خاطرات حجتالاسلام زائری از غضنفر رکنآبادی؛
از دور مرا صدا زد؛ جلو رفتم. چهره پیرمرد باز شده بود و با خوشحالی لبخند میزد، مرا در آغوش گرفت و گفت: خیلی ممنون! با تعجب پرسیدم: چه طور، چه شده؟ گفت: جناب سفیر دیشب شام پیش ما بودند!
کد خبر: ۵۴۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۸