سهیلا فرجی

سهیلا فرجی

غم‌انگیزترین غروب زندگی‌

«دایی و زن‌دایی به گریه افتادند! تمام بدنم لرزید، با تعجب نگاهشان کردم! گفتم: «چه شده؟ چرا گریه می‌کنید؟ مگه مجید اسیر نبوده؟»؛ دایی با هق هق گریه گفت: «نه روله! شهید شده! دایی‎اش بمیرد، فقط پلاک و استخوانش را آورده‌اند!»... آن روز غروب غم‌انگیزترین غروب زندگی‌مان بود.»
کد خبر: ۴۴۹۴۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۱

همسر شهید «غلامعلی خزایی»:

هیچ چیز برای یک عاشق سخت‎تر از ندیدن معشوق نیست

همسر شهید «غلامعلی خزایی» گفت: خیلی سخت بود! خیلی!!! من عاشق غلامعلی بودم و هیچ چیز برای یک عاشق سخت‎تر از ندیدن معشوق نیست. با وجود این که می‎دانستم عشقم به آرزویش رسیده اما خودم داشتم دیوانه می‎شدم.
کد خبر: ۴۰۷۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۶

پربیننده ها