیم شوند و صراحتا اعلام کنند که بحران سوریه، راه حل نظامی ندارد.
البته هنوز برخی از بازیگران در قالب سیاسی به دنبال تحقق اهدافی هستند که در صحنه نظامی شکست خوردند و نتوانستند این اهداف را محقق کنند. علت این که مذاکرات به شکل جدی به نتیجه نمی رسد، همین است. آنهایی که با شعار راه حل سیاسی در یکی دو سال اخیر در صحنه مذاکرات حضور پیدا می کنند، همچنان به دنبال این هستند که راه حل شکست خورده قبلی را در قالب جدیدی به نام راه حل سیاسی دنبال کنند و اهدافی را که در صحنه نظامی شکست خوردند، از طریق سیاسی محقق کنند، طبیعتا این شدنی نیست و علت طولانی شدن مذاکرات و روندهای سیاسی نیز همین رویکرد اشتباه می باشد.
آقای دی میستورا نماینده دبیرکل سازمان ملل است که بعد از دو نماینده قبلی یعنی کوفی عنان و اخضر ابراهیمی آمده و مسئولیت حل و فصل بحران را عهده دار شده است، نمایندگان قبلی طرح هایی برای حل سیاسی بحران داشتند، اقدامات و رایزنی هایی هم انجام دادند. ایشان سومین نماینده دبیر کل است که در مدت اخیر مستمرا رایزنی ها و تلاش هایی را داشته و طرح هایی ارائه داده است. یکی از آخرین رایزنی های او سفر به تهران بود که مذاکرات مفصلی با ایشان داشتم و آخرین وضعیت روندهای بحران سوریه در سطوح سیاسی و میدانی مرتبط با آن تبادل نظر شد و درباره راه های ثمربخشی راه حل سیاسی و طرح سیاسی کشورمان، گفت و گوی تفصیلی داشتیم.
به دی میستورا گفتم که با دو رویکرد می شود طرح سیاسی ارائه داد. یک رویکرد این است که طرح ارائه می دهیم برای این که بگوییم کاری می کنیم؛ یعنی صرفا برای اینکه صحنه خالی و راکد نباشد، لذا به طرحی که ارائه می دهیم و امید چندانی هم نداریم. در واقع رویکرد ما در ارائه این گونه طرح ها، تاکتیکی است. اما رویکرد دوم این است که با نگاه راهبردی طرحی ارائه کنیم که منتج به نتیجه عملیاتی باشد و روند موجود در صحنه بحران سوریه را دچار تحول اساسی کند. به نحوی که از مرحله فعلی خارج و به مرحله جدیدی وارد شویم.
اگر این رویکرد دوم مورد توجه سازمان ملل و آقای دی میستورا باشد، می باست مقتضیات موفقیت راه حل سیاسی و طرح سیاسی مورد توجه قرار بگیرد که اولین گام در این زمینه توجه چند اصل اساسی و مهم می باشد، یکی از از این اصول توجه به واقعیت های صحنه سیاسی و نظامی سوریه است. طرح سیاسی می بایست به گونه ای باشد که در عین حال که به نیروهایی که خواهان تغییر و اصلاح وضعیت سوریه هستند امید تغییر را می دهد، در عین حال برای همه بازیگران اطمینان بخش باشد. به این نحو که بدانند وارد مسیری می شوند که پایانش مشخص است و اینکه وارد تونلی نمی شوند که آغازش دست آنهاست ولی پایان تونل معلوم نیست کجاست. لذا طرح می بایست نقیضه هایی را با همدیگر جمع کند که جامع توجهات و نظرات دولت سوریه و گروه های سوریه و ملت سوریه باشد و اگر چنین طرحی ارائه شود و مورد توافق طرف های سوری قرار بگیرد، جمهوری اسلامی ایران هم از چنین طرح و چنین روندی حمایت خواهد کرد و تاثیرگذاری اساسی در حرکت به سمت خروج از بحران فعلی و ورود به یک مرحله جدید خواهد داشت.
اما اگر بنا باشد با رویکرد تاکتیکی و در واقع از باب خالی نبودن عریضه، طرح ارائه شود بدون اینکه به مقدمات و ملزومات طرح سیاسی توجه داشته باشد، طبیعتا این طرح هم به مسیر طرح های قبلی و تلاش های قبلی دچار خواهد شد و تنها در تاریخ ثبت خواهد شد که کارهایی انجام شده اما منشا تغییر و تحول واقعی نبوده است. بخش عمده ای از بحث های ما البته با جزییات در ارتباط با مسائل روند سیاسی موجود در صحنه سوریه و همین طور در ارتباط با مسائل انسانی و ابعاد انسانی بحران بود، آقای دی میستورا مطالبی را مطرح کرد و تبادل نظر کردیم و بنا شد این رایزنی ها به شکل مستمر ادامه یابد.
اگر شرایط امروز را بخواهید ارزیابی کنید فکر می کنید روس ها کماکان بر همان مدلی که باید مبارزه جدی نظامی داشت تا پرونده سوریه بسته شود معتقدند یا به بعضی از مدل هایی که در این ایام به دنبال گفت و گو با آمریکایی ها رفتند و آتش بس هایی اتفاق افتاد که نتیجه اش تقویت تروریست ها و از دست دادن برخی از مناطق تصرف شده بود؟ استنباط شما از تصمیم روس ها و وضعیتشان چه است؟
این امر در ارتباط با روسیه صدق نمی کند واقعیت این است که عملکرد و روند واقعی تحولات در صحنه واقعیت های سیاسی و میدانی موثر است، یعنی هیچ بازیگر سیاسی چه در سیاست خارجی چه در سیاست داخلی، در خلاء اقدام نمی کند. تحولاتی چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقه ای در شکل گیری این نوع نگاه و اقدامات و توجهات روس ها موثر بوده است. مثلا تجربه ای که روس ها در لیبی طی کردند با آن نسخه و الگویی که در حقیقت بازیگران دیگر در لیبی ابتکار عمل داشتند و روس ها به نوعی همراهی کردند در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند و جلو رفتند.
آن تجربه در نوع رویکردهای آتی راهبردی روس ها بسیار تاثیر داشت، شاید در آغاز بحران سوریه، ارزیابی روس ها این بود که این تحول سریع خواهد بود و در واقع با یک امر واقع جدیدی به سرعت در سوریه مواجهه خواهند شد. وقتی بحران مدتی ادامه پیدا کرد، این واقعیت را دیدند که عناصری روی زمین به عنوان واقعیت های جدی صحنه سوریه وجود دارند که آن ارزیابی طرف مقابل را دچار تغییر کرده است؛ ارزیابی که فکر می کرد سوریه کارش تمام است و یک وضعیت جدیدی به سرعت شکل خواهد گرفت.
این هم بسیار در نوع نگاه روس ها موثر بود، همین طور تحولاتی در سطوح راهبردی دیگر در منظومه روابط و سیاست خارجی روسیه و مسائل جهانی و رابطه آنها با ایالات متحده آمریکا، مسائلی که در حوزه پیرامونی روسیه اتفاق افتاد، همه این قطعات پازل در شکل گرفتن نوع نگاه جدید و جدیت بیشتر روسیه در صحنه سوریه موثر بود.
اما روس ها از همان آغازی که به این شکل جدید از طریق نوعی تاثیر گذاری نظامی وارد صحنه سوریه شدند، هیچ وقت این داعیه را نداشتند که با راه نظامی در واقع به صحنه سوریه و مسئله سوریه خاتمه بدهند، همزمان آنها به دنبال اقدامات سیاسی هم بودند و تقریبا از همان آغازی که تحرک جدید نظامی را انجام دادند. فعالیت های سیاسی را هم به موازات آن در دستور کارشان داشتند و در همان مسیر در حقیقت مجموعه ای رایزنی ها و اقدامات سیاسی را با برخی بازیگران سیاسی و بین المللی انجام دادند. به نظر می رسد این مجموعه را باید با هم دید، اگر این مجموعه را با هم ببینیم کمتر دچار ابهام یا سوال می شویم، در ارتباط با نوع عملکرد روسیه باید گفت، طرحی که روسیه دارد این نیست که از طریق نظامی به صحنه و بحران سوریه خاتمه بدهد.
آنها معتقدند که اقدام نظامی و سیاسی را باید به موازات هم انجام بدهند و در واقع آن چه در میدان نظامی اتفاق می افتد، می بایست در صحنه سیاسی هم پشتیبانی شود و ترکیب این دو کار در حقیقت منافع روسیه را تامین می کند. طبیعی است که روسیه مثل همه بازیگران دیگر، از دید منافع خودش به صحنه نگاه می کند. مشکلی که ما در منطقه با آن به عنوان یک آسیب تاریخی مواجه هستیم، دولت هایی هستند که به جای این که منافع خودشان و ملت هایشان را نمایندگی کنند، معلوم نیست منافع کجا را نمایندگی می کنند.
این یک امر غیرعادی است، دولت ها در دنیا منافع خودشان را مطابق تصوری که از منافعشان دارند، نمایندگی می کنند. روس ها اولویت هایی دارند و منافعی در صحنه سوریه دارند که آنها را برای خودشان روشن کردند و با مجموعه ای از اقدامات سیاسی و نظامی آن اهداف را دنبال می کنند. روسیه مبتنی بر منافعش و تصوری که از منافع خودش دارد اقدام می کند.
البته صحنه سوریه و هیچ صحنه سیاسی بزرگ دیگری، در واقع در حالت خلاء نیست. تعدد بازیگران موثر هستند و قطعا جمهوری اسلامی ایران و هم پیمانانش و دولت سوریه در مجموعه اقداماتی که در صحنه بحران سوریه داشتند، جزئی اساسی از شکل دادن این روندها و تاثیرگذاری بر سیاست دولت هایی مثل روسیه و بازیگران دیگر بوده اند.
ما باید با یک کنش فعال و موثر مبتنی بر مجموعه اقدامات سیاسی دیپلماتیک و میدانی متعددی که انجام می شود، تاثیرگذاری خودمان را بر این صحنه و بر سیاست بازیگران دیگر از جمله روسیه ادامه دهیم و در همین مسیر هم مجموعه اقدامات جمهوری اسلامی ایران با دولت فدراسیون روسیه در جریان است.
منبع: مهر