در کنار قبر زانو میزنم و به یاد صحرای غریب و خونین کربلا و مظلومیت قافلهسالار شهیدان حسین بن علی (ع) و خاندان و اصحاب و يارانش، سرم را روی سنگ قبر میگذارم، چه تنها و غریب است اين شهید گمنام سرزمین من.
کد خبر: ۳۹۵۹۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲
گاهی اوقات و در ساعاتی از شبانه روز، خود را به خواب میزدم تا شاید فرشته مهربان باز هم به آرامی به سراغم بیاید و با لالاییها و بوسههای لذتبخش و مادرانهاش نوازشم کند و بر شادیهای کودکانهام بیفزاید.
کد خبر: ۳۹۲۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۹
داستانی کوتاه درباره "عشق" یک حقیقت انکارناپذیر؛
و اما سخن گفتن از حرف "ش" در این شهر شلوغ، شور و شوق و شیدایی بسیار میخواهد. "ش" شهید و شاهدی است که زیارت عاشورا میخواند و شربت شهادت مینوشد.
کد خبر: ۸۷۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
داستان کوتاهی از «حمیدرضا نظری»:
پیرزنی ناتوان و فرتوت، توجه مرا به خود جلب کرد. حرکات و نگاه سرگردان او نشان میداد که مکان یا فرد خاصی را جست وجو میکند. به قصدکمک به پیرزن به او نزدیک شدم: " سلام مادر! کجا مخوای بری؟! " پیرزن، هراسان چند قدم عقب رفت و با دست، صورتش را پوشاند: "م... مأ... مأموری؟! "
کد خبر: ۷۴۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۴
داستانکهای دفاع مقدس؛
فرمانده برای خنثی سازی مین رعب انگیز، برخاک خدا بوسه زد و سرباز، شرم زده سرش را پایین انداخت تا از تیررس نگاه قاطع ومهربان فرماندهاش به دور بماند.
کد خبر: ۷۱۵۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۸