علی حیرتی

علی حیرتی

وقتی دشمن مهربان می‌شود

وقتی نگهبان عراقی به سمت کوروش می‌آمد چشم این بنده خدا باز بود. او با خودش فکر می‌کرد که کوروش دروغ می‌گوید. وقتی خواست او را بزند من نگذاشتم. گفتم این بنده خدا چشمش نمی‌بیند. اول این بنده خدا را پانسمان کنید اگر وقت شد و نوبت به من رسید پای مرا هم پانسمان کنید.
کد خبر: ۲۵۲۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۴

پربیننده ها