ادبیات دفاع مقدس - صفحه 2

ادبیات دفاع مقدس
مرور «بوی باروت بوی باران» /۱۹

حمید در مسجد خرمشهر خودش را پیدا می‌کرد

مسجد با آن فضای کوچکش لشگر‌ها را در خود جای می‌داد. حمید در میان صف‌ها بچه‌های گردان خود را می‌جست. محسن نجفیان طاهر اجاقلو، کریم بیات، مصطفى حمیدی وطن زاده محمد نجفیان بسطامیان چیلمیدانی فیض علی محمدی. همه خاطره‌های گردانش را با یاد بچه‌ها گره می‌زند.
کد خبر: ۷۳۱۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۷

دهقانی: تولید آثار جذاب دفاع مقدس، گامی مؤثر در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است

مدیر ادبیات اداره کل حفظ آثار دفاع مقدس لرستان، تولید آثار با کیفیت حوزه دفاع مقدس را از عوامل ترویج فرهنگ ایثار و شهادت دانست و گفت: مفاهیم و دستاورد‌های ارزشمند دفاع مقدس بایستی در قالب‌های ادبی و هنری جذاب تولید و منتشر شوند.
کد خبر: ۷۳۶۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۶

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۸

حمید باکری گمشده‌اش را یافته بود

حمید بار‌ها گفته بود محیطی را می‌جویم که در آنجا آزاد باشم و رها. سراسر منطقه را با پای خسته و تشنه می‌گشت. خرمشهر را نمی‌دید بلکه گمشده‌اش را یافته بود.
کد خبر: ۷۳۱۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۶

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۷

بعثی‌ها مثل خرچنگ بر خرمشهر چنگ می‌زدند

طول جبهه ۱۷۰ کیلومتر بود قرارگاه‌های قدس، فتح و نصر، آنچه در عملیات طریق‌القدس ثامن‌الائمه و فتح‌المبین، آموخته بودند بکار می‌گیرند. در چهار مرحله از جاده اهواز خرمشهر، در مرزی کوشک و شلمچه حمله‌ها شروع می‌شوند عراقی در طول ۲۵ روز جنگ تمام‌عیار، مثل خرچنگ بر خاک خرمشهر چنگ زدند و دست از دفاع برنمی‌دارند حمله‌ها بی‌امان و زخمی و شهید هم زیاد بود.
کد خبر: ۷۳۱۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۵

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۶

خرمشهر خون می‌خواهد

نیرو‌های گردان هر چه داشتند می‌کوبیدند و یک‌به‌یک صداها، بی‌صدا می‌شدند. قریب به‌اتفاق شهدا، از ناحیه سرشان تیر می‌خوردند و می‌افتادند به سینه گرم خاک‌ریز. حمید با هرکدام خاطره‌ای داشت وقتی می‌خواستند، با او بیایند، با قرآن استخاره کرده بودند و حمید رک و راست گفته بود که خرمشهر خون می‌خواهد.
کد خبر: ۷۳۱۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۴

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۵

باکری کسی نبود که روی کاغذ عملیات بکند

اینها کسانی نبودند که روی کاغذ عملیات بکنند. قبل از همه جلوتر از ما‌ها در رأس محور حاضر می‌شدند؛ و در عقب‌نشینی تاکتیکی هم آخرین نفر ستون، حمید آقا بودند.
کد خبر: ۷۳۱۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۳

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۴

روییدن آرپی‌جی‌زن‌ها از دل خاک

وقتی با حمید آقا دعای الهی عظم البلاء را می‌خواندیم دعا را تمام نکرده بودیم که طوفانی برپا شد، فقط صدای انفجار می‌شنیدیم بعد از آن منطقه آرام شد و دیدیم تعدادی از تانک‌ها سوخته‌اند و بقیه الفرار! اما از آرپی‌جی زن‌ها هم خبری نیست، کمی بعد دیدیم از دل خاک بچه‌ها روییدند دندان‌های شان هم پر خاک شده بود.
کد خبر: ۷۳۱۵۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۲

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۳

رعب شب اول عملیات بیت‌المقدس، دخل عراقی‌ها را در آورد

با پیوستن به گروه حمید آقا پیشروی و آتش گردان شدت و سرعت گرفت و عراقی‌ها عقب نشستند واقعاً عراقی‌ها ترسیده بودند و .
کد خبر: ۷۳۱۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۱

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۲

امدادگر هلال احمر بودم اما شدم بی‌سیم‌چی حمید باکری

از ارومیه به اتفاق تعدادی از دوستان به عنوان امدادگر هلال احمر اعزام شدیم. آن موقع‌ها دوستان موافق نبودند که ما به جنوب اعزام بشویم، چون می‌گفتند اینجا خودش جبهه است و همیشه در حال درگیری اما اعزام شدیم و در عملیات بیت‌المقدس شدم بی‌سیم‌چی حمید باکری.  
کد خبر: ۷۳۱۵۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۰

مرور «بوی باروت بوی باران»/۱۱

دانشگاه جندی شاپور مقر رزمندگان نجف اشرف

دانشگاه جندی شاپور اهواز مقر تیپ نجف اشرف بود. در این دانشگاه نیروها تقسیم و یا اعزام می‌شدند. معمولاً بچه‌هایی که از ارومیه می‌رفتند به جبهه یک سر می‌رفتند به آن مقر. 
کد خبر: ۷۳۱۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۹

مرور «بوی باروت بوی باران»/۹

عملیات بیت‌المقدس؛ عملیاتی سریع، سرعتی، برق آسا و غافل‌گیر کننده بود

بهتر است عملیات بیت‌المقدس را عملیات سریع و سرعتی، نام بگذاریم. هیچ عملیاتی اینگونه برق آسا همه گیر و غافل‌گیر کنننده کننده نبوده. این کانال برعکس آنچه تصورش می‌شد مانع بدی، پیش روی‌مان بود. پدافند داخل کانال عاملی برای عبور نمی‌شد. تانک‌ها هم الی ماشاءالله امانمان را می‌بریدند. 
کد خبر: ۷۳۱۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۷

مرور «بوی باروت بوی باران»/۸

روایتی از شب‌های عملیات فتح‌المبین

رژیم بعث از ترس‌شان هر چه گلوله در توپخانه و خمپاره اندازهای‌شان بود ریختند سر گردان ما وضع به گونه‌ای شد که بچه‌ها همدیگر را گم کردند. من معاون حمید آقا بودم، از همدیگر فاصله گرفتیم صدای‌مان هم به هم نرسید. سلاح‌مان چی بود؟ همه‌اش اسلحه سبک به جز یکی دو قبضه تیربار و آرپی‌جی، اسلحه خاصی در اختیارمان نبود.  
کد خبر: ۷۳۱۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۶

مرور «بوی باروت بوی باران»/۵

باید اولین گردان باشیم که پا می‌گذارد توی خرمشهر

عراقی‌ها هنوز داخل خرمشهر بودند. یگان ما مأمور شد برود خرمشهر برای عملیات آزادسازی کامل. گردان حمید خیلی آسیب‌دیده بود. احساس کردم باید به‌شان استراحت بدهم. به حمید گفتم ناراحت شد گفت: ما باید پیشتاز باشیم. یعنی باید اولین گردان باشیم که با می‌گذارد توی خرمشهر. 
کد خبر: ۷۳۱۰۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۳

مرور «بوی باروت بوی باران»/۴

فتح‌المبین آزمون موفقیت‌آمیز برای حمید باکری

عراق با یک لشکر تقویت‌شده خطوط پدافندی ما را به هم‌ریخت آمد حمید با یک برنامه‌ریزی هوشیارانه طرحی ریخت و تمام نفرات خودش را برد توی منطقه و به عراقی‌ها حمله کرد. یکی دو روز بعد با شروع عملیات فتح‌المبین سخت‌ترین محور عملیات افتاد دست حمید که آنجا هم سربلند بیرون آمد.
کد خبر: ۷۳۱۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲

مرور «بوی باروت بوی باران»/۳

آبادان باید آباد بماند

با تشکیل بسیج عشایر آبادان آموزش و سازمان‌دهی آنان را به عهده گرفت و فعالیتش به حدی رسید که وقتی زخمی هم می‌شد فرصت بازگشت به خانواده را نمی‌یافت. در آن ایام، معمولاً حمید آقا، استراحت و خوابش در ماشین بود. چشم برهم نمی‌زد تا آبادان آباد بماند. 
کد خبر: ۷۳۱۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۱

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت؛ عوامل و زمینه‌ها

فرهنگ ایثار و شهادت، به عنوان یک فرهنگ متعالی در زمره‌ی عالی‌ترین مفاهیم الهی و نتیجه والاترین ارزش‌هایی می‌باشند که یک انسان متعهد می‌تواند به آن مقام دست یابد.
کد خبر: ۷۳۳۰۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۷

بازخوانی «اینجا خانه‌اش بود»/ ۸

پایان سال‌ها انتظار دیدن مردی بود که حالا پیر شده بود

وقتی از دور دیدمش دندان‌هایش افتاده بود دماغش شکسته بود در نامه نوشته بود که پیر شده‌ام باورم نمی‌شد، حالا که از دور می‌آمد شبیه هفتاد ساله‌ها بود.
کد خبر: ۷۲۹۴۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۷

بازخوانی «اینجا خانه‌اش بود»/ ۶

انتظاری طولانی برای آزادی اسرا

آن روز‌ها اخبار جنگ را مدام تعقیب می‌کردیم. به اخبار زیاد گوش می‌دادیم تا بدانیم جنگ کی تمام می‌شود تا اسرا برگردند. از پایان جنگ و بازگشت اسرا چیزی نمی‌دانستیم. در حقیقت هیچ خبری از پایان جنگ و آزادی اسرا نبود.
کد خبر: ۷۲۹۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۰

بازخوانی «اینجا خانه‌اش بود»

هر سه ماه یک‌بار نامه‌ای از محمد به دست ما می‌رسید درباره جنگ و انقلاب گاهی چیز‌های مرموزی می‌نوشت مثلا: «آقا سید چه می‌کنه؟» در حالی که ما اصلا کسی به نام آقا سید نداشتیم. بعدها فهمیدم که منظور از آقا سید امام خمینی (ره) است.
کد خبر: ۷۲۹۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۹

تلاش کرده‌ام با نگاهی تازه به مقوله جنگ بپردازم

نویسنده کتاب «کلاه هندوانه‌ای» گفت: همیشه تلاش کرده‌ام که با نگاهی تازه و کودکانه از چشم کودک امروز به مقوله جنگ بنگرم و از کلیشه‌ها دوری کنم و سوژه‌های تازه و امروزی را دستمایه آفرینش شعرهایم قرار دهم.
کد خبر: ۷۲۹۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۸

پربیننده ها