به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، حسین علم الهدی در 1338 خورشیدی در اهواز و در خانواده ای مذهبی و متعهد دیده به جهان گشود. پدرش روحانی بزرگ آیت الله سید مرتضی علم الهدی بود و از شش سالگی فرزند خود را به فراگیری قرآن تشویق کرد.
وی 11 سال بیشتر نداشت که در مسجدهای اهواز جلسه تدریس قرآن برگزار می کرد. این مبارز راه حق در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل پرداخت و در زمان دانشجویی با روحانیان مبارزی چون آیات عظام خامنه ای، واعظ طبسی و شهید هاشمی نژاد آشنا شد و اندیشه های انقلابی و ضد استبدادی را فراگرفت و به مبارزه با رژیم پهلوی برخاست و با پخش و نصب اعلامیه های امام خمینی(ره) در دانشگاه، تظاهرات دانشجویی را هدایت و سازماندهی کرد.
زمانی که عوامل رژیم برای فرو نشاندن شعله های اعتراض مردم اقدام به آتش زدن مسجد جامع کرمان کردند، حسین علم الهدی به تلافی این اقدام حکومت، ساختمان شهربانی این شهر را به آتش کشید.
عوامل رژیم پهلوی به جرم ترور یک فرمانده نظامی، حسین علم الهدی را دستگیر و به اعدام محکوم کردند با اوج گیری مبارزه های انقلابی زمانی که حکومت مجبور به آزادی زندانیان سیاسی شد، وی را نیز از زندان آزاد کردند.
این دانشجویان پیرو خط امام برای استقبال از امام خمینی(ره) در 12 بهمن 1357 هجری خورشیدی به تهران آمد و به عنوان محافظ مخصوص امام (ره) به حفاظت از ایشان پرداخت و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با پذیرش مسوولیت کمیته انقلاب اهواز در سازماندهی این نهاد نقشی اساسی ایفا کرد.
این مدافع وطن با آغاز فعالیت منافقان و گروهک های منحرف، برای خنثی ساختن توطئه های این افراد با تمرکز بر برنامه فرهنگی در کلاس هایی که در سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و دانشگاه اهواز برگزار می شد به تدریس مسایل عقیدتی، تاریخ اسلام و نهج البلاغه همت گماشت.
آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز نیروهای بعثی به مرزهای مختلف ایران، موجب شد تا حسین علم الهدی نیز همگام با دیگر جوانان غیور این مرزوبوم برای دفاع از مام وطن به طرف جبهه های نبرد حق علیه باطل برود. وی در حالی که هویزه از کمترین تجهیزات و نیروها برخوردار بود اما به دلیل آن که به لحاظ راهبردی اهمیت فراوانی داشت در 27 آبان 1359 هجری خورشیدی به همراه شماری از همرزمان خود با هدف سازماندهی و تشکیل دوباره سپاه هویزه وارد این شهر شد. وی میگفت: «هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم.»
دانشجویان رزمنده با فرماندهی حسین علم الهدی عملیاتی را در هویزه و سوسنگرد طراحی کردند و پیروزی های مهمی به دست آوردند. این عملیات، نخستین حمله مهم ایران بود که در آن میان نیروهای مردمی، سپاه، ارتش، بسیج و عشایر هماهنگی کامل برقرار شد و موجی از شهادت طلبی را در میان جوانان و به خصوص دانشجویان به وجود آورد.
در این عملیات از نیروهای سپاه سوسنگرد و هویزه خواسته شد که از دو محور به عنوان نیروی پیاده تانک های ارتش را همراهی کنند. حسین علم الهدی به عنوان فرمانده سپاه هویزه و نیروهایش از محور جنوب چند کیلومتر پیشاپیش تانک ها حرکت کردند و توانستند در مدت پنج ساعت از شروع عملیات 20 کیلومتر از زمین های اشغالی را آزاد و چند هزار تن از نیروهای رژیم بعث را اسیر کنند اما بر اثر پاتک دشمن، حسین علم الهدی و 60 تن از یارانش به محاصره درآمدند.
این حماسه ساز جبهه های حق با این وجود از پای ننشستند و زمانی که تانک های دشمن به 50 متری خاکریزشان رسیدند، شماری زیادی از آنها را منهدم کردند. بقیه تانک ها، خاکریزهایشان را به گلوله بستند و تمام همسنگری های حسین علم الهدی را به شهادت رساندند.
این سردار سپاه اسلام با قامت استوار از جا بلند شد و به خاکریز دیگری رفت و در حالی که دو گلوله آر پی جی در دست داشت، نخستین گلوله اش را شلیک کرد و زمانی که چهار تانک به 10 متری خاکریزش نزدیک شده بود، آخرین تیر پیکان خود را به سمت یکی از آنها رها کرد و سه تانک باقیمانده همزمان به طرف خاکریز حسین شلیک کردند و سرانجام او در 16 دی 1359 خورشیدی با لبانی تشنه و در حالی که الله اکبر می گفت، به آرزوی دیرینه و حقیقی خود یعنی شهادت رسید و این روز در تقویم کشور به نام روز «شهدای دانشجو» نامگذاری شد.
نیروهای بعثی با تانک از روی پیکرهای شهیدان هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از آنها باقی نماند. 16 ماه پس از این حادثه در جریان عملیات بیت المقدس این منطقه دوباره به تصرف نیروهای خودی درآمد و با تلاش گروه های تفحص، پیکر شهدا به سختی شناسایی شدند. حسین علم الهدی را از قرآنی که به امضای امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای مزین بود، شناختند.
آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری در ارتباط با شهیدان هویزه فرمودند: «...درسی که این خاطره حماسه آمیز و جانگداز می دهد پیام جاودانه ای برای همه ملت ها و همه نسل ها است. درس مقاومت مردانه انسان های بزرگی است که اراده پولادین و قدرت والای بشری خود را به اراده الهی متصل ساختند و آگاهانه قدم در میدان فداکاری نهادند و صحنه نبرد با دشمن اسلام را با خون خود رنگین ساختند... سراسر دوران جنگ سرشار از ماجراهای رویا گونه این راهیان شب وشیران روز است و گروه شهیدان هویزه از برجسته ترین آنان اند.»
منش و مشی اخلاقی حسین علم الهدی
حسین علم الهدی نهج البلاغه را حفظ بود و در سخنانش به قرآن، سیره و کلام ائمه اطهار(ع) استناد می کرد و به همین علت حرف هایی که می زد تاثیری عمیق بر مخاطبان داشت.
وی فردی مخلص، متقی و متدین به شمار می رفت و نه تنها هیچ تظاهری به تقوا و ایمان نمی کرد، بلکه سعی داشت تا عبادت هایش همواره مخفی بماند.
این شهید راه حق بسیار مودب، منظم، مومن، اجتماعی، صمیمی و شوخ بود و برای مثال در یک سالی که در مشهد به سر می برد صدها دانشجوی از رشته های مختلف و همچنین با شمار زیادی از روحانیان و بازاریان آشنا شده بود.
فرازهایی از وصیت نامه حسین علم الهدی
«من در سنگر هستم. دراین خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین، کوچکی قبر و عظمت آسمان...
این خانه کوچک است، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست... خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفته ام، بوی خاک گرفته ام. حال می فهمم که علی ابن ابیطالب(ع) چگونه می فرماید: سجده های نماز، حرکت اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را می دهد که خاک بوده ایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، متولّد شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمی گردیم مرگ و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم.
امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. ایات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد و بعد با این برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.
آیات جهاد، شهادت، تقوا، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.
در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها لحظات به گونه ای می گذرد و شب ها به گونه ای دیگر، روزها در تنهایی با خود سخن می گویم و با دوستانم، در جمع در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار می افتم؛ به فکر دست ابوذر می افتم و دست پر توان او… خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک بگردان. گاهی این تصوّر غلط به ذهنم می آید که در یک تکرار به سر می برم. یکنواختی و عادت را احساس می کنم...»
منبع: ایرنا