تلمبه خانه

تلمبه خانه

همه چیز برای شهادتم آماده بود

گلویم کاملاً خشک شده و به هیچ وجه نمی‌‏توانستم نفس بکشم. گرد و خاک زیادی بر اثر اصابت گلوله خمپاره ریخت روی سرم و یه مقداری خاک هم داخل دهانم رفت. به طوری‏‌که یک لحظه نفسم بند آمد. باز فکر کردم دیگه دارم شهید می‏‌شم. این‌جا بود که دوباره شهادتین را گفتم و یه دفعه گفتم: «یا زهرا! کمکم کن»...
کد خبر: ۲۷۲۵۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۰

پربیننده ها