خرمشهر، شهر حماسههای ماندگار (8)
« غلامحسین ابراهیمی » گفت: مادر و خواهرم زمانی که خبر آزادی خرمشهر را شنیدند، به مسجد محل رفتند. در آنجا یکی از خانمها به گمان این که من شهید شدهام، به مادرم تسلیت میگوید. مادرم با شنیدن خبر شهادت من، بیهوش میشود.
کد خبر: ۲۴۰۲۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۱