به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، همه وقایع را با تاریخ دقیق آن به خاطر دارد. وقتی شروع به صحبت میکند ماجراهای ناگفتهی بسیاری دارد تا از آنها برایت بگوید و شگفتزدهات کند. با سرهنگ اصغر عزیزی در دفتر مرتضی سرهنگی آشنا شدم. این آشنایی شاید بهترین پاداش برای من بود که مدتها به دنبال منبعی مؤثق بودم تا سؤالات بیشمارم را دربارهی چگونگی شروع مبادلهی اسرای ایرانی و عراقی پس از قبول قطعنامه پاسخ گوید؛ کسی که خود در آنجا حضور داشته و همه چیز را از نزدیک دیده باشد. کموبیش از یافتن چنین کسی ناامید شده بودم تا اینکه روزی برای مصاحبه با مرتضی سرهنگی دربارهی مجموعهی تحسینبرانگیز «اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی» وارد دفترشان شدم و ایشان سرهنگ عزیزی را به من معرفی کردند و گفتند: «ما کارمان را دربارهی اسرای عراقی با هم شروع کردیم؛ من خاطراتشان را ثبت و ضبط میکردم و ایشان مسئول کمیتهی اسرای عراقی بودند. ایشان اولین اسیر ایرانی را در مرز خسروی تحویل گرفتند و در مقابل اولین اسیر عراقی را تحویل دادند.» باورکردنی نبود. بلافاصله قرار ملاقاتی ترتیب دادم و با ایشان به گفتوگو نشستم که متن کامل مصاحبه را در ادامه میخوانید.
در ابتدا آنچه در موضوع تبادل بزرگ اسرا در سال 69 بسیار مورد توجه قرار میگیرد، شروع جریان مذاکرات با طرف عراقی است. جوهر امضای قطعنامه خشک نشده، با کسانی به مذاکره نشستیم که از همان ابتدا میدانستیم قرار است با سدی از مخالفت و کارشکنیشان روبهرو شویم؛ اینکه شاید به هیچوجه حاضر به مذاکره نشوند. چون میدانستیم به احتمال قریب به یقین برای طرف عراقی مبادلهی اسرای جنگی نیز چون مبادلهی کشتههایشان در جنگ، محلی از اعراب ندارد. جریان مذاکرات به طور رسمی در چه تاریخی آغاز شد و این پروژه در چه تاریخی کلید خورد؟ سختیها و مشقات آن چه بود؟
یکی از تبعات جنگ، اسارت است و دفاع مقدس ما هم از این مورد مستثنی نبود. نیروهایی از ایران به اسارت گرفته شدند و سربازانی از عراق نیز به اسارت درآمدند.
با قبول قطعنامه از طرف ایران در 27 تیر 67، دولت عراق از این موضوع سوءاستفاده و به مرزهای ایران حمله کرد. با شکست عراق، آتشبس آغاز شد. در قطعنامه (مادهی 3) آمده بود که به محض پذیرش قطعنامه از سوی دو کشور، در مدت 80 روز کل اسرا مبادله شوند، اما چون دولت عراق قطعنامه را در تاریخ 24 مرداد 1369 پذیرفت، مبادلهی اسرا از تاریخ 26 مرداد 69 آغاز شد. (مذاکرهی مقامات ایرانی در ریاستجمهوری در این تاریخ انجام شد.)
کمی به عقب برگردیم؛ مسئولیت اسرای جنگی به عهدهی کمیسیونی به نام «کمیسیون اسرای جنگی» بود که ریاست آن را شهید محمدعلی نظران به عهده داشت. ایشان دبیر شورایعالی دفاع آن زمان هم بود. کمیسیون پس از قبول قطعنامه، بنا به تدابیر نمایندگان وزارت امور خارجه، سپاه، ارتش، هلالاحمر و... تصمیم گرفت نقل و انتقال اسرا را از اردوگاه تا مرز خسروی به انجام رساند. بنابراین پس از گذشت مدت کوتاهی از آغاز مذاکرات بین ایران و عراق، کمیسیون کار خود را در این زمینه آغاز کرد. در ضمن هنگامی که رئیس کمیسیون اسرا درگیر مذاکرات مربوط با دولت عراق و صلیب سرخ بودند، تیمی مشغول تدوین دستورالعمل و آییننامه چگونگی انتقال اسرا از اردوگاههای ایران به مرز خسروی بود. این تیم از کمیسیون، به مدت 20 روز آییننامهی مورد نظر را با بررسی میدانی تا قصرشیرین تدوین کرد. آن زمان هنوز عراقیها پشت قصرشیرین بودند و به طور کامل شهر را تخلیه نکرده بودند.
در این دستورالعمل دربارهی چگونگی اعزام اسرا به مرز، تعداد و ثبت اسامی آنها مقرراتی وضع شده بود. حتی مکانهایی که باید در آنجا برای استراحت و تجدید قوا توقف میکردند، در این آییننامه مشخص شده بود. البته کمیسیون اسرای عراقی که من نماینده و مسئولش بودم، باید در این ایستگاهها کارهایی انجام میداد، یعنی بین ایستگاههای انتقال اسرا هماهنگی و ارتباط ایجاد میکرد؛ یعنی ایستگاه «قدس 1» که اردوگاه حشمتیه بود، ایستگاه «قدس 2» که در پادگان کرخهینور همدان و متعلق به لشکر 16 قزوین بود، ایستگاه «قدس 3» که در پادگان ابوذر سرپل ذهاب بود که به لشکر 81 کرمانشاه تعلق داشت و همچنین ایستگاه بعدی که راه به آن بسته بود، یعنی «قدس 4»، که ایستگاه خسروی و منذریه بود. اسرا باید به این ایستگاه منتقل و مبادله میشدند. از جزئیات تدارکات از مرز خسروی و قصرشیرین به سمت خاک عراق اطلاعی نداشتیم پس باید تدابیر و پیشبینیهای لازم در این زمینه انجام میشد. احتمال اینکه در خسروی جایی برای اسکان موقت اسرا نباشد، وجود داشت، بنابراین باید برایشان چادر میزدیم و تجهیزات لازم را فراهم میکردیم. برگشت اسرا از مرز به ایران توسط سپاه (فکر میکنم قرارگاه نجف) انجام میشد و مسئولش سردار مرتضی قربانی بود. البته برادران دیگری بودند که اسرا را تحویل میگرفتند و به قرنطینهای در قصرشیرین میبردند و از آنجا هم به پادگان الله اکبر میرفتند. در آنجا کارهای لازم برای انتقال آنها به استانها انجام میشد. اطلاعات اسرا از مرز به کمیسیون اسرای ایرانی مستقر در هلالاحمر تهران میرسید. البته تعدادی از اسرا ثبتنام شده بودند و در فهرست صلیبسرخ نامهایشان بود، اما تعدادی مفقودالاثر بودند.
آیا از پیش آماری از اسرا تهیه کرده بودید؟ یعنی مفقودین را جزء اسرا محسوب کرده بودید؟
بله، در فاصلهی زمانی مذاکرات تبادل بین هیئت وزیران دو کشور و نمایندگان سازمان ملل و تهیه دستورالعمل مبادله اسرا، اردوگاهها طبق روال به کار خود ادامه میدادند، اما کمیتهی اسرای عراقی مقدمات کار را انجام میداد؛ مثل تهیه هدایا و لباس و تدارک تیمهای بهداشت و درمان برای استقرار در پادگان ابوذر سرپل ذهاب.
پس از گفتگوی نمایندگان دو کشور و نامهنگاری بین آنها، در تاریخ 24 مرداد 69 عراق موارد مورد نظر ایران را پذیرفت و اعلام کرد که از روز بعد روزانه هزار نفر اسیر را آزاد خواهد کرد. این هزار نفر در روز 26 مرداد 69 در مرز خسروی تحویل مقامات ایرانی شدند. تا به اینجا دستور رهبری برای آمدن هزار نفر دوم چه بود؟ هر اسیر ایرانی که میآمد یک اسیر عراقی به کشورش برمیگردد. پس در روز 27 مرداد ما باید هزار نفر اسیر عراقی را تحویل میدادیم. چون برنامه از قبل تعیین شده بود، از شب 24 مرداد در تمام مکانهایی که از قبل تعیین شده بود، نیروهای دژبان برای سهولت در امر تبادل با لوازم و تجهیزات مستقر شدند و اولین گروه هزار نفری اسرای عراقی به سمت مرز حرکت کردند. این گروه سرانجام ساعت 3 بامداد به سرپل ذهاب رسیدند. تمهیداتی در سرپل ذهاب اندیشیده شده بود که مهمترین آنها استقرار نیروهای صلیبسرخ بود تا مصاحبه بدون شاهد و ثبتنام مجدد اسرا انجام شود و پس از آن به مرز منتقل شوند.
ترتیب کار به این شکل بود که صلیبسرخ نام اسرایی را که از ایران یا عراق برای تبادل آمده بودند، در فهرستی یادداشت میکرد و این فهرست در رسانههای طرفین اعلام میشد. اقامتگاه نیروهای صلیبسرخ در پادگان ابوذر بود. مصاحبه بدون شاهد و کارهای لازم پیش از مبادلهی اسرا انجام شد. تمام این امور تا ساعت 10 صبح طول کشید. اسرای عراقی هم در این فاصله کارهای شخصیشان را انجام میدادند؛ حمام، اصلاح، تعویض لباس و.... تنها ساختمان سالم در سرپل ذهاب، مسجد بود. ساختمانهای پادگان ابوذر در اثر بمبارانهای متعدد تخریب شده بود لذا برای ایجاد آسایشگاه اسرا شروع به بازسازی محل کردند و وسایل مورد نیاز مثل تخت هم توسط کمیته کار در آسایشگاهها فراهم شد.
ملاقات بدون شاهد چیست؟
ملاقات بدون شاهد ملاقاتی بود که افراد صلیبسرخ بدون حضور هیچ نگهبانی با اسرا ترتیب می دادند و از آنها میپرسیدند آیا میخواهی به کشورت بازگردی یا تصمیم داری بمانی و پناهنده شوی و سؤالاتی از این دست، اما بیشتر بر اطلاعات شخصی اسرا تکیه میکردند. این دست مسائل زمانی مطرح میشد که خود اسیر تصمیمی در این باره گرفته باشد و بخواهد به ایران یا کشور دیگری پناهنده شود.
پس از اتمام این امور، طوری کارها را هماهنگ کردیم که اسرا را روز شنبه 27 مرداد ساعت 11 در مرز تحویل دهیم و گروه دوم اسرایمان را تحویل بگیریم.
جادهی قصرشیرین به مرز خسروی، جادهای بود که هیچ پلی نداشت و تمام پلهایش در طول جنگ منهدم شده بود. بنابراین اتوبوسها باید از بیراهه میرفتند و این کار سختی بود. بین راه به پلی رسیدیم. این پل، راه قدیمی قصرشیرین به مرز خسروی بود که در گذشته مردم از این راه به کربلا میرفتند. آن سوی پل خودروهای عراقی و «یونیماگ» ها (نوعی کامیون) ایستاده بودند. گفتند: «بگویید اسرا پیاده شوند!» گفتم: «اینجا کجاست؟» چون عراقیها همه روی تپهها ایستاده بودند و سربازان عراقی بهراحتی دیده میشدند. گفتند: «به اینجا «خِر ناصرخان» میگویند.» آنجا در قدیم دهی بوده که زوار کربلا در آن اُتراق میکردند و قهوهخانهای هم به همین نام در آنجا بوده است. مسافران در آنجا غذایی میخوردند و استراحت میکردند. گفتم: «پس اینجا خسروی نیست!» گفتند: «نه.» گفتم: «آنها در مرز خسروی اسیر تحویل دادند، من هم در مرز خسروی اسیر تحویل میدهم.» پس از صحبتهایی قرار بر این شد که همگی سوار بر اتوبوسها به سمت خسروی حرکت کنیم و زیر نظر صلیبسرخ کارهای مربوط به تبادل انجام شود. حدود ساعت 5 بعد از ظهر بود و هوا بسیار گرم. من و چند نفر از همکاران به پادگان ابوذر برگشتیم و مرحلهی اول تبادل اسرا تمام شد.
فردا گروه دیگری از اسرای ایرانی میآمدند و قرار بود هزار نفر بعدی تبادل شوند. قبل از آن، صبح اول وقت همراه تعدادی از افراد برای خبرگیری به منطقه رفتیم. تا مرز خسروی رفتیم، اما خبری نبود! هیچکس در منطقه دیده نمی شد. شب قبل عراقیها تمام منطقه را تخلیه کرده و رفته بودند. بنابراین تبادل در مرز خسروی قسمت منذریه عراق انجام شد. به هر حال روند تبادل اسرا شروع شده بود. اما نکتهی حائز اهمیت در منطقهی تبادل، جادهی منتهی به مرز خسروی بود. این جاده تخریب شده بود و باید بلافاصله بازسازی میشد. به طور کلی منطقهی خسروی برای تبادل باید آمادهسازی میشد؛ منطقهای که در آن تنها مسجد تا حدودی سالم مانده بود که نیروهای سپاه در آن مستقر شده بودند. علاوه بر آن زمین منطقه باید از مین پاکسازی میشد. این اقدامات انجام شد. در کنار آن چادرهایی هم برای استقرار اسرا برپا شد که دارای کولر بود. نقطهی تبادل را هم با گذاشتن عکسهایی از حضرت امام (ره)، آقای خامنهای و آقای رفسنجانی مشخص کردیم.
به محض انتقال گروه دوم اسرای عراقی، مذاکرات بین تیم تبادل اسرای ایرانی و عراقی در مرز آغاز و به محض اتمام تبادل، مذاکره دربارهی تبادل گروه بعدی اسرا شروع میشد. در طول تبادل متوجه شدیم با اینکه راه ورود اسرای ایرانی را گُل چیده بودیم، اتوبوسهای عراقی نمیدانستند اسرا را کجا پیاده کنند. اسرا هم نمیدانستند جایی که پیاده میشوند خاک ایران است یا عراق. بنابراین در حین تبادل و در عرض دو روز سه طرح را اجرا کردیم. طرح اول این بود که اسرا را در عرض یک ساعت و به طور همزمان مبادله کنیم. به این صورت که اسرای ایرانی از اتوبوس پیاده میشوند و وارد اتوبوسهای ایرانی میشوند و یک گروه از اسرای عراقی در خاک عراق از اتوبوس پیاده میشوند و وارد خودروهای عراقی میشوند. با این شیوه دیگر کسی در چادر نمیماند. این طرح اجرا شد. پس در روز سوم تبادل در نقطهی صفر مرزی، یک خودرو از اسرای ایرانی با یک خودرو از اسرای عراقی مبادله شد. نکتهی اصلی این بود؛ اسیری که از اردوگاه عراق حرکت میکرد، باید به محض رسیدن به مرز، وارد اتوبوسهای ما میشد و معطل چیزی نمیماند. بنابراین اسیران ایرانی دیگر آن آزار و اذیتها را که اسرای گروه اول و دوم متحمل شدند به خود ندیدند. در مبادلات بعدی در ساعت 10 صبح اسرای ایرانی را تحویل میگرفتیم و در ساعت 12 عراقیها را در محل تحویل میدادیم. انتقال اسرا از مرز به کل استانها باید به گونهای انجام میشد که هیچ وقفهای در عدد و ساعتش ایجاد نشود. چرا که هر وقفه باعث ایجاد مسائل و مشکلات ارتباطی و مخابراتی و خبری میشد.
در هر صورت پس از سه، چهار روز با استقرار چادرها و امکانات لازم از استانداری همدان، استانداری کرمانشاه، هلالاحمر کرمانشاه و فرمانداری سرپل ذهاب تبادل روی روال خود انجام شد. وسایل مختلف و اتوبوسهای نظامی از طرف وزارت دفاع برای انتقال اسرا به منطقه آمده بودند و دیگر نیازی به توجیه نداشتند. البته برادران سپاه و ارتش امکانات خوبی برای اسرا در منطقه فراهم کرده بودند. حدود 40 اتوبوس در منطقه آماده بود. اتوبوسها آزادگان را از مرز به قرنطینهی قصرشیرین میبردند و از آنجا هم به پادگان الله اکبر. پس از آن در دیگر استانها پخش میشدند. ما دیگر مشغول تبادل اسرا در مرز بودیم و به باقی امور کاری نداشتیم. در کمیسیون باید فهرست اسرا را تهیه میکردیم و به هلالاحمر تحویل میدادیم تا برای اعلام در استانها ارسال شود.
آقای عزیزی، چه تضمینی وجود داشت که عراقیها تمام اسرای ما را برگردانند؟ ممکن بود عراق سربازان بیشتری از ایران به اسارت گرفته باشد؛ یعنی آخرین گروه اسرای عراقی با آخرین گروه اسرای ایرانی مبادله نشود، چون میدانیم بسیاری از اسرای ایرانی در اردوگاههایی بینام و مخفی نگهداری میشدند. آیا توانستید از تبادل تمامی اسرای ایرانی مطمئن شوید؟
یکی از موارد مذاکرات ما با طرف عراقی در مرز همین موضوع بود؛ یعنی مطمئن به فردا باشیم یا به تعبیری فردا را تمام کرده باشیم. برای همین خودمان را بهخوبی به هیئت عراقی نزدیک کرده بودیم. ساختمانهای منطقهی منذریه، ساختمانهای بیدر و پیکری بود و امکاناتی هم نداشت، اما ما در خاک خودمان چادرهایی زده بودیم که تشریفاتی بود و از سوی هلالاحمر تهران تأمین شده بود. این چادر امکانات خوبی داشت. وقتی تبادل به پایان میرسید و به سمت چادرم میرفتم، سرلشکر عبدالستار که مسئول کمیتهی اسرای ایرانی بود به نیروهایش میگفت: «أنا ضُیوف سید عزیزی!» چون در آن هوای گرم در چادر من همه چیز مهیا بود؛ مبلمان، ناهار مفصل، فضایی خنک و.... دنبال جلب علاقهی آنها نبودیم؛ بلکه تمام تدابیر لازم را انجام میدادیم تا همهی اسرای ایرانی را به کشور برگردانیم، حتی اگر مجبور میشدیم هر روز به آنها ناهار بدهیم!
همین مسئله باعث میشد از آمدن نفرات روز بعد مطمئن باشیم. از طرفی ما میدانستیم چه تعداد اسیر ثبتنام شده داریم و چه تعداد مفقود را باید دنبال کنیم. اسیر ثبتنام شده عراقیها هم مشخص بود. از روز پنجم یا ششم چون مفقودین ما از اسرای ثبتنام شدهی عراقی بیشتر بودند و میتوانستیم تا چند روز آینده اسیر ثبتنام شده تبادل کنیم، در مذاکرات پیش از هر تبادل به آنها گفتیم که از امروز به بعد شما تعدادی از مفقودین را به ما بدهید، ما هم همان اسرایی را که میخواهید به شما تحویل میدهیم، چون اسرای آنها شناسایی شده بودند. پس از چند روز تبادل و پیش از آنکه اسرای ثبتنام شده ایرانی تمام شوند، نیمی از اسرای ثبتنام شده با نیمی از اسرای ثبتنام نشده مبادله شدند. در این روزها ما سعی میکردیم در سرپل ذهاب برای سه روز اسیر عراقی برای تبادل داشته باشیم تا وقفهای در این بین ایجاد نشود. تا اینکه در همان روزها عراقیها پیشنهاد کردند 3000 اسیر ایرانی برای تبادل بیاورند. این تبادل دو روزه انجام شد و در پایان تبادل نزدیک به 2100 مفقودالاثر به ایران بازگشتند.
این اتفاق در چه روزی افتاد؟
فکر میکنم روز دوم یا سوم شهریور 69 به سردار قربانی و مسئولان دیگر اطلاع دادند که از فردا 3000 اسیر ایرانی مبادله میشوند و اتوبوس و امکانات لازم را برای انتقال این تعداد فراهم کنید و ساعت 9 صبح اینجا حاضر باشید.
پیشبینیهای ما در این باره در سرپل ذهاب تکمیل بود، بنابراین به افراد صلیب سرخ گفتیم: «امشب خواب ممنوع است! علاوه بر آن هزار نفری که آمادهی تبادل هستند، تا ظهر 2000 نفر دیگر را ثبتنام شده میخواهیم!» صبح و عصر روز بعد، 1500 اسیر ایرانی گرفتیم و 1500 اسیر عراقی تحویل دادیم که در مجموع در یک روز 3000 اسیر ایرانی با 3000 اسیر عراقی مبادله شدند. این مرحله طی دو روز اتفاق افتاد.
طبق آماری که تهیه کرده بودید، عراق باید چند اسیر دیگر به ما برمی گرداند؟
ما به دنبال مبادلهی حداقل 2000 تا 3000 نفر دیگر بودیم؛ چون ثبتنامشدگان را گرفته بودیم، فوتشدگان هم در فهرست صلیبسرخ مشخص شده بودند اما در رابطه با مفقودین به دنبال حدود 3000 نفر دیگر از اسرایمان بودیم تا اینکه گفتند دیگر اسیری نیست. آخرین اتوبوس اسرای ایرانی، اتوبوس مسئولینمان بودند؛ اسرایی که در زندان الرشید نگهداری میشدند که حاج آقای ابوترابی هم با آنها بود و همراه آخرین اسرا به ایران آمد. فکر میکنم روز بیست و پنجم تبادل بود و روز بیستوششم هم تعداد محدود دیگری آوردند.
بعد از مبادله انبوه سال 69 یکی ازبزرگترین مبادلات اسرا نوروز 77 اتفاق افتاد که نفر اصلی این تبادل خلبان حسین لشکری بود. بعد از آن آخرین مبادلات در اسفندماه سال 81 انجام شد و تعدادی از اسرای عراقی نیزکه باقی مانده بودند پس از سقوط صدام به صلیب سرخ تحویب داده شدند.
تبادل اسرا پروژه ده سالهای است که با مذاکرات متعدد در تهران، بغداد و خسروی، در منذریه و در ژنو انجام شد که خود فصل مهمی از موضوع تبادل اسراست.
البته باید اضافه کنم از چند روز قبل از پایان مبادله، اسرای کمتری به قرنطینه آوردیم تا در صورت اتمام اسرای ایرانی نیازی به بازگرداندن آنها نباشد، چون بازگرداندن اسیر از محلی که باید تبادل شود کار راحتی نیست. سعی میکردیم که این اتفاق نیفتد و این اتفاق هم نیفتاد. البته جزئیات دیگری دربارهی تبادل وجود دارد که باید در قالب یک طرح یا پروژه به بررسیشان بپردازیم ولی کلیاتش همین بود که خدمتتان عرض کردم.
البته باید اضافه کنم از چند روز قبل از پایان مبادله، اسرای کمتری به قرنطینه آوردیم تا در صورت اتمام اسرای ایرانی نیازی به بازگرداندن آنها نباشد، چون بازگرداندن اسیر از محلی که باید تبادل شود کار راحتی نیست. سعی میکردیم که این اتفاق نیفتد و این اتفاق هم نیفتاد. البته جزئیات دیگری دربارهی تبادل وجود دارد که باید در قالب یک طرح یا پروژه به بررسیشان بپردازیم ولی کلیاتش همین بود که خدمتتان عرض کردم.
در سه روز اول تبادل با اینکه جادههای مختلف را پاکسازی کرده بودیم، مینی در مسیر جا مانده و خنثی نشده بود. این مین در جادهی تنگهی نزدیک مرز خسروی، درست در محلی بود که اتوبوسها هر روز از آنجا عبور میکردند اما اتفاقی برایشان نیفتاد. روزی تصمیم داشتیم منطقه بزرگی را خاکریزی و زیرسازی کنیم. وقتی گریدر به آنجا رسید، مین منفجر شد؛ درست در همان محلی که سه روز اتوبوس اسرا از آنجا رد شده بود. حتی در همان محلی که اسرا از اتوبوس پیاده میشدند و خاک وطن را میبوسیدند، چند مین پاکسازی شد! ولی هیچیک از اسرایی که آمدند، آسیبی ندیدند. در پاسگاهی هم که در همان نزدیکی قرار داشت، یکی از نیروهای ژاندارمری که برای بازدید از پاسگاه زید آمده بود، پایش روی مین رفت و مجروح شد.
منبع: همشهری پایداری