به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، جانباز حمید صیایی از دیدهبانهای لشکر 10سیدالشهدا(ع) خاطرهای از نحوه اعزامش توسط سردار علی فضلی در دوران دفاع مقدس را روایت کرد؛ که در ادامه میخوانید:
تابستان سال ۶۶ به همراه گردان در منطقه سردشت بودیم. به علتی من تسویه کردم و به تهران آمدم. چند روز بعد تلفن خانه به صدا درآمد. پشت خط یکی از دوستانم بود که گفت: «فردا سقز باش، پسفردا در سردشت به تو نیاز داریم».
پس از آن تماس به سرعت خودم را به پادگان ولیعصر(عج) رساندم؛ تا برگه اعزام انفرادی بگیرم. متاسفانه به دلیل نزدیکی به عملیات، اعزام متوقف شده بود. هرچه اصرار کردم که من باید خودم را به سردشت برسانم، فایده نداشت.
ناراحت به سمت خانه راه افتادم. حین حرکت در کنار پل چوبی در دل با خدا صحبت کرده و آرام گریه میکردم. ناگهان یک نفر تنه محکمی به من زد. من که سرم پایین بود، با عذرخواهی آن طرف به خودم آمدم. به صورتش که نگاه کردم برادر علی فضلی را مقابلم دیدم.
پس از سلام و احوالپرسی ماجرا را برایش تعریف کردم. سردار فضلی گفت: «الان برایت نامهای مینویسم که اعزامت کنند. خودکار داری؟». با پاسخ منفی من به سمت دکه روزنامهفروشی رفت و یک خودکار به امانت گرفت. از سبزیفروش کنار پیادهرو هم یک تکه کاغذ سبزی گرفت و دستور اعزام من را بر روی آن کاغذ نوشت. او گفت: «در بین راه گوشههای کاغذ را مرتب کن.»
با خوشحالی از سردار فضلی خداحافظی کردم. در پادگان با دیدن دستور اعزامم کردند. فردا به سقز و روز بعد به سردشت رسیدم و در عملیات نصر شرکت کردم.
سالهاست که این نامه را نگه داشتم. هر بار که فاصله مسئولین با مردم را میبینم به این نامه نگاه میکنم و حسرت روزهای اخلاص و همدلی را میخورم.
انتهای پیام/ 131