به اسدالله که گفتم، انگار دنیا را بهش دادند. داشت بال درمیآورد. ساک و وسایلش را آماده کردم. اما خودش رفت کلی کتاب هم آورد که با خودش ببرد. قم هم که می رفت و می آمد، ساکش را آنقدر از کتاب پر میکرد که داد من را درمیآورد.
کد خبر: ۶۳۷۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۰۵