به گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور غرب و شمالغرب، شهدای غرب کشور و به خصوص شهدای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و بیشتر آنها با اینکه مدت زیادی از شهادتشان گذشته است اما هنوز در غربتاند. «شهید غلامرضا معاذی» از جمله شهدای اهل تسنن پاوهای است که دوران جوانیاش را همپای انقلاب اسلامی در راه مبارزه با ظلم و ستم سپری کرده است. علیرغم همه سختیها، ایمان و یقین به راه انقلاب باعث شد تا او یک لحظه هم از راهی که انتخاب کرده است پشیمان نشود. شجاعت او به قدری بود که یک تنه به قلب دشمن میزد و باکی از شهادت نداشت.
«محسن معاذی» برادر شهید «غلامرضا معاذی» فرمانده گروه ضربت سپاه پاوه در دوران دفاع مقدس است که در گفتوگو با ما به بخشی از فعالیتهای برادر شهیدش میپردازد.
مرحوم انور احمدی - توفیق اسلامی نیا - شهید غلام معاذی
پدر ما اسم برادرمان را به عشق امام هشتم «غلامرضا» گذاشت. ایشان فقط تا کلاس ششم درس خواند و مشغول کارگری شد. مدتی بعد علیه ظلمهای ساواک و ژاندارمری اعتراض کرد و گاهاً مورد اذیت و آزار این دستگاهها قرار گرفت. وقتی برنامههای انقلاب علنی شد غلامرضا هم علنی تبلیغ میکرد، او پیرو خط امام بود.
اوایل سال 57 من در بندرعباس افسر نیروی دریایی بودم، برادرم به آنجا آمد و گفت آمدهام به تو بگویم ارتش را رها کنی و به پاوه برگردی؛ خودم میخواهم مقداری اسلحه تهیه کنم. گفتم هر کسی را با اسلحه بگیرند او را میکشند. غلامرضا گفت: «کار از کار گذشته، رژیم ستم شاهی در حال اضمحلال است.» گفتم کاری نکن ضد انقلاب متوجه شود و هر دو ما را نیست و نابود کند. من خیلی ترسیده بودم ولی برادرم نترس بود و گفت توصیه میکنم به پاوه برگردی. او بعد از سه روز که در بندعباس بود به شیراز و خوزستان رفت.
8 آبان 1357 سالارجاف و تیمسار پالیزبان به پاوه حمله کردند. مردم پاوه حمله آنها را مهار کردند و بیش از 14 کشته از آنها گرفتند. مدتی بعد وقتی انقلاب در 22 بهمن 57 به پیروزی رسید شهید معاذی به همراه تعدادی از جوانان انقلابی پاوه کمیته انقلاب اسلامی پاوه را تشکیل دادند. یک سال بعد همین جوانان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاوه تاسیس کردند.
سال 57 من در ساختمان مرکز جنگهای الکترونیکی ارتش در بندرعباس کار میکردم. به تشویق شهید معاذی به پاوه آمدم و وارد سپاه شدم. 24 خرداد 58 در میدان مرکزی پاوه پرچم حزب دموکرات علم شد. وقتی این خبر به گوش حاج غلامرضا معاذی رسید، سوار جیپ شهربانی شد و به وسط میدان رفت و با سرنیزه طناب پرچم را پاره کرد و پرچم را پایین کشید و جلوی چشم همه آن را آتش زد. این حرکت شهید بسیار تاثیر گذار بود. هر کجا کمونیستها اسم ایشان را میشنیدند پا به فرار میگذاشتند.
گروهکهای ضد انقلاب مرتب به ایشان پیغام میدادند که ما به شما پول میدهیم و زندگیتان را تامین میکنیم تا به طرفشان برود. آنها میگفتند درست نیست شما تحت تاثیر شیعیان قرار بگیرید و ماهیت خودتان را فراموش کنید و دنبال آخوندها باشید. ایشان میگفتند: «رهبر من خمینی است.»؛ ضد انقلاب از جذب ایشان ناامید شد. وقتی سپاه در پاوه رسمیت پیدا کرد فرماندهان به پاوه آمدند. اولین فرمانده سپاه پاوه کسی به اسم محمدعلی ذوالفقاری بود. بعد از ایشان که حادثه 26 تیر 1358 رخ داد شهید معاذی به همراه شهید چمران و اصغر وصالی در بیمارستان پاوه بود که از ناحیه دست راست زخمی شد.
عصبهای دست راست ایشان تیر خورده بود و 13 ماه برای معالجه به کلن آلمان رفت اما تلاش پزشکان موثر واقع نشد و مجروحیتشان ادامه داشت. ایشان در هنگام برگشت به عنوان فرمانده گروهان ضربت سپاه پاسداران انقلاب پاوه انتخاب شد؛ هر کجا ضد انقلاب اسم ایشان را میشنید پا به فرار میگذاشت. دموکرات، کومله و ضد انقلاب از اسم ایشان وحشت داشت. چون علاقمند و یک رنگ بود و با علاقه امام و انقلاب را انتخاب کرده بود یک ذره در عملش تردید نمیکرد و مبارزه میکرد.
گروه ضربت پس از پاکسازی پاوه برای انجام عملیات به محورهای مریوان و مرزهای عراق میرفت. هر کسی در این گروه حضور داشت در یک سطح بود؛ ایشان در بین نیروهایش آشنا و فامیل نمیشناخت. همه را به یک چشم نگاه میکرد و به همین خاطر همه نیروها شیفته خدمت و مبارزه میشدند. نیروهایش میگفتند ایشان از یک خرما و تخم مرغ هم نگهداری میکرد و میگفت کسانی که این کمکها را برای جبههها ارسال میکنند تمام داراییشان بوده است.
مدتی بعد ایشان به خاطر شایستگیهایی که در ماموریتهایشان نشان داده بود فرمانده گردان بدر از تیپ حمزه سیدالشهدا شد. این گردان هم یک گردان تدافعی و تهاجمی بود. مهمترین ماموریت این گردان برخورد با گروهکهای ضد انقلاب بود. ایشان خیلی وفادار بودند. در مرداد 1358 همراه با حاج اصغر وصالی مجروح شدند.
عاقبت در مرداد 1375 در یک حرکت ناجوانمردانه به کمین گروهک ضد انقلاب افتاد. تحت عنوان بخشش! ایشان را به جلو چشم خانوادهاش راهنمایی کردند و در حضور خانواده و زن و بچههایش 90 گلوله بر پیکر ایشان زدند. ضد انقلاب به قدری از ایشان کینه داشت که سه خشاب تیردر بدن او خالی کرد.
انتهای پیام/ 121