مجروحیت

فیلم/ روایت شیرزنی که همسر و فرزندانش را عازم جبهه‌ها کرد

در این قطعه ویدئویی خاطرات تاثیرگذار زنی را می‌شنوید که همسر و فرزندانش را عازم جبهه‌ها می‌کند؛ شیرزنی ولایی که زینب‌وار در فراغ شهادت یکی از فرزندان می‌گرید و با مجروحیت دیگری روزگار می‌گذراند.
کد خبر: ۲۳۶۴۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۱

سکوت 38 ساله یک خبرنگار جنگ شکسته شد

عکاس خبرنگار دوران دفاع مقدس گفت: «به کمک برخی از دوستان قصد دارم کتابی را تحت عنوان «خبرنگار» از رشادت‌های خبرنگاران و عکاسان دوران جنگ و موضوعاتی را که آن زمان به جهت تجمع کاری امکان انتشار نداشت، به زودی به چاپ برسانم.»
کد خبر: ۲۳۵۸۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۹

خیبرشکنان/ 3

روایت رزمندگانی که مثل ابوالفضل (ع) جنگیدند و مثل امام حسین (ع) شهید شدند

فرمانده گردان امام حسین (ع) به آقا مهدی گفت: «بچه‌ها مثل ابوالفضل (ع) می‌جنگند و مثل امام حسین (ع) شهید می‌شوند». دقایقی بعد صدای او هم قطع شد.
کد خبر: ۲۲۸۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۰۶

اسوه های صبر4/ جانباز علی اصغر میرزایی در گفت و گو با دفاع پرس:

خبری که دنیا را بر روی سرم ویران کرد/ همرزمانم پس از 25 سال با مدال گمنامی بازگشتند

خطاب به جانباز تخت کناری، گفتم: «شما چرا به خانه نمی‌روید.» آن جانباز خندید و به باقی جانبازان نگاه کرد. یک نفر پاسخ داد: «ما قطع نخاع هستیم و برای همیشه باید اینجا بمانیم، تو هم مانند ما هستی.» ناگهان دنیا بر روی سرم ویران شد.
کد خبر: ۲۲۲۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۰۲

مدافع حرم «مصطفی رشیدپور» شهید شد

مدافع حرم «مصطفی رشیدپور» پس از تحمل روزها درد ناشی از مجروحیت سر انجام در اهواز به جمع یاران شهیدش پیوست.
کد خبر: ۹۸۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۷

فردا؛

مراسم یادبود شهیدان جنگروی برگزار می‌شود

یادواره شهیدان جعفر و علی جنگروی پنج‌شنبه هفتم مرداد ماه از ساعت 17 الی 19 در بهشت زهرا(س) برگزار خواهد شد.
کد خبر: ۹۳۲۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۶

فیلم/ اولین مصاحبه آیت الله خامنه ای پس از ترور

درسالروز ترور آیت الله خامنه ایفیلم کامل اولین مصاحبه تلویزیونی رهبر معظم انقلاب را با خبرنگار واحد مرکزی خبر در بیمارستان و پس از حادثه ترور در مسجد ابوذر در سال ۱۳۶۰ مشاهده میکنید.
کد خبر: ۸۹۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۶

مادرانه‌های جنگ به روایت فرزند3- راوی کتاب لشکرخوبان:

مادرم رختخواب مجروحیت م را متبرک می‌داند

مادرم گفت "پسرم آن ملافه و تشک‌هایی را که در زمان مجروحیت از آنها استفاده می‌کردی را شسته و تمیز کردم و متبرکا آن را نگه داشتم." خجالت کشیدم و گفتم "مادر چرا آنها را نگه داشتی؟" جوابی داد که هنوز هم از درک عظمت مادر عاجزم، گفت "پسرم خون رزمنده در آنها بود و آن برایم ارزشمند است. یادگاری نگه داشتم."
کد خبر: ۸۷۹۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۰

مادرانه‌های جنگ به روایت فرزند2- رزمنده لشکر 31 عاشورا:

مداحی پدر و اشک مادر در نخستین مجروحیت

"از پشت تلفن صدای خانم اکبری را می‌شنیدم که با گریه مادرم را صدا می‌زد. دقایقی بعد مادرم گوشی را در دست گرفت و گفت "غلامرضا کجایی؟" لحظاتی طول کشید تا گریه‌هایمان مجال صحبت بدهد. گفت "می‌دانم مجروح شدی. از احوالت بگو". با شنیدن صدای مادرم حالم خوب شد اما گریه مجال صحبت نداد. بعدها متوجه شدم که مادرم روزها چشم‌انتظار تماس بوده است."
کد خبر: ۸۷۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹

مادرانه‌های جنگ به روایت فرزند1- رزمنده لشکر 31 عاشورا:

پشت درب خانه منتظرم می‌نشست

"دست دراز کردم درب را بزنم که یک دفعه درب باز شد. آن طرف درب مادرم بود. سلام کردم. هر دو لحظه‌ای مات و مبهوت به هم نگاه کردیم. بی‌آنکه متوجه مجروحیت م شود دست‌اش را انداخت دورگردنم. هق هق گریه‌هایش تنم را تکان می‌داد."
کد خبر: ۸۷۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۴

مهدی قلی رضایی در گفت و گو با دفاع پرس روایت کرد:

بازی تیراندازی در میدان مین با اندام رزمندگان

"خورشید که بالا آمد، سنگرهای عراقی‌ها که در بیست یا سی متری ما نمایان شد. آنها مسلط بر میدان مین بودند. عراقی‌ها تا ما را دیدند با حوصله خواستند که با ما بازی کنند چند نفرشان با سیمنوف هدف‌گیری می‌کردند و هر نقطه‌ایی از بدنمان را می‌دیدند، می‌زدند. فقط صدای "اه" را بعد از اصابت هر گلوله می‌شنیدم."
کد خبر: ۸۶۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۳

تیراندازی به مدیر ارشد سازمان جنگل‌ها و مراتع کل کشور

یکی از مدیران ارشد سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کل کشور بر اثر تیراندازی دچار مجروحیت شد.
کد خبر: ۸۵۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۰

بخش پایانی/ گفت‌و‌گوی تفصیلی دفاع پرس با "مهدی قلی‌رضایی"؛

مادرم مرا بعد از مجروحیت نشناخت/ "ترکش طلایی" نخوردم

"دو تا خانم و یک مرد به اتاق ما سرک کشیدند و رفتند. مادرم را شناختم چون در حال پانسمانم بودند صدایشان نکردم. به پرستار گفتم "مادرم آمد و مرا نشناخت." پرستار فورا بدنبالشان رفت."
کد خبر: ۸۴۶۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۷

گفت‌و‌گوی تفصیلی دفاع پرس با جانباز "فیروز احمدی"؛

خبر آزادی خرمشهر جان دوباره‌ای به من داد

"پزشکان دیگر قطع امید کرده بودند و هر لحظه انتظار شهادت را می‌کشیدم. درد ادامه داشت تا روز 3 خرداد که از رادیو خبر آزاد شدن خونین شهر را شنیدم. آن لحظه تمام دردهایم را فراموش کردم و از خوشحالی تمام روز را گریه می‌کردم. با شنیدن خبر آزادی خرمشهر جان دوباره‌ای گرفتم و این روحیه باعث زنده ماندنم شد."
کد خبر: ۸۱۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۲۷

گزارش دفاع پرس از دیدار با جانبازان آسایشگاه امام خمینی(ره)؛

15 سال فعل "نخواستن" را صرف کردم!/ دفاع از حرم اهل بیت (ع) آرزوی همه جانبازان است

آسایشگاه جانبازان امام خمینی (ره) در شمال تهران میزبان تعدادی از جانبازان قطع نخاع هشت سال دفاع مقدس است. کمتر از ساعتی مهمان مردانی بودیم که بیش از نصف عمر خویش را بر روی صندلی چرخ دار گذرانده اند.
کد خبر: ۸۲۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۲۵

بخش پایانی/ همسر شهید مدافع حرم "سیاح طاهری" در گفت‌و‌گوی تفصیلی با دفاع پرس:

حسرت کشیدن یک "آه" را بر دل دشمن گذاشت / خبر مجروحیت ش را شنیدم خدا را شکر کردم

جراحات ناشی از مجروحیت ها به ویژه مجروحیت عملیات کربلای 5 او را بسیار آزار می‌داد. پرستاران همیشه او را مثال می‌زدند که با وجود درد زیاد هرگز آهی نکشید. او می‌گفت «درد زیادی را تحمل می‌کنم ولی حسرت کشیدن یک "آه" را بر دل دشمن می‌گذارم.»
کد خبر: ۷۳۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۸

داستانکهای دفاع مقدس/ 4

مادری که از مجروحیت پسرش خوشحال بود

خبر آوردند فرزندت مجروح شده رفت ملاقات پسرش و زود برگشت. قبل از اینکه کارش را شروع کند گفت الحمدالله ...
کد خبر: ۷۲۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۲

همسر شهید مدافع حرم "سیاح طاهری" در گفت‌و‌گوی تفصیلی با دفاع پرس:

حاج سعید می‌گفت "هر کجا که احساس تکلیف کنم باید آنجا باشم"

"حاج سعید در شب خواستگاری به من گفت که هر کجا که احساس تکلیف کنم باید آنجا باشم. ساکم همیشه آماده است. امروز ایران و فردا فلسطین هستم. آن زمان حرفش را شعار محسوب کردم و جدی نگرفتم. اما این مساله از خمیرمایه روحش، تراوش می‌کرد."
کد خبر: ۷۰۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۱

جانباز "علی محمد شیرعلی" در گفت و گو با دفاع پرس:

اعلامیه منافقین را از خیابان‌ها جمع می‌کردم/ مادرم اسارت را ممنوع کرد!

پس از جانبازی همچون ماهی بودم که از تنگ بیرون افتاده و دست و پا می‌زدم. زمانی که شرایط جسمی‌ام کمی بهبود یافت مادرم کوله پشتی را به دوشم انداخت و گفت "پسرم به خدا سپردمت. تا آخرین لحظه ایستادگی کن."
کد خبر: ۶۹۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۴

«لشکر 10» در عملیات والفجر8 چند فرمانده جایگزین داشت؟

سردار علی فضلی از اتخاذ یک تصمیم در جریان عملیات والفجر8 سخن می‌گوید که در نوع خودش نشان از این دارد فرماندهان و مدیران باید از معرفی افراد توانمند، حتی در حد جایگزینی خود، هراسی نداشته باشد و حسادتی نسبت به دیگران در خود احساس نکنند.
کد خبر: ۶۸۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۱

پربیننده ها