محمدرضا زهدی

محمدرضا زهدی

کفش‌های حسن آقا پشت در بود

فکر و خیال اعزام به جبهه، اجازه هیچ کاری را به من نمی‌دهد. همه می‌گویند برای تو درس مقدم بر همه چیز است اما من فقط به فکر جبهه‌ام. وارد منزل می‌شوم. باید از کفش های کتانی ساقه‌بلند چینی حدس می‌زدم که چه کسی آمده... حسن آقا شفیع‌زاده با برادرم یعقوب صحبت می‌کند.
کد خبر: ۲۳۷۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۹

سه روایت از فرمانده توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس

برگ‌ها را به حسن آقا دادم. گفت: «اينها لازم نيست. شما آماده باشید با هم به جبهه می‌رویم.» از شدت شادی در پوستم نمی‌‌گنجیدم. روز بعد سه نفره (حسن شفيع‌زاده، برادرم يعقوب و من) به طرف اهواز حركت کردیم.
کد خبر: ۲۳۷۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۹

پربیننده ها