گفت‌وگوی دفاع پرس با محمد نیک نفس:

ابتکار رزمندگان شلمچه را حفظ کرد

از سنگر بالای خاکریز خودی دو شاخص به فاصله تقریبا 25 سانتی‌متر در راستای سنگر دشمن قرار می‌دادند و شب هنگام امتداد لوله سلاح را در راستای همان شاخص‌ها قرار داده و شلیک می‌کردند. این امر باعث می‌شد با شلیک تیر اندک، دشمن را از پنجره سنگرش مورد هدف قرار داده و تیربار را خاموش کنند.
کد خبر: ۹۷۱۴۸
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۹ - 25August 2016

ابتکار رزمندگان شلمچه را حفظ کرد

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، 8 سال دفاع مقدس همانند تئاتری است که تنها عوامل روی صحنه دیده شدند و هرگز افرادی که شبانه روز در پشت این صحنه به فعالیت پرداختند، دیده نشدند و یا کمتر مورد قدردانی قرار گرفتهاند. از جمله افرادی که رشادتهایشان همچنان پس از سی و اندی سال مغفول مانده است، نیروهای خطوط پدافندی است.

در دوران پر فراز و نشیب جنگ تحمیلی نقش ارزنده و تاثیر گذار رزمندگان در خطوط پدافندی بر هیچ کس پوشیده نیست اما امروز علیرغم همه تلاشهایی که برای به نمایش گذاشتن رشادتها و مجاهدتهای رزمندگان صورت گرفته است متاسفانه این قشر همچنان در گمنامی به سر میبرند.  

به همین جهت خبرنگار دفاع پرس به گفت و گو با محمد نیک نفس از رزمندگان لشکر 31 عاشورا با روایت نقش غیرقابل انکار پدافند در شلمچه پرداخت. آنچه در پی میخوانید حاصل گفتوگو با این رزمنده دوران دفاع مقدس است.

***

خرداد ماه سال 1366 و درست بعد از گذشت سه ماه و نیم از عملیات کربلای 5، خط پدافندی شلمچه را تحویل گرفتیم. خط پدافندی شلمچه برای همسنگرانی که آنجا را دیدهاند به خصوص همسنگران گردان حبیب ابن مظاهر، خاطرات جگرسوزی دارد.  

هر وقت از خط پدافندی شلمچه یاد میکنم، بلافاصله جاده پر از دست اندازهای سهمگین در ذهنم مجسم میشود. جادهای که از میان انبوه موانع عبور میکرد و هشت کیلومتر در عمق خاک عراق ما را به خط اول پدافندی میرساند.

حین عبور از این جاده؛ سیم خاردار، خورشیدی، نبشی و تله منورهایی که بچهها در شب اول عملیات کربلای پنج از آنها به طور معجزهآسا عبور کرده بودند، همگی جلوی چشممان خودنمایی میکرد.

خط پدافندی شلمچه به خط عراقیها خیلی نزدیک بود. فاصله ما با آنها به طور معمول 150 متر و در بعضی از جاها مثل قسمت هلالی حتی به 50 متر هم میرسید. هلالی، همان قسمتی از خط شلمچه که به طرف خط عراق قوس برداشته بود و فاصله دو خط را به هم نزدیکتر میکرد. به همین خاطر عراقیها این قسمت از خط را با نارنجک تفنگی هم به راحتی میزدند.

لودری منهدم شده بین ما و عراقیها مانده بود که بچهها شبها از آن به عنوان سنگر کمین استفاده میکردند. البته هر کدام از ما زودتر از دیگری خودش را به پشت لودر میرساند، آن شب سنگر کمین را او تصاحب میکرد. گاهی عراقیها شب نشده زودتر از بچههای ما خودشان را به پشت آن لودر میرساندند و آن شب تا صبح سنگر کمین برای آنها میشد.

از آنجا تلفاتی را با نارنجک تفنگی بر نیروهای پشت خاکریز (خط پدافندی ما) وارد میکردند. گاهی هم هر دو طرف با هم به پشت لودر میرسیدند که درگیری به پرتاب نارنجک میکشید و سر و صدای عراقیها با «الله اکبر» بچهها به هوا بلند میشد. البته به حول قوه الهی همیشه ما پیروز این معرکهها بودیم.

مهماتی که برای کشته شدن خودشان استفاده شد

کمبود فشنگ باعث شده بود که آن را سهمیهبندی کنیم و به هر نگهبان در مقابل حجم آتش سبک و سنگین عراقیها فقط به اندازه یک خشاب (30 عدد فشنگ) اجازه تیراندازی بدهیم. این در حالی است که خبری هم از فشنگ رسام (فشنگی که در هنگام شلیک کاملا روشن میشود) نبود. هر آنچه از تیر رسام شلیک میشد غنایمی بود که بچهها از سنگرهای عراقیها پیدا کرده و استفاده میکردند.

سنگرهای بعثی در خطوط عقبه ما واقع شده که در عملیات کربلای 5 به دست ما افتاده بودند. در این سنگرها مهمات کلاش، تیربار و به خصوص رسام پیدا میشد. بچهها هم این مهمات را جمعآوری کرده و شبها از آن استفاده میکردند.

تعدادی از رزمندگان که نسبت به باقی زرنگ تر بودند مانند شهید حمید غمسوار با سه - چهار تیر رسام، دوشکای عراقیها را خاموش میکردند و یا امان تیربارچیشان را میبریدند.

ابتکار در خاموش کردن آتش دوشکای دشمن

تشخیص سنگرهای تیراندازی دشمن در شب هنگام برای بچهها سخت بود. به همین دلیل روزها که نوع سنگرهای دشمن شناسایی میشد، از سنگر بالای خاکریز خودی دو شاخص به فاصله تقریبا 25 سانتیمتر در راستای سنگر دشمن قرار میدادند و شب هنگام امتداد لوله سلاح را در راستای همان شاخصها قرار داده و شلیک میکردند. این امر باعث میشد با شلیک تیر اندک، دشمن را از پنجره سنگرش مورد هدف قرار داده و تیربار را خاموش کنند. البته آتش دهنه سلاحهای سبک دشمن نیز کمک شایانی به این نشانهرویها میکرد.

تعداد کثیری از نیروها، شب را بدین شکل به صبح میرساندند و روز استراحت میکردند. روزها دیگر از آن غرش آتش شبانه نه در خط خودی و نه در خط عراقیها خبری نبود. البته خمپارههای 60 میلیمتری عراق روز و شب ادامه داشت و امان بچهها را میبرید.

خط پدافندی شلمچه سال 66 - از سمت راست: محمد نیک نفس - حاج بهزاد پروین قدس - خلیل احمد زاده

حجم آتش یک به ده بود/ پخش غذا در عین حرکت

کمبود مهمات ما باعث شده بود که در 24 ساعت نتوانیم بیش از سه گلوله خمپاره 60 شلیک کنیم. تیراندازی دقیق و نقطهزنی عراقیها با خمپاره 60، تردد روزانه در خط را به حداقل میرساند. اگر دشمن متوجه تردد وسیله نقلیه در خط میشد، آن را با خمپاره مورد هدف قرار میداد.

ماشین پخش غذا فرصت نمیکرد اندکی در مقابل سنگرهای اجتماعی توقف کند. به همین جهت در حالی که حرکت میکرد غذاهای بسته بندی شده را به بچهها تحویل میداد.

با وجود اینکه خط پدافندی شلمچه در آن قسمت که ما بودیم، به صورت خاکریز دو جداره بود و تمامی ترددها در میان این دو خاکریز انجام میگرفت ولی باز عراقیها میتوانستند بین این دو خاکریز را هدف قرار دهند. به همین خاطر برای آنکه از ارتفاع ماشین کاسته شود تا مورد هدف دشمن قرار نگیرد، سقف کابین تویوتا وانتها را برداشته و ماشین را به شکل یک جیپ روباز در میآوردند.

با تمام این محافظتها از ماشین حمل غذا، دشمن صدای موتور ماشین را شنیده و آتش میریخت. حجم آتش روزانه و شبانه ما در مقابل حجم آتش عراقیها یک به ده بود. اگر یک عدد گلوله خمپاره 60 به طرفشان شلیک میکردیم با بیش از ده گلوله به محل شلیک، پاسخ میدادند.

سکوت مرگ بار پس از هلهله

اگر لازم بود گلولهای شلیک شود، پس از پرتاب بلافاصله قبضه را باز کرده و محل شلیک را ترک میکردند. کمبود مهمات و برتری آتش دشمن در کنار هلهلهها و ایجاد سر و صداهای عجیب و غریبشان ما را آزار میداد.

محمد سوداگر فرمانده گردان خدمت سربازی را در ارتش گذرانده و دوره آموزشی دیدبانی و هدایت آتش را گذرانده بود. زمانی که در خط اول این ماجراها را مشاهده کرد با توپخانه لشکر هماهنگیهایی را انجام داد تا شبها از آتش آنها استفاده شود. باید برای پایین آوردن حجم آتش عراقیها تدبیری اندیشه میشد.

به همین جهت با وجود اینکه میدانستیم آتش توپخانه بر روی خط اول دشمن دارای ریسک بالایی است و با اندک انحراف، ممکن است گلوله توپ در خط خودی بیافتد و منجر به تلفات زیادی شود. علیرغم استنکاف توپخانه از شلیک به خط اول، با تاکیدات و دلایل فرمانده گردان، برادران توپخانه راضی شدند تا 2 الی 3 گلوله 155 شلیک کنند.

نخستین گلوله بعد از طلوع آفتاب پرتاب شده و خط دوم دشمن را زد. با پرتاب چند گلوله، سرانجام به خط اول دشمن اصابت کرد. یکی از گلولهها بر روی سنگر اجتماع عراقیها برخورد کرد. گویی بمبی منفجر شده باشد، الوارهای بزرگ تراورس به هوا پرتاب میشد. در عرض چند ثانیه سنگر عراقیها به یک گودال تبدیل شد.

انفجار گلوله 155 به قدری شدید بود که عبور ترکشهای این انفجار را از بالای سر خودم که در پشت خاکریز خط خودی نظارهگر صحنه بودم حس کردم. از آن روز به بعد، هر وقت عراقیها حجم آتششان به خصوص در شب بالا میرفت و یا جنگ روانی در خط به راه میانداختند، یکی از این انفجارها آنها را تا صبح خاموش میکرد. در آن موقعیت خط روی آرامش به خود میدید.

رقص مرگ در مقابل فرزندان خمینی/ فریبکاری نیروی بعثی عامل مرگش شد

تبادل آتش سلاحهای سبک میان رزمندگان و بعثیها از اول شب تا صبح ادامه داشت. گاهی هم با تیربار هر یک تبحرشان را به رخ دیگری میکشید. رزمندگان با وجود کمبود مهمات، جسورانه بر دشمن میتاختند و نیروهای بعثی به شهامت آنها پی میبردند و رقص مرگ در مقابل فرزندان خمینی را به چشم خود میدیدند.

نزدیکی بیش از حد خطوط پدافندی ما با دشمن باعث میشد عراقیها گاهی ما را فریب دهند. به خاطر دارم؛ ساعت حدود دو بعد از ظهر یکی از روزها، در گرما گونیهای سنگر را با خاک پر میکردم تا قسمتی از خاکریز را که در اثر تیر مستقیم 106 و تانک عراقیها از بین رفته بود را ترمیم کنم. ناگهان چشمم به خاکریز عراقیها افتاد. یک عراقی سرش را از بالای خاکریز بالا میآورد و بعد از دقایقی میدزدید. در بالای خاکریز رفتم و منتظر شدم که اگر دوباره دیده شد، او را بزنم. با دیدنش شلیک کردم ولی افاقه نکرد و او سرش را دزدید. دقایقی بعد مجددا همان سر از خاکریز بالا آمد، من هم امانش ندادم و دقیق نشانه رفتم. از این که تیرم به هدف خورده بود، خوشحال شدم.

اما در کمال ناباوری دقایقی بعد مجددا ظاهر شد. این بار با دوربین او را زیرنظر گرفتم. متوجه شدم که یک عراقی در حال اذیت کردن، من است. کلاه آهنی را بر روی یک تکه چوب قرار داده و آن را از پشت خاکریز بالا و پایین میبرد. در نهایت او را هدف قرار دادم.

ادامه دارد...

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار