به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاع پرس، هشتمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان عدم تعهد، در «هراره» پایتخت زیمبابوه 11 شهریور ماه 1365 برگزار شد و حضرت آیتالله خامنهای که در آن سال رئیسجمهور کشورمان بودند، در این اجلاس شرکت کردند. ایشان در سخنرانی خود در اجلاس مذکور به نکات قابل توجهی ازجمله، ضعف اراده در رهبران، ترس از رویارویی صریح با استکبار، تکیه بر کمک قدرتهای استکباری، باور نداشتن قدرت مردم اشاره داشتند.
حضرت آیتالله خامنهای در توضیح نکتههای مورد اشاره، تکیه نکردن به مردم را مایه اصلی انفعال و ضعف کشورهای مستضعف در برابر استکبار جهانی دانسته و نفس تأسیس جنبش عدم تعهد را قیام کشورهای مستضعف علیه نظام سلطه عنوان کردند؛ و صراحتا اعلام کردند که جنبش عدم تعهد از وظیفه اصلی خود منحرف شده است.
نطق تاریخی حضرت آیتالله خامنهای در این اجلاس، نقطه اوج تلاش ایران برای تحقق اصول اولیه نهضت به شمار میرفت. همچنین، این نخستین بار بود که جمهوری اسلامی ایران در این سطح در اجلاس سران عدم تعهد شرکت میکرد و اولین بار بود که مواضع انقلاب اسلامی ایران در این مقیاس جهانی و در جنبش عدم تعهد تشریح میشد.
این سخنرانی به خوبی توانست در مقیاسی وسیع، ابرهای تیره ناشی از تبلیغاتِ استکباری را از میان بردارد و جو تبلیغاتی دشمنان اسلام و انقلاب را تحتالشعاع خود قرار دهد.
بازخوانی این سخنرانی از چند جهت داری اهمیت است.
اول اینکه مرور این سخنرانی در زمانی که 38 سال از انقلاب اسلامی ایران گذشته است میتواند تذکری برای مسئولین نظام باشد تا ببینند هنوز در همان جایگاه هستند یا نه.
دوم اینکه مسئولان سیاست خارجی با در اختیار داشتن این الگو بدانند که چگونه باید در سطح بینالمللی از منافع ایران از موضع قدرت دفاع کنند.
همچنین لازم است توجه کنیم که این سخنرانی درحالی ایراد شده که ایران درگیر جنگ تحمیلی با عراق بود.
متن زیر خلاصهای از بیانات مقام معظم رهبری در آن اجلاس است. سخنانی که هنوز کاربردی است و نادیده گرفتن هشدارهای معظمله در آن سالها توسط کشورهای عضو تا حدود زیادی اوضاع کنونی را برای جهان امروز رقم زده است.
جهان استکبار نو
«درحالیکه قسمت بزرگی از منابع اقتصادی و ثروتهای جهان بین دو قطب (شرق و غرب) به هرز میرود. شرایط مبادلهی مواد خام با کالاهای صنعتی به ضرر جهان سوم تغییر یافته است. صدور بحران و تشنج، با افزایش تصاعدی صدور تسلیحات به جهان سوم همراه بوده است و در نتیجهی این ستم مضاعف، مفاهیم رشد توسعه در بسیاری از مناطق به صورت شعارهایی دستنیافتنی در آمده است.
روشهای آشکار استعمار کهن جای خود را به شیوههای پنهانتر بخشیده است. نظامیگری در مناقشات بینالمللی، نقض حقوق بشر و حقوق بینالمللی، تهدید هستهای جهان، تخریب محیط زیست انسانی و منافع طبیعی، اوج مخاطرهانگیزی یافته است.
مشکل اصلی در یک جمله آن است که دنیا، نظام سلطه را پذیرفته است. نه فقط قدرتهای بزرگ بلکه حتّی کشورهای ـ مورد سلطه ـ به سلطهگری چون جبر تخلّفناپذیری، گردن نهادهاند. اگر نظام سلطه در زمانهای گذشته به صورت لشکرکشی تجلّی میکرد، امروز به شکل شبکهی بسیار پیچیدهی جهانی در مظاهر و حوزههای بسیار متعدد حیات ملّتها ظاهر شده است.
نظام سلطه توانسته است برای خود فرهنگ سلطه را ایجاد کند. اگر دیروز برای مقابله با سلطه آمادگی و دفاع نظامی ملّتها کفایت میکرد، امروز برای مقابله با آن حقیقتاً ابعاد وسیعی یافته است. زورمندان جهان، به دلیل برخورداری از ابزارهای قدرت نظام اقتصادی را یک جانبه تعیین میکنند و مفاهیمی همچون آزادی، حقوق بشر، تروریسم و امثال آن را به میل خود تفسیر میکنند.
استکبار در شرق و غرب با ستمگریهای خود روزبهروز بیشتر شده و هیچکس از آسیب نظام سلطه مصون نخواهد ماند و متأسفانه زمینه این روند هولناک در خود جهان سوم است: ضعف اراده در رهبران، ترس از رویارویی صریح با استکبار، تکیه بر کمک همین قدرتها، باور نداشتن قدرت مردم و تکیه نکردن به آنان... اینهایند مایههای اصلی انفعال و ضعف کشورهای جهان سوم و کمک اصلی به توسعهی قدرت استکبار. باید چارهای اندیشید.
روزگاری ملّتگرایی و مارکسیسم، امیدهایی آفریدند. اما اولی به «بهانهای برای آتشافروزی میان ملّتهای همدرد»، تبدیل شد و دومی به «وسیلهای برای تشکیل یک امپراتوری جدید» و تشدید تضاد و بلوکبندی و یا اسارت ملتها.
انقلاب اسلامی در مقابل نظام سلطه
فرهنگ سلطه، ملّتهای ضعیف را ذلّتپذیر ساخته و باید از درون ذاتشان آنان را درمان کرد. انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، شاهد زنده و فوقالعادهای است بر بطلان این پندار که سلطههای جهانی شکستناپذیر و خواست و ارادهی آن تخلّفناپذیر است. پیام بزرگ انقلاب ما به ملتهای مقتدر، آن است که گردن نهادن به نظام سلطهی ارادهی قدرتمندان را فقط به دلیل قدرتشان، مشروعیت بخشیدن، گناه و غلط و خود بزرگترین وسیلهی سلطهی نامشروع است.
انقلاب بزرگ اسلامی ما، راز توفیق در آزمایش عظیم خود را این میداند که به قدرت لایزال الهی و به مردم تکیه کرده و قدرتهای معارض و مهاجم را شکستپذیر دانسته است.با این روحیّه است که ما امروز نظام جهانی ظلم را صریح و بیمهابا نفی میکنیم، این را وظیفهی خود دانسته و به پیشرفت آن عمیقاً امیدواریم.
عدم بیتفاوتی در مقابل نظام سلطه
ما نمیتوانیم در قبال تجاوز در هر گوشهی دنیا که به وقوع پیوندد، بیطرف بمانیم ولو اینکه مستقیماً به منافع ملّی ما مربوط نگردد. اگر جهان سوم به این اصل توجّه کند، عدم انسجام کنونی در برابر تهاجمات امپریالیسم، از میان ما رخت برخواهد بست. چرا جنبش غیرمتعهّدها رسماً اعلام نکند که بیطرفی اعضاء در قبال هر نوع تجاوز، غیر موجه و تخلّف از اصول جنبش است؟
از جنبش البته توقع نیست که مانند یک پیمان نظامی وارد معرکه شود، لیکن این انتظار هست که شجاعانه و صادقانه از حق و از مظلوم و قربانی تجاوز و سلطهطلبی دفاع کند. ملتها انتظار دارند که زد و بند قدرتها به جنبش سرایت نکند و ترفندهای دیپلماتیک و ریاکارانهی متداول در آن جای نداشته باشد.
در زمینهی سلطهی اقتصادی، امروز شاهد آنیم که کشورهای توسعه یافتهی صنعتی، مواد اولیّه و منابع طبیعی جهان سوم را به هر بهایی که میخواهند میبرند و از نیروی کار ارزانِ آنان به هرگونه که مایلند استفاده میکنند و محصولات صنعتی خود را به هر بهایی که منافع اقتصادیشان ایجاب کند، به این کشورها میفروشند. فرهنگ سلطه از هر سو منافع اقتصادی را برای سلطهگران تضمین میکند.
من به عنوان رئیس جمهور کشوری که نظامش ثمره قیام وسیع و خونین مردمی علیه بزرگترین طاغوتهای زمان یعنی امپریالیسم امریکاست، و حکومتش پرچمدار شجاع ارزشهای الهی است و از نخستین روز کشورش آماج همهگونه تهاجمات قدرتها و نوکران آنان بوده و هست، با همهی احترام و اعتقادی که به این جنبش دارم، اعلام خطر میکنم که اگر جنبش به یک اقدام اساسی و زیربنایی در رفع مشکلات ریشهای خود دست نزند، آیندهی آن در خطر جدی خواهد بود و امید ملتها از آن سلب خواهد شد.
تقویت جبهه فرهنگی
از آنجا که فعّالیّت نظام سلطه تنها در بعد سیاسی نیست، دفاع در مقابل آن نیز باید همهجانبه باشد. افزایش بصیرت و آگاهی سیاسی ملّتها سد محکمی در مقابل سیل بنیانکن فرهنگ سلطه که هموارکنندهی راه نفوذ نظامی، سیاسی و اقتصادی و برقرار نگهدارنده شبکهی سلطه است، خواهد بود. روند پیوستن کشورها به جنبش دارای شتاب چشمگیری بوده و امروز اکثریت ملتها را در بر گرفته است. پس مسلماً جنبش در این مرحله از حیات خود موظّف است:
اولاً یک خط مشی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برای ادارهی جهان تدوین کند و به جای صرفاً مقابله با مشکلات، به طور فعّال در تعیین مسیر حرکت جامعهی جهانی مداخلهی مؤثّر داشته باشد.
ثانیاً به هدف جدیدی در مبارزهی تاریخی خود یعنی گشودن یک جبههی فرهنگی و ارزشی بپردازد. دُوَل فاتح در جنگ دوم جهانی و بهویژه سردمداران دو قطب سیاسی، مبانی ارزشی، اخلاقی و فرهنگی خود را از طریق روابط و حقوق بینالمللی موجود که اکثراً زاییدهی دوران بعد از جنگ است، به سایر ملل تحمیل کردهاند و جهان سوم در تعیین آن مبانی ارزشی حداکثر نقش دست دومی را ایفا کرده است. اعلامیّهی جهانی حقوق بشر و مبانی قضاوت سازمانهای بینالمللی در خصوص مسألهی حقوق بشر به هیچ وجه از ارزشهای الهی و جهان سومی متأثّر نیست.
ثالثاً روابط بین کشورهای غیرمتعهّد را مستقل از ارزشهای مادیگرانهی غیر جهان سومی تنظیم سازد. اکثریّت آراء در اکثر مجامع بینالمللی متعلّق به ما است. این قدرت را باید در تدوین حقوق بینالمللی اعمال کنیم.
مقابله دائمی با رژیم اشغالگر قدس
شاید کمتر رژیمی را بتوان یافت که به اندازهی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی در نظر و عمل شبیه یکدیگر باشند. هر دو دارای سیاستهای تبعیضآمیز نسبت به ساکنین اصلی هستند. هر دو دائماً کشورهای مجاور را مورد تجاوز سیستماتیک قرار میدهند.
هر دو رکورددار نقض قوانین و مقررات بینالمللی هستند، علیه هر دو بیش از هر کشوری قطعنامه و بیانّیه صادر شده است. هر دو از مصادیق بارز تروریسم دولتی هستند و هر دو عمدتاً به وسیلهی شیطان بزرگ و برخی از کشورهای دیگر غربی تغذیه میشوند.همین مشابهت کامل، امروز این دو را به نحو بیسابقهای به هم نزدیک و هماهنگ کرده و سیاست دو رژیم را مکمل یکدیگر قرار داده. نتیجه اینکه اتخاذ شیوههای سازشکارانه در قبال صهیونیسم نیز منشأ کمترین تغییر مثبتی نخواهد شد.
با توجّه به سفر اخیر نخست وزیر رژیم صهیونیستی به مراکش مایلم در اینجا بویژه به برادران آفریقایی هشدار دهم که سیاست بسط نفوذ صهیونیسم در آفریقا دنباله طبیعی سیاستهای رژیم نژادپرست است و جز به ضرر عظیم کشورهایی که با صهیونیسم رابطه برقرار کردهاند، نخواهند انجامید.
همکاریهای این دو رژیم در زمینههای هستهای بزرگترین هشدار نسبت به خطری است که آفریقا و خاورمیانه را بالسویه تهدید میکند. همانند مسألهی رژیم نژادپرست، مشکل صهیونیسم، جهانی است و ناچار مبارزه با هر دو باید از ابعاد بینالمللی برخوردار باشد. سیاست غیرمتعهدها در مورد هر دو رژیم باید از یک برنامهی واحد و مشترک تبعیت کند و به صورت لازم الاجراء مورد تصویب اجلاس قرار گیرد.
غیرمتعهّدها در قبال مسألهی لبنان نیز باید سیاست روشنی بر مبنای لزوم خروج فوری و بیقید و شرط نیروهای رژیم صهیونیستی و نیروهای چند ملیتی اتخاذ کند. حمایت از این مبارزهی باشکوه و حماسی تا قطع کامل نفوذ قدرتها و رژیم صهیونیستی از لبنان باید عنصر اساسی سیاست واحد جنبش در قبال مسألهی لبنان باشد.
تحمیل رژیم صهیونیستی در منطقه به منظور دائمی کردن تشنج و زمینهسازی برای مداخلهی مستمر قدرتها بوده و لذا بروز انقلاب اسلامی و ظهور جمهوری اسلامی ایران که لزوم نابودی رژیم صهیونیستی و قطع مداخله و نفوذ غرب و شرق در منطقه را در صدر شعارهای خود قرار داده، از آغاز تهدید جدی علیه منافع قدرتها تلقی گردید.
جهان و جنگ تحمیلی علیه ایران
جنگ تحمیلی بر جمهوری اسلامی ایران، پاسخ عملی قدرتهای سلطهجو علیه این تهدید بوده است.روند جنگ در طول شش سال گذشته، جریان کمکهای تسلیحاتی به عراق از سوی هر دو قطب، سیل کمکهای مالی مستقیم به عراق از سوی کارگزاران امپریالیسم در منطقه، سکوت مجامع بینالمللی در قبال تجاوزات آشکار عراق به مقررات حقوق بینالملل، عدم تمایل شورای امنیّت به رسیدگی به مسألهی شروع تجاوز از سوی عراق و صدها دلیل و قرینهی دیگر، همه بیانگر این واقعیّت مسلّم است: ظهور یک کشور واقعاً غیرمتعهّد در منطقهای که بشدت مورد طمع و علاقهی اقطاب موجود است قابل تحمل نبوده و میبایست بطور همهجانبه مورد تهاجم قرار گیرد.عراق به عنوان اهرم اجرای سیاست امپریالیسم در منطقه انتخاب و مأمور میگردد.
عراق با سوء استفاده از شرایط ایرانِ بعد از انقلاب و به تصور اینکه ارتش از هم پاشیده است حملهی وسیعی را به منظور اشغال سرزمین و سقوط نظام انقلابی، آغاز میکند. قسمت بزرگی از خاک ایران اشغال میشود. مقررات بینالمللی یکی پس از دیگری نقض میشود. بناهای تاریخی و میراثهای فرهنگىِ بشری نیز مورد تهاجم قرار میگیرند. و بدین ترتیب در طول شش سال جنگ تحمیلی، رکورد بسیاری از جنایات تاریخی شکسته میشود.
هیچ زبان و قلم آشنا به احساسات بشری قادر نیست میزان اندوه مادرانی را که در آخرین لحظههای حیات، در حالی که دختر بچههای مورد تجاوز قرار گرفتهشان را برای آخرین وداع قبل از زنده به گور شدن دستهجمعی در آغوش میکشیدند بیان کند.
انبوه استخوانهای کشف شده از گورهای دستهجمعی در هویزه و بستان و نالهی هزاران کودکی که بعد از حملات هوایی و موشکی در بالین اجساد پدران و مادران خود در ویرانههای دزفول و بهبهان و مریوان و شهرهای دیگر خون گریستهاند... همه از عمق فاجعه حکایت میکند. با اینکه به محض آزادی خرمشهر و شکست مفتضحانهی نیروهای اشغالگر، رژیم عراق ناگهان تغییر ماهیّت داد و یک شبه صلحدوست شد.
ناتوانی مجامع و مراجع بینالمللی در برخورد قاطع با مسألهی جنگ، خود جزء علل مهم ادامه جنگ به حساب میآید: در حالی که دو دوره از ریاست جنبش سپری شده، جنگ تحمیلی هنوز به پایان عادلانه نرسیده است؛ یعنی نظام موجود بینالمللی نتوانسته با جنگ برخوردی اصولی، عملی و واقعبینانه داشته باشد.مشکل اساسی از آن نشأت میگیرد که راه حلهای پیشنهادی مجامع بینالمللی و کشورهای علاقهمند به برقراری صلح فاقد توجّه و عنایت لازم به عنصر عدالت بوده است.
ما باید راه مستقل خود را طی کنیم و در مقابل فشارهای اقتصادی مقطعی منعطف نشویم. جمهوری اسلامی ایران به سهم خود در این جهت گامهایی برداشته است. ما افتخار داریم که علیرغم همه فشارهای اقتصادی ناشی از جنگ، از هیچ کشور خارجی وام نگرفتهایم.
جمهوری اسلامی ایران تلاش کرده است که در راه توسعهی اقتصادی از هیچ الگوی وارداتی تبعیّت نکند. مجموعهی بانکی غیر ربوی ما که تبعیّت از واضحترین احکام قرآن کریم است، نتایج مثبتی به بار آورده و میتواند مورد استفادهی سایر کشورها قرار گیرد.
ضعف فرهنگی جهان سوم
ضعف جهان سوم، مستقیماً و بیواسطه ناشی از یک ضعف اخلاقی و فرهنگی است. در واقع نه تنها جهان سوم بلکه مجموعهی جهان از یک بحران اخلاقی رنج میبرد. بازکنندهی راه صدور بحران اقتصادی از شمال به جنوب، همان صادرات ضد اخلاقی و فرهنگی منحط به جنوب بوده است. نتایج ملموسی که از انقلاب عظیم اسلامی ایران ـ که قبل از هر چیز یک انقلاب فرهنگی و اخلاقی است ـ به دست آمده، این را تأیید میکند.
ورود فرهنگ مصرف، ابتذال و فحشاء به جهان سوم نه تنها همواره با واردات کالاهای صنعتی همراه بوده، بلکه تحت نام انتقال علوم و تکنولوژی نیز صورت گرفته است. رفع این نقیصه از مبرمترین وظایف جنبش در دورهی آینده است.
ما نه تنها ناچار از گشودن یک جبههی نبرد اخلاقی و فرهنگی در قبال هجوم اخلاقی منحط وارداتی هستیم بلکه همچنین بشدت نیازمندیم که از طریق همکاریهای فرهنگی و اشاعهی روشهای مشترک مبارزه با مادیگری و فساد و فحشاء و ستمپذیری، یک تحول اخلاقی زیربنایی را که منشاء توفیق ما در سایر زمینهها خواهد بود، به وجود آوریم.
بگذاریم این جنبش که به بهای فداکاریها و تلاشهای صادقانه انسانهای بزرگ از جهان سوم و در نتیجهی رنجهای عظیم بشری بنا شده مبیّن حقّ و عدالت، مشوق ایستادگی در مقابل ظلم و جنایت و برقرارکننده صلح و معنویّت باشد».
انتهای پیام/ 161