غلامرضا سعیدی

غلامرضا سعیدی
مادرانه‌های جنگ به روایت فرزند2- رزمنده لشکر 31 عاشورا:

مداحی پدر و اشک مادر در نخستین مجروحیت

"از پشت تلفن صدای خانم اکبری را می‌شنیدم که با گریه مادرم را صدا می‌زد. دقایقی بعد مادرم گوشی را در دست گرفت و گفت "غلامرضا کجایی؟" لحظاتی طول کشید تا گریه‌هایمان مجال صحبت بدهد. گفت "می‌دانم مجروح شدی. از احوالت بگو". با شنیدن صدای مادرم حالم خوب شد اما گریه مجال صحبت نداد. بعدها متوجه شدم که مادرم روزها چشم‌انتظار تماس بوده است."
کد خبر: ۸۷۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹

پربیننده ها